یادداشت میهمان تبریزبیدار؛محمدعلی موسوی
دنیای امروز ما، جهانی پرالتهام و آشوبناک است که دو عنصر سرعت و فراموشی ویژگی های بنیادین آن محسوب می شوند؛ این دو عنصر به نحوی گریزناپذیر حوزه ی خصوصی و عمومی زندگی را شکل داده است. سرعت زندگی موجبات فراموشی ما را در رابطه با رخدادهای پیرامونمان ممکن می کند. در گیری ما با امور جهان به دو شکل است. اموری که مربوط به حوزه خصوصی اند و باید در انحصار همان حوزه باقی بمانند؛ و اموری که در سپهر اجتماع رخ می دهند و باید بازنمود اجتماعی داشته باشند. پرداختن به مقولات زندگی شخصی و ظهورات متنوع و گاه متحییرکننده ی آن، بحثی جداست که از دایره این یادداشت خارج است. اما آنچه در عرصه عمومی رخ می دهد و بازنمودهایی که پیدا می کند غالبا شکلی مبتذل به خود می گیرند آدمی را در حیرت فرو می برند.
رخ دادهای اکثرا تلخ و گاها شیرین عرصه اجتماعی و ظهور و بروز جالب آن، از ابراز احساسات در فضای مجازی گرفته تا صحبت کردن های سطحی برای گذران وقت و حتی تقلا برای ثبت خود در بطن حادثه به واسطه ی عکسی سلفی یا متنی ماندگار و حتی ترانه ای پاپ را می توان بازنمودهای اجتماعی این حوادث دانست. اما تاثر عمومی از این حوادث به چه شکلی است؟ آیا واقع از این حوادث تلخ محزونیم و از رخدادهای پیش آمده پیرامونمان شاد و خوشحالیم؟
احتمالا نه اندوهی در کار است و نه شادی در میان! آنچه هست همشکلی با توده است، همسانی و مطلق انگاری است که ساخت اجتماعی سیالی را شکل می بخشد. وقتی جویای علت چنین اقدامی می شوی چیزی جز تعبیر معروف که آرنت هم بدان اشاره دارد را نمی شنوی”همه اینگونه اند!” اما آن همه ای که اینگونه اند؛ چگونه اند؟ گویی آن همه ای که باید عرصه عمومی جامعه را بسازند و به اموری بپردازند که زیست جهان عقلانی شود و از شکل توده ای خارج گردد در خلسه اند.
برای این “همه”(توده) که دچار التقاط مردن اند، صحبت از این امور نه تنها حزن و اندوه را به ارمغان نمی آورد، بلکه آنان را سرگرم می کند؛ و حلقه ای واسط به شکلی مبتذل می شود تا خود را به واسطه آن به اجتماع پیوند دهند و خود را از تنهایی دهشناکی که درگیر آن اند جدا سازند.
این گونه اقدامات توده وار ثمری جز انحطاط حوزه عمومی به ارمغان نخواهد آورد. در چنین فضایی حوزه ای که باید در عالی ترین شکل ممکن بنیان های نقد اجتماعی را فراهم کند از بین رفته و این حوزه به فضایی مه آلود زودگر تبدیل می شود که در آن تنها به صورتی سطحی به امور روزمره پرداخت می شود. در چنین حالتی فرهنگ به شکلی وسیع همه گیر می شود اما نمی توان هیچ عمقی برای آن متصور بود. چنین رفتار سطحی که فرهنگ اجتماعی ما با آن درگیر است به سرعت از نقد مفهومی حوزه اجتماعی دور می شود و خط بطلانی می کشد بر روی اصلاح.
حال که فضای عمومی دچار چنین منجلاب وحشتناکی است امید رهایی و بهبودی که فلان اندیشمند غربی برای عرصه عمومی در نظر می گرفت هم امکان پذیر نیست. در چنین حالتی فضای عمومی هراندازه بازتر هم گردد به جای پرداختن به نقدهای اساسی مبتنی بر عقلانیت به اموری سطحی و نقدی مبتذل از روی احساس دست خواهد زد که ثمری جز نارضایتی عمومی نخواهد داشت. این نارضایتی عمومی شکاف بین ملت دولت را تقویت خواهد کرد. نارضایتی در ذهنیت ها و در زبان ها اما در عمل باز همان بازنمودهای مبتذل است؛ بازنمودهایی از اموری روزمره که به تبع سرعت جهان مدرن که در ابتدا بدان اشاره شده چندی بعد در گورستان فراموشی خواهند آرمید، به عبارتی این امکان که “عمل”، رفتار عقلانی را برای اصلاح و بهبودی فراهم کند قابل تصور نیست.
