احسان خواجه ای نوشت؛

لطفا سوار نشوید!

این یادداشت را پس از خواندن بیانیه ی حجه الاسلام دکتر … در محکومیت توهین به مردم شریف آذربایجان نوشته ام. بابت عصبانیتی که در آن موج می زند از خواننده عزیز عذر می خواهم. ضمنا من نمی توانم با ذکر اسامی شرح دهم، لطفا خودتان تصور کنید.

سرویس اجتماعی تبریزبیدار/احسان خواجه ای

این یادداشت را پس از خواندن بیانیه ی حجه الاسلام دکتر … در محکومیت توهین به مردم شریف آذربایجان نوشته ام. بابت عصبانیتی که در آن موج می زند از خواننده عزیز عذر می خواهم. ضمنا من نمی توانم با ذکر اسامی شرح دهم، لطفا خودتان تصور کنید.

نمی خواهم از فیتیله و “توهینی” که بر ما روا داشت چیزی بگویم که دیگران گفته اند و خواهند گفت؛ ناراحتی من از “تحقیری” است که پس از آن توهین آغاز می شود.

استاندار، نماینده مجلس، شهردار، دکتر، حجه الاسلام و … القابی است که این روزها “ضمن محکوم کردن توهین به مردم شریف آذربایجان، خواستار برخورد قاطع با دست اندرکاران” هستند. افرادی که من و شما می دانیم یا دست کم گمان می کنیم جایی کارشان به مردم گره خورده است وگرنه نه پیش از این سطری برای این مردم و فرهنگ شان نوشته و نه قدمی در اعتلای آن برداشته اند! بدتر اینکه من و شما می دانیم اگر مسولین محکوم می کنند از سر “ترس‌شان” است و اگر غیر مسئولین چیزی می گویند بر سر “منافع‌شان” . 

اعتماد اجتماعی یک سرمایه است. سرمایه ای که در هر حادثه ای مانند اتفاق روز جمعه دو بار از دست می رود. یک بار با “توهین” آنها و بار دیگر با “تحقیر” این ها. اما اعتماد چیزی نیست که به این راحتی ها به دست آمده باشد، اگر امروز می بینیم اقوام و بخصوص مردم آذربایجان هر اتفاق ریز و درشتی از کاریکاتور روزنامه ی ایران و ماجراهای مربوط به تیم تراکتور سازی گرفته تا توهین برنامه فیتیله را به پای دشمنی “دیگران” با آنها می گذارند مرهون همین بی اعتمادی است که “آن‌ها” و “این‌ها” ساخته‌اند.

بسیاری بر این باورند که حساسیت مردم آذربایجان و خاصه جوانان و کنشگران اجتماعی آنها از سوی افرادی تحریک شده است که منافعی در پس این پرده دارند و مایلند تا جایی که می شود بر طبق تفرقه و قوم گرایی بکوبند؛ که بیشک این هست اما این، همه نیست! برعکس ریشه ی این حساسیت در اعمال و رفتار ریایی و غیر صادقانه ای است که مردم بهتر از همه آن را می فهمند.

اینکه دکتر فلان و حجه الاسلام بهمان بیاید و برای چند صباحی نمایندگی مجلس بیانیه صادر کند و سخنان شور انگیز سر دهد نه تنها کم از آن توهین اولی ندارد بلکه این معنای ضمنی را در نهاد خویش دارد که در روز روشن و چشم در چشم من نگاه می کند و می گوید  نمی فهمی که من از کجا آمده ام و تصمیم دارم به کجا بروم و چرا حرف هایی می گویم که تو را خوش آید. 

اگر گمان می کنید آنچه می گویم بدبینانه است و به افراط سخن گفته ام اعمال و سابقه تاریخی تک تک بزرگواران از اپوزوسیونی که به فکر اتحاد “تورک‌ها” است تا مسولین و منسوبین و نزدیکان و “آقایان” که امروز گریبان چاک می کنند را مرور کنید. کدام یک پیش از این نشان داده اند ذره ای “درد” فرهنگ دارند و “رنج” مردم کشیده اند؟ و وقیحانه اینکه یقین دارم پس از این و بعد از ختم این غائله نیز حاضر نیستند ذره ای هزینه کنند تا حقی از این مردم (در هر کجای ایران عزیز) احقاق شود. 

و البته این رویه به کاندیداهای مجلس محدود نیست و بدل به سنتی گشته است که همگان دستی در آن دارند، از بالاترین مقام اجرایی گرفته تا فلان مقام (که قانونا و اخلاقا نمی توانم نام تک تک شان را بیاورم) همه از پیکر نحیف اعتماد اجتماعی بالا می روند بی توجه به اینکه آنچه زیر دست و پای عاشقان مال و مقام لگد مال می شود ارزشمند ترین دارایی یک کشور است و آن اعتمادی است که شهروند هر جامعه ای به مدد آن می تواند به همسایه ی خود لبخند بزند، در کاسبی با اعتبارش کارها بکند، در انتخابات به امانت داری دولت دل خوش دارد، در مواقع بحران با هموطن متحد شود و در صورت لزوم برای این ملت جان فدا کند.

حالا شما آقایان که فراتر از نوک بینی را نمی بینید برای هر هدف سیاسی و حزبی و گروهی و غیره بیایید این کشتی را سوراخ کنید، این همدلی را از بین ببرید! این را متوجه شوید آنچه در بلند مدت اتفاق می افتد به نفع هیچ یک از ما نیست. اگر روزی اعتماد و همدلی (اگر هنوز مقداری باقی باشد) از بین برود دیگر سفره ای پهن نخواهد بود که بتوان بر سر گوشت قربانی آن چانه زنی کرد یا چنین بازی هایی به راه انداخت. 

اما سخن اصلی من خواهش از مسئولین و غیر آن نیست (آنان راه خود را خواهند رفت و منافع خود را خواهند جست)؛ من ترجیح می دهم با دوستان خود سخن بگویم. بیاییم سواری دادن را علامت ممنوع بزنیم. اگر مطالبه ای داریم و گمان می کنیم حق است به شعار دهنده ی آن رای ندهیم، در انتظار تغییرات یک روزه و دو روزه نباشیم. کسی که می گوید دریاچه ای را که طی ۲۰ سال رو به زوال رفته است ۱ ساله و ۲ ساله احیا می کند تکریم نکنیم. بلکه بدانیم اولین گام هر مطالبه ای عقلانیت و صبر است. اگر جامعه ایرانی دچار تشتت است و و بلوچ و کرد و فارس و لر و ترک و گیلک و ترکمن از حال یکدگر خبر ندارند و یکدیگر را “دیگری ساده لوح” می دانند ما “رسانه” شویم و یکدیگر را (در مقام انسان هایی که در یک جغرافیا و شباهت های تاریخی و فرهنگی و دینی بسیار زیاد ذیل مفهومی به نام ایران گرد آمده اند) به رسمیت بشناسیم. از خودمان بنویسیم، بگوییم، موسیقی بسازیم، شعر ها و لالایی ها و ادبیات خود را به اشتراک بگذاریم و فرهنگ دیگری را به تماشا بنشینیم می توانیم در بلند مدت و با آرامشی که شایسته ی یک ملت است شان خود را باز یابیم و با “همدلی” نویسنده ی برنامه ی فیتیله را به فهم فرهنگ و هویت محلی‌مان دعوت کنیم تا نه تنها بداند ما هم مسواک می زنیم بلکه خود آیینه ای شود در نشان دادن مفاخر فرهنگ های محلی ایران و فخر به آنها.

آنان هم که عادت کرده اند به موج سواری از این بوده است که ما چنین یادشان داده ایم! اگر یادمان باشد که سواری ممنوع است و هر کس در پی سواری بود را زمین زنیم و استخوانش خرد کنیم دیگری کسی جرات نخواهد کرد این چنین وقیحانه و چشم در چشم ما را “نفهم” فرض کند.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *