به بهانه ١٧ فروردین؛ آغاز قيام شيخ محمد خياباني در تبريز؛

تلگرامی از تبریز به تهران!

به بهانه‌ دید و بازدید نوروزی خانه‌ شیخ جمع می‌شدند و مشورت می‌گرفتند. آن گروه می‌رفت و گروه دیگری می‌آمد. در چهره‌ شیخ هرآنچه بود تغییر و تحول مبارزه بود اما خستگی نه.

به گزارش تبریز بیدار ، قرار و مدارها را با او بستند و دیگر موعدش رسیده بود. در یک عصرِ دلپذیرِ بهاری که مردم خوابِ ظهرشان را برداشته بودند و خیابان‌ها شلوغ شده بود. در حیاط عمارت تجدد، و اطراف آن جمعیت بود و سر و صدا. جنب و جوشی به وجود آمده بود که گویی خبر از یک حادثه‌‌ای می‌داد. اما آن‌ها مگر چه می‌خواستند بکنند؟ خواسته‌شان چه بود و این جنب و جوش برای چه چیزی بود؟ در اصلی حیاط عمارت باز شده بود. دستورش را شیخ شب قبل داده بود که حواس‌شان را هم جمع کنند یک‌وقت غیرخودی داخلِ آن‌ها نباشد و از دربار کسی خودش را به اسم هوادار جا نزند. آزادیخواهان پیرو شیخ خیابانی که همه مسلح بودند و دست به‌ ماشه آماده‌ شلیک و مبارزه، گروه گروه به حیاط وارد می‌شدند، منظم سر جای خودشان ایستادند و منتظر موعظه و شاید دستورِ شیخ بودند. آن‌ها یک هدف را دنبال می‌کردند: دفاع از آزادی و مشروطه. آتش خشم در درونشان شعله می‌کشید. نسیم خنکِ بهاری که توی درختان می‌پیچید و آفتابی که چشم را هم می‌زد آن‌ها را سرمست کرده بود. اما انتظارشان ساعتی بیشتر طول نکشید که ناگهان فرمان رهبر آزادی و تجدد، شیخ محمد خیابانی صادر شد. فرمان این بود که «میرزا باقر» را از زندان کلانتری محله نوبر آزاد کنند و نجاتش دهند. میرزا باقر به خاطر مخالفت با «ماژور بیورلینگ» رئیس شهربانی تبریز که از طرف وثوق‌الدوله منصوب شده بود، به زندان افتاده بود. اما حالا وقت آزادی و نجاتش فرا رسیده بود. به فرمان شیخ، بیش از ۵۰ مجاهد مسلح، به کلانتری نوبر حمله کردند. وحشت در دل مردم افتاده بود اما آن‌ها هم همراهی می‌کردند. میرزا باقر را آزاد و به عمارت تجدد نزد شیخ آوردند. ماموران کلانتری آزادیخواهان را تعقیب کردند اما راه به جایی نبردند و به هیچ کاری موفق نشدند. روزهای پیروزی دیگر شروع شده بود. تبریز شاد و سرمست از اتفاقاتِ خوب بود. فردایش بازار تعطیل شد. دانش‌آموزان به حالت راهپیمایی در ساختمان و اطراف عمارت تجدد گرد هم جمع شده بودند. شعارهای ضد دولت وثوق‌الدوله و انصارش ساعت‌به‌ساعت بیشتر به گوش می‌رسید. مردم آزادیخواه، به اشاره شیخ خیابانی به شهربانی ریختند، آزادیخواهان و رفقایِ دربندشان را از سیاه‌چاله‌ها نجات دادند. دیگر همه ادارات شهر به دست آزادیخواهان افتاد. شیخ به صراحت به یاران وثوق‌الدوله در تبریز اخطار داد که هر چه زودتر شهر را ترک کنند و آن‌ها هم دیگر چاره‌ای نداشتند، چهارشنبه شب، تبریز را به قصد تهران ترک کردند. شیخ، در حیاط ساختمان تجدد به ایراد نطق‌هایی می‌پرداخت و مردم با اشتیاق تمام پای صحبتش می‌نشستند. او به زبان آذری می‌گفت اما ترجمه فارسی‌اش هر روز در روزنامه تجدد چاپ می‌شد: «…استقلال هر ملتی، شرافت اوست. اگر نتوانیم کشور خود را نجات دهیم و شرافتمندانه زندگی کنیم لااقل در راه وطن جان خواهیم داد! زیرا در چنین مواقع خطرناک و حساس، زنده ماندن محو شدن است.» این سخنان شوری در دل مردم برپا می‌کرد و فریاد «پاینده باد ایران»، «زنده‌باد خیابانی» پس از پایان سخنرانی او در هوا طنین می‌انداخت. این قیام تلگرامِ تهدیدآمیزی بود از تبریز به تهران.

شهروند

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *