۱۶ خرداد ۱۳۹۵ 0:00 ق.ظ شناسه خبر: 1057551
در نقد سینمای سیاه و مرفه نشین؛
سرویس فرهنگی تبریزبیدار؛
اهالی فیلم و رسانه در تاریخچه سینمای ایران می گویند که سینمای قبل از انقلاب یک سینمای بیهویت و غیرمماس با مردم و اساسا یک سینمای وارداتی، مستهجن و در خدمت شاه بود که به آن “فیلمفارسی” میگفتند.
در کنار این سینما هم یک سینمای روشنفکری از اواخر دهه ۴۰ شکل گرفت که این سینما هم مرتبط با مسائل جدی و فردی مردم نبود.
چند سالی بعد از انقلاب، صاحب سینما نبودیم تا موقعی که اوایل دهه ۶۰ سینمای بعد از انقلاب شکل گرفت. در این میان با یک سری فیلمهای اروپای شرقی، فیلمهای انقلابی یا فیلمها به ظاهر انقلابی که از کشورهای آمریکایی لاتین و اروپای شرقی میآمدند، مواجه شدیم.
آرام آرام تصمیم گرفته شد که خودمان هم فیلم بسازیم. فیلمهای بعد از انقلاب فیلمهایی بودند که از انقلاب فقط عنوانهای انقلاب را یدک میکشید ولی تفکر و ساختار همان تفکر و ساختار قبل از انقلاب بود.
فیلم هایی برای اهالی ونک و تجریش در تهران
سینمای ایران این روزها حال و وضع خوبی ندارد، فیلم هایی که به دلیل خالی بودن محتواهای لازم، فقط به حضور چند چهره تکراری ختم می شود و مخاطب چیز جدیدی را نظاره گر نیست. فیلم هایی که اغلب از روی دست کارگردانان غربی کپی شده اند و جامعه هدفشان چه بخواهند و چه نخواهند برای قشر خاصی از جامعه است که به اصطلاح مردمان “ونک نشین” می گویند و جز سیاهی، یاس از آینده، بی برنامگی و در یک کلام بدبختی در جامعه مفهوم دیگری را به مخاطبان خود انتقال نمی دهد.
یکی از فیلم هایی که اخیرا انتقادات گسترده ای را نسبت به خود نظاره گر بوده و حتی داد وزیر را هم درآورده فیلمی تحت عنوان“۵۰کیلو آلبالو” می باشد.
50کیلو آلبالو مدلی از یک فیلم عاشقانه و خانوادگی است، اما نه ساختاری عاشقانه دارد و نه اجتماعی و ملودرام. این فیلم به اصطلاح عاشقانه، با الهام از فیلمهای فارسی دهه ۴۰ و ۵۰، به صورت عادی و گذرا و با استفاده از دیالوگها و شوخیهای غیر اخلاقی که در سینمای قبل از انقلاب رایج بوده است و با سوءاستفاده از اشتیاق مخاطبان نسبت به فیلمهای طنز تولید و ساخته شده است. در حقیقت این فیلم فاقد شخصیتپردازی است و آدمها در حد یک ابزار برای خوشگذرانیاند. شخصیت هایی که هیچ ابایی از بیان کردن واژه های نامتعارف جنسی ندارند و برای به اصطلاح خنداندن مخاطبان” دست به هر کار هجو و کم ارزشی می زنند. شخصیت هایی که بی تعهدی در فیلم را به نقطه اوج خود رسانده اند و جوان جامعه ایرانی را، جوانی بی تعهد که حتی برای همسر خودش نیز کوچکترین تعهد و غیرتی ندارد معرفی می کند و به راحتی در پی شکستن تابوی ۲ شوهری برای یک زن جوان است.
منتقدان می گویند که این فیلم با بیاحترامی به فرهنگ ایرانی اسلامی، در جهت ترویج فرهنگ فیلمهای آمریکایی با رویکردهای جنسی تولید شده است که در آن فیلمها این موضوعات عادی است و این نوع سوژهها نه تنها مناسب فرهنگ کشور و مردم ما نیست؛ بلکه زمانی که روابط خانوادگی به سخره گرفته میشود، انسانیت زیر سوال میرود. از نظر منتقدان این فیلم، اگر بدون عینک بخواهیم نسبت به آن نظاره گر باشیم بی شک چیزی در عیار فیلمفارسی های رایج دهه ۴۰ و ۵۰ است و این امر نمی تواند برای سینمای ایران مثمر ثمر باشد. مهمانی و عروسی خارج از چارچوب ذهنی مردم مشرق زمین و حرفهایی مبنی بر رد و بدل عروس با افرادی در ظاهرهایی ناهمگون با عرف جامعه. این چیزها را فقط در سینمای هند میتوان یافت و البته در فیلمفارسی های دهه ۴۰ و ۵۰.
از طرفی موافقان نیز آن را کمدی خندهدار دانسته اند که از شدت قدرت طنز، مخاطب را به مرز انفجار میبرد. ماحصل سخن موافقان این است که مانی حقیقی موفق شده است اثری مفرح خلق کند تا مخاطب دمی بدون فکر به جهان بیرون تنها بخندد. کسی به محتوای اثر کاری ندارد. فرم فیلم نیز جایی در کلام افراد ندارد و تنها نقد جدی که جاری و ساری است، افت کمدی فیلم در نیمه دوم است؛ همان جایی که فیلم به یک فیلم هندی اساسی تبدیل میشود.
وقتی هدف، وسیله را توجیه می کند
مانی حقیقی خودش اظهار کرده ۵۰ کیلو آلبالو یک فیلم تجاری است و کار ما را در جهتگیریهایمان راحت کرده است. فیلم و سینمای تجاری هم مانند سینمای اجتماعی از آن ترکیباتی است که کاملاً در سینمای ایران رایج شده و تعجب کسی را برنمیانگیزد. فیلم تجاری یعنی فیلمی که فقط بفروشد، یعنی فیلمی که چند چهرهی سرشناس نقشهای اصلی آن را ایفا میکنند و تهیهکننده از همان مراحل ساخت خیالش بابت فروش راحت است. مانی حقیقی هم در ۵۰ کیلو آلبالو از بازیگر کم نگذاشته و برای رسیدن به فروش بیشتر دست به هر دیالوگ و اقدامی می زند.
۵۰کیلو آلبالو دست به هر کاری میزند تا خندهدار باشد و تا جایی پیش میرود که قواعد و قوانین مخصوص به خودش را وضع میکند و سعی دارد تافتهای جدا بافته باشد. اما مزهی شوخیهای فیلم و موقعیتهای کمیکش گاهی اوقات آنقدر شیرین میشود که دل را میزند. حقیقی از هیچ راهکاری برای تبدیل فیلم خود به اثری کاریکاتوری و اغراقشده نگذشته است. موقعیتهای کمیک که گاهی تا مرز سوررئال هم پیش میروند، دیالوگهای پینگ پنگ که سرشار از شوخیهای جنسی و سیاسی هستند و حتی استفاده از افکتهای صوتی و موسیقی متن متفاوتی که کمک شایانی به اگزجره کردن موقعیتها میکند ۵۰ کیلو آلبالو را به یک کمدی متفاوت – و نه لزوماً شاخص – در سینمای ایران تبدیل میکند که مستقیماً نتیجهی علاقه سازنده به امتحان کردن ایدههای جدید است.
ازدواج صوری، طلاق مصلحتی و توفیق اجباری و در کل زنی که با ۲ شوهر بایستی به زندگانیش ادامه دهد و در هتل هم مشکلاتی را در این راستا پیش روی خود ببیند بنمایهی داستان ۵۰ کیلو آلبالو است. تمام فیلم حول و حوش زندگی چند زوج میگذرد که مسیر زندگی فردیشان از یکدیگر میگذرد و همین پلات نیمخطی طبیعتاً پتانسیل ایجاد موقعیتهای خندهداری را دارد که اگر در مسیر درستی قرار گیرد، میتوان با اضافه کردن چاشنیهای دیگری به فیلمی ساختاریافته و در عین حال سرگرمکننده رسید.
برای ساخت اثری باکیفیت لزوماً نیاز به خلق ایدهای جدید نیست، اما ۵۰ کیلو آلبالو آنقدر غرق ایده نخنمای خود شده که حتی داستانهای فرعی هم نمیتوانند آن را وصله پینه کنند و درنهایت با فیلمی طرف هستیم که مسیر دایرهواری را طی میکند که آغاز و انتهایش به یکدیگر میرسند که هر دو، سکانسهای مراسم ازدواجی را شامل میشوند که فقط زوجها فرق کردهاند. این وسط هم تمام درگیریها و ماجراها هستند که جای خالی یک خط داستانی پویا را پر کنند اما تمام تلاششان خلق لحظات بامزهای است که منجر به پیشبرد داستان هم نمیشوند. فیلم آنقدر روایت شلختهای دارد که کارگردان میتواند سکانس مطلقاً بیربطی را جایی آن وسطها بگنجاند و لطمهای هم به داستان نخورد، چون کل فیلم متشکل از سکانسهای نامأنوسی است که کنار هم چیده شدهاند و هدفی جز خندهدار بودن را دنبال نمیکنند.
کار اما جایی بالا میگیرد که داوود (ساعد سهیلی) و آیدا (هستی مهدویفر) با هم به خرید رفتهاند و جلوی یک پسزمینهی سفید و محیطی آتلیهای، مشغول امتحان کردن لباسهای مختلف روبهروی دوربین هستند و در پسزمینه هم نسخهی فارسیشدهای از آهنگ «خوشحال» فرل ویلیامز پخش میشود. اینجا است که فیلم تیر خلاصش را شلیک میکند: من را جدی نگیرید!
تا یکسوم ابتدایی که جلو بروید به اندازهی کافی نشانه و سیگنالهایی دریافت کردهاید که تکلیف فیلم را مشخص میکنند، باقی تنها برای شورتر کردن این آش شلهقلمکارند. آیدا دختر نازپروردهای است و پدر و مادرش هم تمام ویژگیهای لازم برای نشان دادن بیخیالی این خانواده را دارند. موتور وسپای نارنجی پدر آیدا (فرهاد آئیش) که در ترک آن هم مادرش (افسانه بایگان) نشسته در کنار نوع پوشش و گریمهای آنها همان تصاویر کارتونمانندی است که به وفور در ۵۰ کیلو آلبالو میبینیم.
از طرف دیگر داوود شخصیت رئال فیلم است که درمیان همهی این شخصیتهای کاریکاتوری (از جمله پدر و مادر خودش) گیر افتاده و تضادی که ایجاد هم میکند در جهت اغراق بیشتر در فضاسازی و خلق لحظات کمدی است. این تضاد و اغراق از سطح شخصیتپردازی بالاتر میرود به اکسسوار موجود در صحنه، ترکیببندی تصاویر و موسیقی متن میرسد. نامزد اصلی داوود، عروشا (آزاده صمدی) با آن گریم سنگین (بخوانید آرایش غلیظ) و پورشهی سرمهایرنگش وصلهای جدا از تمام شخصیتهای فیلم است و قرار است زنی باشد که روی پای خودش ایستاده و از هیچ مردی نمیترسد. جدا از اینکه عروشا فقط یک تیپ تکبعدی است، آن نماهای بستهی صورت او که قرار است نشانی باشند از قدرت سلطهگری او، چنان توی ذوق میزنند که نه تنها کمکی به پردازش شخصیت نمیکند، بلکه تصویری نابهجا از او در ذهن ثبت میکند.
علی رغم همه این ها، اما ۵۰ کیلو آلبالو قرار است یک کمدی بفروش باشد و درنتیجه استفاده از هر وسیلهای در رسیدن به این هدف مجاز است. راستش فیلم چنان سعی در خلق یک چهرهی خاص از خود میکند که بیانصافی است که این تلاش را نادیده بگیریم. ایدهای که میشد به سبک سریالهای طنز در یکی دو آپارتمان پیادهسازیاش کرد که با هم به همان فروش رسید، در ۳۰ لوکیشن فیلمبرداری شده اما چه سود که غیر از سکانسهای آبادان، این لوکیشنها هویتی برای خود ندارند و پسزمینهای خالی هستند برای بیشتر به چشمآمدن شخصیتهای رنگ و وارنگ فیلم. شاید اگر مانی حقیقی با بودجهای که در اختیار داشت روند جدیتر در تولید همین اثر طنز پیش میگرفت و ساختار و چارچوبی مشخصی تعیین میکرد، با کمدی قویتری روبهرو بودیم که در عین خلق فضاهای انتزاعی، ارزشی هم به عنوان یک اثر سینمایی داشت.
در کل، باید گفت که نسخه ۵۰ کیلو آلبالو را نمی توان به این راحتی ها پیچید و نیاز به چکش کاری های زیادی دارد اما باید در کل فکری به حال سینمای بی تعهد و سیاه ایران کرد، سینمایی که چیزی در دست ندارد و بجای پرداختن به محتواهای لازم و ضروری مورد نیاز جامعه، به محتواهایی دست می زند که خارج از عرف و سبک زندگی مردمان جامعه ایرانی است و خود می تواند نگران کننده باشد.
باید تکلیف سینمای ایران با نیازسنجی ها و نیازسازی های خودش مشخص شود. اگر قرار بر تولید فیلم هایی بر نیازهای واقعی جامعه باشد بایستی این امر جدی گرفته شود و اگر بنایی بر نیازسازی در جامعه داریم، بایستی نیازسازی های ما برمبنای سبک زندگی و در راه متعالی آن باشد که امروزه هیچ یک از آن ها را نظاره گر نیستیم.