سرویس سیاسی تبریزبیدار:
بسیاری که با زیرپوست مسائل اجتماعی و سیاسی آشنایی دارند میدانند که بهصورت اخص در نیم سده اخیر، دو طیف الیت و نخبه در جامعه درصدد برآمدهاند هدایت عموم تودههای اجتماعی را بر عهده بگیرند و کنش سیاسی و اجتماعی خود را در میانه طیفهای سنت-تجدد صحنهآرایی کنند.
یک سوی این جریان جریانی مذهبی و حوزههای علمیه با پیشینه چند صد ساله قرار دارند که در میان اقشار مختلف جامعه ایرانی از نفوذ بسیار بالایی برخوردار بوده است. روی دیگر این جریان که از لوازم اجتنابناپذیر مدرنیته و از بروندادهای عینی آن است، تأسیس دانشگاهها و وجود کنش گران سیاسی و علمی به نام دانشجویان است که عمدتاً به دلیل خاستگاه متجددانه نهاد دانشگاه، نماینده طیفی از اندیشههای جدید است.
اولین کنش جدی سیاسی نهاد مدرن دانشگاه در تاریخ سیاسی ملت ایران در سال ۱۳۳۲، پس از سرخوردگی عمیق نیروهای ترقیخواه در مقابل حکومت الیگارشی و توتالیتر در جریان کودتای ۲۸ مرداد آن سال روی داد و در ۱۶آذر۳۲، ۳ تن از دانشجویان پس از اعتراض به سفر نیکسون، رئیسجمهور آمریکا به ایران در دانشگاه تهران در خون خود غرق شدند.
پس از سال ۱۳۳۲ بود که برای نیمقرن جنبش دانشجویی به یکی از مهمترینجنبشهای ضد امپریالیستی و توتالیتر استکبار جهانی مبدل شد و با عبور از دوران خفقان سیاسی و حکومت تمامیتخواه پهلوی، وارد تنفس در عصر جدیدی از فضای ضد استکباری شدند.
با تعطیلی دوساله دانشگاه و وقوع انقلاب فرهنگی در جهت زدودن ریشه باقیمانده استکباری، گروههای مارکسیست و دگراندیش که برخلاف جریان توده ملت حرکت میکردند، کنار گذاشتهشده و با افتادن دانشگاههابهدست نیروهای انقلابی، عصر تازهای را در فضای انقلابی گری دوران جمهوری اسلامی آغاز کرد.
در دوران پس انقلاب و خصوصاًپساجنگ که شرایط نویددهنده باز شدن پنجرههای جدیدی بهسوی کنش “دانشجویی” جنبش دانشجویی میداد، عنصری بانفوذ همواره تلاش کرده تا سمتوسویحرکتهای جنبش دانشجویی که همانا سیاست ورزی و دانش ورزی است تحت تأثیر قرار دهد و آن عنصر نهاد دولت و کنشگران سیاسی است.
پس از جو سنگین دوران پساجنگ، سیاست اعلامی از سوی دولت تنها متمرکز به سازندگی خرابیهای جنگ و پرهیز از هرگونه سخن سیاسی و کار سیاسی در عرصه داخلی شد.
این امر باعث شد تا جنبش دانشجویی دوران سازندگی به محاق عملگرایی این کابینه برود که رهبر معظم انقلاب در سال در سال ۷۲ در واکنش اظهار داشتند “خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیرسیاسی کنند.”
پس از سخنان ایشان جنبش دانشجویی جانی تازه گرفتند اما دیرزمانی نگذشت که به سد دومخرداد۷۶ برخورد کرده و درگیر کنشهای سیاسی افراطی، ساختارشکنانه و اعوجاجی دولت دوم خرداد شده و باعث گردید تا وجه تبدیل تشکلهای دانشجویی به شاخه دانشجویی احزاب و حرکت افراطی بر تولید اندیشه و علم چیرگی باید.
اگر جولان دار سیاسی جنبش دانشجویی در دانشگاهها در دوران اصلاحات، اصلاحطلبان بودند، باروی کار آمدن دولت مهرورز در تیر ۸۴، این نیروهای اصولگرا بودند که با حضور پررنگ خود عرصه رقابت را بر رقبای خود تنگ کردند.
در این برزخ ۱۶ ساله تاریخی اصولگرایی و اصلاحطلبی در میان جنبش دانشجویی، با آغاز دوران روحانی شاهد نوعی انسداد سیاسی در دانشگاهها و تقلیل امور سیاسی و دانشجویی به کنترل از بالا و به تعبیر بهتر، سیاستزدایی خلاقانه در دانشگاههابودهایم.
همین وضعیت انسداد سیاسی و پایههای لرزان کرسی وزیر در وزارت خانه دولت اعتدال سبب شده است تا بسیاری از تحلیلگران از اصطلاح “مرگ جنبش دانشجویی” استفاده کرده و پیشینه و سرنوشت جنبش دانشجویی در ایران را بهمثابه دماسنجی تشبیه کنند که در سرمای اعتدالی دانشگاهها پس از سال ۹۲، زیست و کنش دانشجویی به نازلترین شکل منفعلانه ممکن تقلیل داده است.
