عیدانه ربیع؛

خورشید مکه ،ماه مدینه ، رسول من/ای خاکسار مدحت تو بو تراب ها

به مناسبت میلاد با سعادت فخر عالم امکان، نور رحمت حضرت محمد مصطفی (ص) و امام جعفر صادق دو شعر زیبا تقدیم می گردد.

سرویس فرهنگی تبریزبیدار؛ 

به مناسبت میلاد با سعادت فخر عالم امکان، نور رحمت حضرت محمد مصطفی (ص) و امام جعفر صادق دو شعر زیبا تقدیم می گردد.

 میلاد پیامبر مهربانی ها

ای برگزیده ی همه ی انتخاب ها

قرآن تو کتاب تمام کتاب ها

اندیشه ی تو تیشه به اصل بدی زده

ای ریشه ی همیشه ترین انقلاب ها

فخر فلک به توست که فانوس گشته بود

در کوچه های آمدنت آفتاب ها

سرمشق آسمان وزمینی که نام توست

برلوح شب نوشته به خط شهاب ها

من تکیه کرده ام به نو وپایمردیت

در روز چون وچندو چه ،روز حساب ها

سرگشته در مضایق وصف تو مانده ام

چندان که داده ام به سخن آب وتاب ها

خورشید مکه ،ماه مدینه ، رسول من

ای خاکسار مدحت تو بو تراب ها

شمع زبان بریده چه لافد ز آفتاب

گنگم که در هوای تو دیدست خواب ها

حسین منزوی

میلاد صادق آل محمد (ع)


رسانده ام به حضور تو قلب عاشق را

دل رها شده از محنت خلایق را

 

دلی که پر زده تا آستان احسانت

که غرق نور اجابت کنی دقایق را

 

بر این کویر ترک خورده‌ی دل خسته

ببار جرعه ای از کوثر حقایق را

 

مرید صبح نگاه تو می برد از یاد

مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟

 

نگاه لطف تو آقا به دل بها داده

و با رضای تو دارم رضای خالق را

 

تویی که ضامن صبح سعادتم هستی

تویی که روشنی هر عبادتم هستی

 

پر از شمیم بهشت است منبرت آقا

به برکت نفحات معطرت آقا

 

هنوز عطر ملیح محمدی دارد

گُلِ دمیده ز لبهای أطهرت آقا

 

شبیه حضرت خاتم مدینه العلمی

شنیدنی ست کرامات محضرت آقا

 

و دیده ایم به وقت جهاد اندیشه

هزار مرتبه ما فتح خیبرت آقا

 

چهار هزار حکیم و فقیه و دانشمند

رهین مکتب اندیشه گسترت آقا

 

نگاه روشنت آقا ستاره پرور بود

شکوه بی بدل تو زُراره پرور بود

 

تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می شد

دلیل ها همه با عشق مستند می شد

 

تو آمدی پر و بالی دهی به دلهامان

به پای درس تو هفت آسمان رصد می شد

 

خوشا به حال دلی که عروج را فهمید

مسیر روشن تو از بهشت رد می شد

 

میان آن همه شاگرد شد سعادتمند

کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می شد

 

نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی

تجلیات الهی الی الابد می شد

 

جهان نشسته سر سفره‌ی روایاتت

شهود می چکد از جلوه زار میقاتت

 

سر ارادت ما و غبار صحن بقیع

همان حریم بهشتی همان بهشت بدیع

 

همان دیار الهی که از نسیم خوشش

شده ست شهر مدینه پر از شمیم ربیع

 

«و یطعمون علی حبّه …» نمایان است

کرانه های کرامت چه بی کران و وسیع

 

گدائی حرمت اعتبار هر عاشق

امید ماست توسل در این سرای رفیع

 

چه غم ز غربت دنیا و حسرت عقبا

نگاه روشنتان تا برای ماست شفیع

 

کلید معرفت اینجا ارادت و عشق است

سر ارادت ما و غبار صحن بقیع

 

یوسف رحیمی

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *