سرویس سیاسی تبریزبیدار؛
بیستم شهریور سالروز شهادت مردی است که همچون جد بزرگوارش، امیرالمؤمنین علی (ع)، او را شهید محراب نامیدهاند.
آیتالله سید اسدالله مدنی، ۶۷ ساله و دومین شهید محراب پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ازجمله مجاهدین انقلابی بود که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، با هجرت از نجف به ایران در دهه چهل شمسی چندین بار از سوی ساواک دستگیرشده و به کنگان تبعید شد.
وی در ابتدای دهه ۵۰، به منطقهای در حوالی همدان تبعید شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بهعنوان نماینده مردم همدان در مجلس خبرگان انتخاب شد و با اصرار برخی انقلابیون برای تقویت موضع نیروهای انقلاب به تبریز آمدند.
پس از مدتی به قول یکی از شاهدان حاضر، شیخ عبدالحمید بنابی، “آیتالله قاضی و آیتالله مدنی را از هم رنجاندند” و درنهایت شد آنچه نباید میشد. شهید قاضی پس از چندی در آبان سال ۵۸ و شهید مدنی در شهریور سال ۶۰ بهدست ضدانقلاب به شهادت رسیدند و نام آنان برای همیشه در تارک شهدای محراب انقلاب ماندگار شد.
برای واکاوی بخشی ازآنچه در ماههای حضور آیتالله مدنی تا شهادت آیتالله قاضی در تبریز گذشت، نگاهی داریم به روایت حجتالاسلام عبدالحمید بنابی، نخستین رئیس کمیتههای انقلاب اسلامی تبریز در کتاب خاطرات و در گفتوگوی سال گذشته با یکی از نشریات محلی. تبریزبیدار امیدوار است در ماههای آتی گفتوگویی تفصیلی با این روحانی انقلابی را ترتیب دهد.

شیاطین انس و جن، آقای قاضی و آقای مدنی را از هم رنجاندند
هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود. حرف پیش آمد که موقعیت امام (ره) و حامیان ایشان در تبریز ضعیف است. صحبت از این شد که آقای مدنی در مهاباد در تبعید هستند، اگر بتوانیم او را بیاوریم به تبریز موقعیت مقلدان امام (ره) در تبریز تقویت خواهد شد. من هم که با آقای مدنی در نجف آشنایی قبلی داشتم و به نظرم این حرف معقول آمد، از همانجا رفتم خدمت آقای قاضی و گفتم که حالا که موقعیت چنین است و جو مخالف غالب است، آقای مدنی در مهاباد است اگر صلاح بدانید ایشان را بیاوریم تبریز تا جناح شما تقویت شود. ایشان هم با اشتیاق گفتند که کار بسیار خوبی است و دعوتنامه ای نوشتند؛ گفتیم بدهیم این دعوتنامه را آقای انگجی هم امضا کنند که بزرگترین روحانی تبریز بودند؛ حرف من را تائید کردند.
بردیم آقای گنجی هم امضا کردند و با دو ماشینسواری رفتیم دنبال آقای مدنی به مهاباد. نزدیک ظهر وارد خانه آن بزرگوار شدیم؛ نگاه کرد گفت اجازه دهید مدتزمان تبعید من تمام شود، من اجابت میکنم. ایشان بلند شد به نماز جمعه اهل سنت رفت. یک نفر که احتمالاً آقای فردوسی بود، دعوتنامه آقایان را برد بیرون و از آن فتوکپی تهیه کرد که من از این کار ناراحت شدم. بعد از اتمام مدت تبعید، آقای مدنی رفتند قم و ما رفتیم ایشان را با تشریفات آوردیم به خانه آقای قاضی.
بعدها شیاطین انس و جن، میانه آقای قاضی و آقای مدنی را به هم زدند و آنها را از هم رنجاندند که خیلی مایه تأسف است.؛ حتی وقتی بنا شد که در تبریز نماز جمعه خوانده شود، میدان راهآهن برای اولین نماز انتخاب شد، من هم آنجا بودم.
آقای قاضی برای من حکم پدر را داشت؛ آقای مدنی را ما با حرف آقای قاضی آورده بودیم؛ مسئله شد که چه کسی نماز را بخواند؛ طرفداران آقای قاضی او را میکشیدند جلو و طرفداران آقای مدنی او را. من دیدم که مداخله کردن من صحیحی نیست؛ ازآنجا خارج شدم و آمدم به کمیتهای که در باغ گلستان داشتیم؛ نشستم. از رادیو گوش میدادم که دیدم آقای قاضی شروع کرد نماز را. اولین نماز جمعه بود و به خاطر اضطراب و بگومگوها اشتباهی هم در قرائت سوره حمد رخ داد.

شایعه کردند بنابی خودسرانه آقای مدنی را به تبریز آورد
عبدالحمید بنابی پیشازاین در سال 88 نیز در جریان انتشار کتاب خاطرات روایتهای هم سویی از این انتخاب را نیز اظهار داشته بود «ما به تبریز برگشتیم. چند روز بعد به مهاباد رفتیم و شهید مدنی را با احترام تمام به تبریز آوردیم. شهید قاضی و علمای تبریز از ایشان استقبال شایانی به عمل آوردند منزلی برای ایشان در پشت آرک تبریز اجاره کردیم. ایشان هم در منزل خود و هم در «مسجد قانلی» و «مسجد شهیدی»، چند سخنرانی تند علیه رژیم ایراد کرد.
ورود آقای مدنی به تبریز که مقارن با مهاجرت امام از عراق به پاریس بود، تأثیر بسیار مثبتی در روند انقلاب در تبریز داشت و رژیم از وجود ایشان احساس خطر کرد. یک شب ناگهان خبر رسید که فرماندار نظامی آیتالله مدنی را دستگیر کرده و ظاهراً از تبریز به قم تبعید نموده است.
بعدها مخالفان غرضورز بهدروغ شایعه کردند که بنابی برای محدود کردن و منزوی نمودن آقای قاضی، خودسرانه با هماهنگی آقای شریعتمداری و بدون اطلاع آقای قاضی، به مهاباد رفته و از آقای مدنی دعوت کرده به تبریز بیاید و در برابر آقای قاضی قرار بگیرد. البته در اینجا نامه شهید قاضی به داد من رسید و گفتنی است این شایعه سراسر دروغ و بهتان خیلی سخیف و بیپایه بود و علاوه بر من، شخصیت انقلابی شهید مدنی را هم زیر سؤال میبرد، زیرا شهید مدنی با اخلاص و ایمانی که داشت، هرگز در مقابل شهید قاضی که نماینده امام بود، قرار نمیگرفت. آمدن او به تبریز، به نفع انقلاب و امام و به ضرر ساواک و شاه و محافظهکاران بود». (خاطرات آقای بنابی، چاپ تهران، مرکز اسناد 1388، صفحه 156-158).
