به گزارش تبریزبیدار، محسن هادی از فعالین فرهنگی شهر نوشت:
شهریورماه رفته بودم سورتمه سواری در ارتفاعات حاشیه جنوبی تبریز، نه برای سوار شدن به آن مرکب ساری در مسیر مارپیچ، بلکه برای دیدن تبریز از آن چشم انداز. واقعا زیبا بود، شهری باشکوه و پر از ساختمان های بلندمرتبه. خصوصا که هتل و فضای سبز شاه گؤلی، در فورگراند تصویر است و عینالی در بک گراند آن.
اما شادی و هیجان مردم سوار بر سورتمه، زیباتر بود، حتی صدای خنده هایشان خوشتر از غرش خفیف و ممتد شهر بود! گروه ما از هردو صحنه تصویر گرفت، یعنی هم از شهر خوش منظر و هم از مردم شاد و بانشاط.
۲- کمی پیشتر هم رفته بودم حاشیه شمالی شهر، برای تصویربرداری؛ از شهر و از مردم. واقعا غم انگیز بود، شهری فروسوده، پر از زاغه های ساخته شده در شیب های تند، زیر صخره هایی که بیم فرو ریختنشان، هر لحظه هست! حال مردمش غم انگیزتر هم بود! حتی کودکان سرخوش کوچه ها هم حس غم میداد.
۳- تبریز این دو چهره متناقض را دارد، مثل اغلب کلانشهرهای دنیا؛ آب و آتش است، فقر و غناست، درویش و غنی در آن به طور بسیار نابرابر زندگی می کنند! که حتی آسمان هم در همه جایش، یک رنگ نیست! آفتاب یکسان نمی تابد! تبریز شهریست که در آن تنها مرگ را به مساوات تقسیم کرده اند(۱) ! و البته تنها مرگ را و نه مناسک آن را، و نه قبرستانهایش را؛ که در این شهر، می توان چنان مُرد، جنازه را هم به زور بردارند و می شود طور دیگری هم به ملکوت اعلی رفت که بادمجان ها دور قبرت بچینند!
۴- کدام شهر اینگونه نیست؟ یکی نوشته بود «وجود فقر طبیعی است، جامعه ای را نشان بده که در آن فقیر نباشد»، دیگری هم نوشته بود «بعضی چیزها اجتناب ناپذیرند، در زمان حکومت مولود کعبه هم گرسنه و فقیر بوده»! و از آنجایی که اینها را زیر یکی از نوشته های من کامنت کرده بودند، دلم میخواست یقه هردوتایشان را بگیرم و بچسبانم به دیوار و بگویم ابله! اصلا تو میدانی طبیعی یعنی چه؟ جامعه یعنی چه؟ چه نسبتی بین مفاهیم جامعه و طبیعت وجود دارد؟
خصوصا خرخره آن یکی را بگیرم که بر جبرگرایی اجتماعی اش پوششی از دین کشیده و بیشرمانه، از علی سند می آورد تا معاویه را اثبات کند! خرخره اش را فشار دهم و بگویم در جامعه رسول الله هم منافق وجود داشت، این دلیل میشود که نفاق را بپذیریم و بر رفع آن نکوشیم؟ یا حالا که بیماری همواره به شکلی در جامعه وجود داشته، بپذیریم که بیماری اجتناب ناپذیر است و در زمان مولا علی هم احتمالا سرطان بوده؟
من چه نوشته بودم مگر؟ «بالا بروید و پایین بیایید، اصلا قرآن را بر سر جامعه ای پهن کنید، مادام که در آن جامعه، در یک سو گرسنه بیچاره از سرما لرزان وجود دارد و از سوی دیگر متنعمان برخوردار از همه چیز، این جامعه لجن است. تمام چهره اش را هم که با قرآن بپوشانید، باز لجن است » (۲). با این نقل، روز میلاد امام عدالت را تبریک گفته بودم!
۵- اما به راستی وجود فقر طبیعی است؟ یا اجتناب ناپذیر است؟ فکر نکنید که این ها را فقط در محافل شکم سیری میتوان شنید و نباید زیاد جدی گرفت! کتاب های جامعه شناسی پر است از نظریات کسانی که فقر را هم دارای کارکرد میدانند و وجودش را ضروری برای ساختار جامعه! یا کسانی که میگویند اصل و اساس جامعه بر بقای اصلح است (۳) و منظورشان از اصلح، قدرتمند است! یعنی هرکس به مقدار توانایی اش در جامعه پیشرفت میکند و دارندگی نشانه برازندگی است!
پس نباید دولت ها سیاست های حمایتی در پیش گیرند، مثلا چه معنی دارد که دولت به فکر تامین مسکن اقشار کم درآمد باشد و بیاید برای بازار مسکن قانون بگذارد و در قیمت گذاری ها مداخله کند؟ که مداخله دولت در اقتصاد در نهایت به تحقق ایده آل مطلوب سوسیالیست ها منجر میشود و «هر شکلی از سوسیالیسم متضمن نوعی بردگی است »! (۴) پس مبادا به حمایت فقرا بیاندیشید که برچسب سوسیالیسم را بر پیشانیتان خواهیم نشاند!
۶- روی پرسشمان دوباره فکر کنیم؛ آیا فقر یک پدیده طبیعی است؟ معلوم است که نه! طبیعت عالمی است که ما نساخته ایم، بود و خواهد بود قوانین حاکم بر آن از جنس فیزیک و شیمی است! میتوانیم آن ها را بشناسیم و مهارش کنیم، معماری کنیم و برای زندگی بهتر، آنها را با خود یا خود را با آنها سازگار کنیم، مثل باد، مثل باران، دریا، کوه… اما جامعه انسانی و پدیده هایش محصول مناسبات اجتماعی است، نتیجه قراردادهاست، نه ازلی است و نه ابدی.
فقر همیشه بوده، بعله که بوده اما قرار نیست همیشه هم بماند، چنانچه نگذاشتیم طاعون بماند، نگفتیم جزام اجتناب ناپذیر است، مهارش کردیم و نمیگوییم ایدز طبیعی است، مهارش خواهیم کرد! دزدی هم پدیده ی اجتماعی است و هرگز نمی گوییم و نباید بگوییم طبیعی است، یا فساد اجتناب ناپذیر است، باید در بیشترین سطح برای کاهش آنها بکوشیم. این باید، از آن بایدهای قرار دادی است، یعنی اگر میخواهیم جامعه سالم داشته باشیم، باید چنان کنیم و گرنه میتوانیم فساد را هم بپذیریم و حتی آنرا زرنگی بدانیم و به آن افتخار هم بکنیم!
این بایدها هم ازلی و ابدی نیستند! فقر محصول مناسبات نابخردانه ی اقتصادی و اجتماعی است که عوارضش را جامعه انسانی، تاحدود زیادی شناخته است و کمتر عاقلی را میتوان یافت که ضرورت توانمند سازی فقرا را نداند! و نداند که اگر جامعه سالم و متعالی میخواهیم، باید فقر را از بین ببریم و به سطحی از عدالت برسیم که هیچ کس در تامین حداقل های زندگی، ناتوان نباشد. حداقل هایی مانند آموزش، بهداشت، غذا، مسکن، شغل و غیره… بماند که همین ها هم نسبی اند و نمیتوان در سال ۲۰۱۵ که سطح علمی کودکان به طور عجیبی بالا رفته، وجود چند مدرسه فاقد آزمایشگاه و تجهیزات علمی را دلیل بر توزیع عادلانه آموزش در جامعه دانست!
۷- پس چرا هروقت از فقر و استضغاف، از فقیر و مستضغف سخن گفته میشود، برخی موضع میگیرند و میگویند طبیعی است یا میگویند حاشیه نشینان خودشان مقصرند؟ بهشان برمیخورد وقتی مینویسی پیرمردی را دیدم که خانه اش نه آب داشت، نه برق و نه گاز و او به همراه فرزند بیمارش این زمستان سرد تبریز را مجبور است با هیزم سر کند! گویا از اینکه تبریز پیشرفته ترین شهر ایران نباشد، ناراحت میشوند.
چندی پیش، شهردار تبریز، در جلسه شورای شهر گفته بود (۵) «هیچ کس در شهر تبریز گرسنه نمی خوابد »! هرچه فکر کردم منطق این حرف را نفهمیدم، چون خودش بارها از لزوم ساماندهی حاشیه نشینی در تبریز حرف زده، اصلا مستند کارتن خواب های تبریز را خودم شخصا نشانش دادم، متاثر هم شد و اقداماتی هم برای حل مشکل انجام داد، اما چرا آنجا وجود گرسنه در تبریز را انکار کرده بود، نفهمیدم!
دوستی نوشته بود «یا تبریز را نمیشناسی، یا گرسنگی نکشیده ای» ولی اینطور نیست، حتما که شهردار، تبریز را میشناسد و البته که گرسنگی هم میداند یعنی چه. اصلا مسئول فقر و گرسنگی در شهر که او نیست، کسان دیگری باید پاسخگوی بیکاری و مهاجرت و فقر و رکود و تورم باشند. چندی در این فکر کردم که چرا باید شهردار تبریز چنین حرفی بگوید، تنها گمانم به این رسید که ما تبریزی ها زیادی گرفتار عناوین پرطمطراق شده ایم، شهر اولین ها، پیشرفته ترین شهر ایران، شهر بی گدا و چه و چه که هیچ کدام مبنایی ندارند و تنها حجاب هایی فریبنده هستند بر چهره واقعی شهر و کارکردشان اغفال است! مثل کسی که خود را پهلوان معرفی میکند و از اینکه مردم بفهمند پوکی استخوان دارد، به واهمه می افتد! اما زندگی که ازین تعارف ها ندارد! تبریز شهر ماست، اگر دوستش داریم، باید بیماری هایش را هم بپذریم تا بتوان در رفع آن کوشید.
۹- قرار بود این یادداشت را زود تر بنویسم، نشد، مشغله ها اجازه نداد، روح الله رشیدی از سر لطف گفت اگر خواستی میتوانیم با نام مستعار منتشرش کنیم که احیانا آسیبی به تو نرسد، گفتم چه آسیبی ممکن است به من برسد وقتی از مستضعفین تبریز مینوسم و به یاد شهردار می اندازم که در این شهر هم گرسنه وجود دارد؛ باور نداری، بیا یکی از همین شبهای محرم، نذر کنیم، تعدادی غذا بپذیم، یا بخریم، و سری به حاشیه های شهر بزنیم! حالا آسیبی هم رسید، رسید، مرد را دردی اگر باشد خوش است…
پ ن:
۱- «زیر آسمان وطنی که در آن فقط مرگ را به مساوات تقسیم میکردند» را حسین پناهی در یکی از شعرهایش نوشته، من وام گرفتم.
۲- آیت الله شهید بهشتی / کتاب بایدها و نبایدها
۳- نظرات هربرت اسپنسر را در این باره بخوانید!
۴- در شماره ۱۹ مهر ماه ۹۴، هفته نامه صدا مقاله ای از اسپنسر با همین تیتر و با ترجمه آقای نجات بهرامی منتشر شده است.
۵- سایت تبریز بیدار، بازدید ۲۸ مهر ۹۴ http://tabrizebidar.ir/news/1048008
پ ن ۲: این یادداشت را برای “بهمن آذربایجان” نوشته ام ، همان مجله ای که پاچه خواری نمیکند.
این یادداشت در شماره سوم بهمن آذربایجان منتشر شده است.
لینک عضویت در کانال تلگرام تبریزبیدار(اینجا)
