مهر مادری که بزرگی تربیت کرد / هویت فاطمی در خون شهید
روایت مادر شهید بزرگی، تنها یک خاطره نیست؛ بلکه سندی زنده از نقش مادر در ساختن انسانهایی است که جان خود را در راه آرمانهای الهی فدا میکنند
روایت ۱۱ عملیات از لنز پرستارِ عکاس / دوربین در یک دست و مرهم در دست دیگر!
زهرا حسینزاده پرستاری است که در یازده عملیات بزرگ دفاع مقدس از فتحالمبین تا خیبر، نهتنها همراه رزمندگان بود، بلکه گاهی پیشتر از آنان راهی جبهه میشد. او نه فقط زخمها را میبست، بلکه با دوربین کوچکش، لحظههایی را ثبت کرد که امروز سندی از فداکاری، غربت، درد و امیدند.
فاتحهای برای خودش / مزارش را قبل از جنگ تعیین کرد
آن روز کار شهید شهریاری با شوخی و خنده خانواده روبرو شد اما امروز همان جا دقیقا مزارش شده است.
پرستاری در دل آتش / شهادتین روی تخت درمان / دل سپرده به درد وطن
روز پرستار، بهانهای است برای یادآوری آنهایی که در سکوت بیمارستانها، در کنار تختهای مجروحان، با دستانی لرزان اما دلهایی محکم، جانبخشی کردند. پرستارانی که در دوران دفاع مقدس، با رسیدگی به مجروحان، تجلی گر روح ایثار شدند.
بساز بندازها، بلای امروز و فردای تبریز
دهقان نژاد، رئیس کمیسیون تحقیق و نظارت شورای شهر تبریز، موضوع ساخت و ساز غیرمجاز را بلای امروز و آینده شهر تبریز خوانده و بر لزوم مقابله با آن تاکید کرد.
به وصیت پسر شهیدم عمل کنید
مادر شهــید شهریار، راه ادامه شهدا را عمل به وصیت آنها برشمرد و گفت: وصیت پسرم تبعیت از رهبری، حجاب، نماز اول وقت و احترام شهدا بود.
مامان من تخریبچی هستم / داستان مادری از پشت جبهه تا خط مقدم
این روایت، داستان مادری است که در پشت جبهه با دستان خود و دل پر از ایمان خدمت کرد، فرزندی را پرورش داد که در راه خدا فدا شد.
من اُلدوم حق فداسی؛ سن ده شهید آناسی
علیرضا ۱۷ ساله، محمد رضا ۱۹ ساله و یعقوب ۱۵ ساله بودند که هر سه در اوایل جنگ تحمیلی رژیم بعث صدام، مثل گل پرپر شدند.کم سن و سال بودند، اما غیرت دینی و ایرانی شان اجازه نداد خانه بمانند.
جمعههایی که بوی گلاب و حضور میدادند
جمعهها قانون شده بود. خودش کارهای خونه رو میکرد. احمد همیشه میگفت: جمعه روز امام زمانه. باید برای امامم، خونه رو پاک نگه دارم. گلاب میپاشید، زمزمه میکرد: “آقا بیا…” همیشه این مداحی را بر لب داشت.»
بغض کودکانه؛ دایی خندهرویم چرا رفتی؟ / روایت احساسی یک کودک از قهرمان خانواده
در مصاحبهای متفاوت با خواهرزاده شهید اقتدار قادر جدی؛ روایت احساسی یک کودک از قهرمان خانواده آورده شده است.
