سرویس فرهنگی تبریزبیدار؛یحیی داوودی
وقوع انقلاب اسلامی در قرن بیستم و در حالی بسیاری از نزاعهای جهانی و تمدنی در میان کشورهای جهان در ۲ بلوک قدرتمند شرق و غرب با اقمار و اقطاب و کشورهای پیرامونی شکلگرفته بود، توانست ساخت قدرتمندی از نزاعهای جدید را در دل تمدن غرب ایجاد کند.
برساخت انقلابی که در عرصه سیطره اومانیسم الحادی غرب بر اندیشه و زیست مردم، نویددهنده “مرگ خدا”(به تعبیر نیچه) و عصر پایانها بود، ایدئولوژیهای غربی را در مسلخ ابطالپذیری برد و سبب شد تا فیلسوفانی پستمدرن و اومانیست همچون میشل فوکو، آن را “روح یک جهان بیروح” بنامند.
رویکرد تنازعی و سلب انگارانه قیام اسلامی مردم ایران در عصری که انقلابهای سرنوشتساز همچون به انقلاب کبیر فرانسه و یا انقلاب بلشویک به مسلخ تاریخ رفته بود، توانست با رهبری یک فقیه مسمان شیعی، به نام خدا و برای بسط دین خدا حکومتی تازه برقرار کند.
طبقهای متمایز در تاریخ!
این رویکرد سلبی انقلاب اسلامی در چند ساخت مشخص خود را نشان داد؛ با وقوع انقلاب سیاسی در عرصه نظام سازی، حکومت چندین هزار ساله پادشاهی موروثی در ایران برانداخته شد و برای اولین بار در جهان حکومتی با نفی نظامهای سیاسی وقت چه در قالب الیگارشی اکثریت (کمونیسیم) و چه الیگارشی اقلیت (لیبرالیسم) خود را در قالب” مردمسالاری دینی” مبتنی بر اندیشههای سیاسی اسلام نهادینه ساخت.
نفی کامل استکبار در عرصه سیاسی، مردم ایران را به نفی سلطه تمدن غربی در سایر ساحات زیست مردم ایران کشاند و طبقهای یک دست از مؤمنین را در دهه ۶۰ ساخت که در تفاوت جدی با گذشته خود، همه “برادر و خواهر” هم بودند و برای همدیگر ایثار میکردند نه رقابت.
این زیست یکپارچه مردم ایران در دهه ۶۰، ملتی را در طول تاریخ به نمایش گذاشت که امام خمینی (ره) مردم وقت ایران را از مردم حجاز عصر پیامبر و ائمه اطهار (ع) بهتر بدانند.

کارگزاران میآیند!
اما با رحلت امام راحل و ظهور دولتی تکنوکرات در عرصه مدیریت اجرایی، این دولت با پیگیری سیاستهای اقتصادی در دولت پنجم و ششم توسط موسسه نیاوران و نولیبرال های اقتصاداندیش دولت کارگزاران که با تباری راست گرا ردای تکنوکراسی را پوشیدند، در صدد بازسازی اقتصادی ایران و ساختارمندی توسعه محورانه آن برآمدند.
از جمله عواقب پیگیری این سیاستهای اقتصادی نولیبرال ها در دولت سازندگی باعث به حاشیه رفتن دیگر ساحات زندگی مردم ایران شد و با ورود حرص و آز به سفرههای مردم و گسترش مصرفگرایی در بین مردم، فرهنگ زیستی مردم از انقلابی گری دور شد.
رهبر معظم انقلاب در آن دوران با نگاهی کلان به مسائل انقلاب اسلامی و نیازهای مردم، از “تهاجم فرهنگی” یا “شبیخون فرهنگی” در آن دوران سخن گفتند ولی همچنان با ورود دیگر ساحات سیاسی و اقتصادی به زندگی مردم ایران، باعث شد تا رفاه و آسوده خواهی درصدد گرفتن جای مبارزه و انقلابی گری در میان زندگی مردم برآید.

مدعیانی که خاک فرهنگ را به توبره کشیدند!
با پیروزی دولت دوم خردادیهای چپ سنتی در سال ۷۶، رئیس جمهور آن دولت که به جای معرفی خود به عنوان یک اقتصاددان خود را “فرهنگی” معرفی میکرد و در گفتارها و نوشتارهای خود بهیقین ثابت کرده بود که بیش از آنکه دل در گرو آرمانهای انقلاب و امام و رهبری داشته باشد، دل در گرو لیبرالیسم غربی از نوع سوسیال-دموکراسی دارد.
تاکید بی شمار رئیس جمهور اصلاحات و یاران تندروی وی در دوران حکمرانی بر توسعه سیاسی، آزادی، حقوق شهروندی به گونهای تداعی میشد که گویی پیش از این وجود نداشته و اصلاح طلبان همچون منجیهای ملت ایران ظاهر گشته و درصدد اجرای آن هستند.
نابودی و شخم قالبهای ذهن بنیانهای اعتقادی و فرهنگی مردم ایران در دوران اصلاحات تخم نامبارکی بود که دوم خردادیها در روزنامههای خود کاشتند ولی آنچه درو کردند، انبوهی شبهه بیپایه و اساس نسبت به مبانی اسلامی و ایرانی ود ل بستن به غربی بود که بیشازپیش مردم ایران را به لیبرالیسم فرهنگی و فراموشی اندیشههای انقلابی سوق داد.
پایان گفتمان ناکوک اصلاحات در اواخر دوران عمر ۸ ساله، آن را به خاطرهای برای پیرمردان سیاسی اصلاح طلب بدل ساخت که پس از آن نوشتند”اصلاحات مرد؛ زنده باد اصلاحات” اما ننوشتند چه بر سر اندیشه و فرهنگ مردم ایران در این زمانه آمد.
عدالت یا فرهنگ؛ مسئله این است!
خستگی مردم ایران از ۸ سال حکمرانی کارگزاران لیبرال-دموکرات و اصلاح طلبان سوسیال-دموکرات، باعث رأی آنان به فردی شد که بیش از آزادی و حقوق شهروندی به عدالت بها میداد. محمود احمدی نژاد مولود شرایطی از تاریخمندی جامعه سیاسی ایران بود که این بار پس از ۱۶ سال، بار دیگر فردی به زعم خود درصدد احیای گفتمان انقلاب اسلامی برآمد.
گذشته از اقدامات مثبت و منفی در این دوره که خود مجالی دیگر میطلبد، یکی از وجوه مهم این گفتمان انقلاب اسلامی که محمود احمدینژاد مدعی احیای آن بود، “فرهنگ”ی بود که امام (ره) انقلاب اسلامی را “فرهنگی” خطاب میکردند.
اما به هر دلیل رسوخ اندیشه لیبرالی و غیر کارآمد در ساختارهای نظام اداری باعث شد تا محمود احمدی نژاد که بیش از همه دولتها به دنبال انگارههای آخرالزمانی و قرائتهایی خاص از برخی اندیشهها بود نتواند در این عرصه کار مهمی انجام دهد و با وقوع حوادثی همچون فتنه ۸۸ و یا هدفمندی یارانهها، عمده توجهها به سمت مسائل سیاسی و عدالت توزیعی کشانده شود.
هرچند که از یاد نبردهایم رهبر معظم انقلاب به دفعات مختلف و برای بیش از دهها بار بر اهمیت کارهای فرهنگی و زیربنایی فرهنگی تاکید میکردند.

دولت مستعجل!
روی کار آمدن دولت روحانی نوید دهنده وضعیت چندان مناسبی برای فرهنگ کشور نبود. دولت مستعجلی که وعده گشایش مشکلات صد روزه اقتصادی را میداد و تمام هم و غم را به مسائل سیاست خارجی میداد و حتی به اعتراف اصلاح طلبان سیاست داخلی را نیز به اغما برده بود، اهمیتی به بحث فرهنگ نمیداد.
اظهارنظرهای جالب برخی از اعضای هیئت دولت پیرامون “هنرمند ارزشی و غیر ارزشی نداریم” یا بحث حاشیهای درباره سانسور و… اغمای فرهنگی دولت را بیش از گذشته آشکارتر کرد و باعث گردید تا رهبر معظم انقلاب به عنوان دیدهبان امین و خلف صالح امام هشدارهای فراوانی را نسبت به مسائل فرهنگی ایراد کنند.
ایشان که از سالهای گذشته طرح تغییر سبک زیستی مردم ایران توسط استکبار و دور نمودن مردم از ارزشهای انقلابی را مدام به مسئولین خاطرنشان میکردند، در سال اول دولت یازدهم، ایشان شعار سال ۹۳ را به عنوان “اقتصاد و فرهنگ با عزم ملّی و مدیریت جهادی” نامگذاری کنند و در پیام نوروزی یادآور شوند: « فرهنگ مثل هوایی است که چه بخواهیم چه نخواهیم باید تنفس کنیم، بنابراین اگر تمیز باشد یا آلوده، اثر متفاوتی را بر جامعه و کشور خواهد داشت…همه رفتارهای روزمره، عادات و «نگاه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی» مردم از فرهنگ آنها الهام میگیرد، بنابراین باورهای فرهنگی به همه مسائل و عرصههای دیگر سایه میاندازد و مهمتر است…مسئولان فرهنگی، باید با حساسیت و هوشیاری مراقب رخنههای بسیار خطرناک فرهنگی باشند و به وظایف ایجابی و دفاعی خود در این زمینه عمل کنند…همه مشکلات فرهنگی ناشی از فعالیتهای دشمنان نیست اما نباید این فعالیتهای مخرب سی و پنج ساله دشمنان را انکار کرد یا نادیده گرفت.»
ولنگاری…
متأسفانه علیرغم تأکیدات داهیانه رهبر معظم انقلاب بر موضوعات فرهنگی، این توجه از سوی مسئولین دولتی و غیردولتی به موضوعی کلیشهای در سخنرانیها و بی انگیزش در مرحله اجر تبدیلشده است و گویی کمترین نشانی از “مدیریت جهادی” در عرصه فرهنگی وجود ندارد.
ایشان در سخنان دیروز خود در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی، به صراحت از مسئولین فرهنگی انتقاد کرده و تصریح کردند: «در مسئلهی فرهنگ، بنده احساس یک ولنگاری میکنم؛ در دستگاههای فرهنگی -اعم از دستگاههای دولتی و غیر دولتی– یک نوع ولنگاری و بی اهتمامی در امر فرهنگ وجود دارد؛ چه در تولیدِ کالایِ فرهنگیِ مفید که کوتاهی میکنیم، چه در جلوگیری از تولید کالای فرهنگی مضر که کوتاهی میکنیم.»
حال در شرایطی که عمده هجمه استکبار برای تغییر سبک زندگی مردم ایران و دوری آنان از ارزشهای اسلامی و انقلابی شدت گرفته، مسئولین فرهنگی در بخشهای دولتی و غیردولتی در دام قالبهای کلیشهای افتادند که نمیتوانند محتواهای فرهنگی خود را در قالبهای موجود ریخته و درصدد گفتمان سازی برآیند.

هرچند که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی ۳ ماه پیش خود در مشهد مقدس، با تمجید از جوانان انقلابی خودجوش تاکید کردند: «این مجموعههای خودجوش مردمی که کار فرهنگی میکنند -که الان در سرتاسر کشور هزاران مجموعهی خودجوش مردمی هست که دارند خودشان کار میکنند، خودشان فکر میکنند، خودشان تلاش میکنند و کار فرهنگی میکنند– روزبهروز باید توسعه پیدا کنند؛ دستگاههای دولتی باید به اینها کمک کنند. دستگاههای دولتی، آنهایی که مربوط به فرهنگند، به جای اینکه آغوش خود را به روی کسانی که نه اسلام را قبول دارند، نه انقلاب را، نه نظام اسلامی را، نه ارزشهای اسلامی را [باز کنند]، آغوش خود را به روی بچّهمسلمانها، به روی جوانهای مؤمن، به روی بچّههای انقلابی، به روی بچّههای حزباللّهی باز کنند؛ اینها میتوانند کار کنند و دارند کار میکنند؛ کارهای فرهنگی باارزشی دارد انجام میگیرد.»
