به گزارش تبریز بیدار ، به نقل از وکیل ملت، محمدرضا میرتاجالدینی، نماینده اصولگرای تبریز، اسکو و آذرشهر در مجلس هفتم و هشتم بوده است که در انتخابات مجلس دهم رای نیاورد. او در مجلس هشتم عضو هیات رییسه فراکسیون اصولگرایان و نایبرییس کمیسیون فرهنگی بود و قبل از آن در دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد مدتی سمتش معاونت پارلمانی ریاستجمهوری و معاون رییسجمهور در اجرای قانون اساسی و مسوول امور روحانیت رییسجمهور بود. قبل از آنکه صحن علنی پارلمان را تجربه کند، در آذربایجان شرقی، تبریز، مدیرکل اداره تبلیغات اسلامی بوده و در کنار آن در ایام انتخابات هم به سیاست پرداخته است، دورهای مبلغ هاشمی بوده و دورهای دیگر زیرپرچم محمود احمدینژاد؛ پرچمی که تا این اواخر علاقهای به خروج از آن نداشت، آن گونه که در مراسم ترحیم والده دکتر در مسجد جامع نارمک، کنار صاحبان عزا میایستد و خوشامد میگوید.حجتالاسلام آنچنان دکتر را دوست داشته که دی ماه ۹۳ نامهای به حجتالاسلام علم الهدی مینویسد و با انتقاد از او، احمدینژاد را شخصیتی محبوب در میان مردم شریف ایران عنوان کرده و میگوید پیوندش با رهبر ناگسستنی است. هرچند که پاسخ این حمایتها، آن بود که او را هوادار لاریجانی دانستند و… شخصیتش به گونهای است که میانجیگری شاخص بارز آن است و این شاخصه بارها و بارها در عملکردش نمایان شده، از تلاشش برای رفع کدورتهای دولت و مجلس تا نهایتا ثابت کند که احمدینژاد هرگز مقابل ولی فقیه نایستاده است. او این روزها به واسطه فراغتی که حاصل کرده، هم «دکتر» شده و هم به رتق و فتق امور رسانهای و فرهنگی صدا و سیما مشغول است.
اگر موافق باشید این گفتوگو را از تولدتان شروع کنیم …
من در تبریز متولد شدم، در خیابان ملل متحد که الان اسمش خیابان فلسطین است. علت تغییر نام خیابان هم این بود که بعد از انقلاب، یاسر عرفات به تبریز آمد و از این خیابان عبور کرد.
تاریخ تولد؟
آن روزها، مرسوم بود که تاریخ تولد بچهها را در صفحه اول قرآن هم مینوشتند، مرحوم ابوی من هم تاریخ تولد واقعی من را آنجا نوشته است که با تاریخ تولد شناسنامه تفاوت دارد.
چند سال تفاوت دارد؟
شناسنامه من را حدود دو سال دیرتر گرفتهاند. چون میگفتند بهتر است بچهها بزرگتر شوند و بعد، زمان سربازیشان برسد.
نخستین تصاویری که از محله کودکی به یاد دارید؟
خیلی چیزها هست. مدرسه من در همان محله تاج احمدیها بود. خاطراتی از این محله دارم که فرصت بیان نیست. در دبستان منوچهری ابتدایی را خواندم، از سال ۵۳ تا ۵۵ هم راهنمایی را در همان محله در مدرسه ویجویه گذراندم. سال ۵۶ وارد دبیرستان فردوسی تبریز که از مدارس معروف هست، شدم. همیشه هم شاگرد اول یا ممتاز کلاس میشدم چون خیلی به درس و مدرسه علاقه داشتم. همان زمان تقریبا نقطههای آغازین انقلاب بود. آن موقع، ثلث داشتیم و هنوز سیستم ترمی به کار نبود. ما پنج برادر و دو خواهر بودیم.
نسبتا شلوغ!
تقریبا. من از همان دوره راهنمایی گرایش مطالعات مذهبی داشتم و البته علاقه به مطالعه، به طوری که در دوران نوجوانی یک کتابخانه کوچک برای خودم تهیه کرده بودم. تابستانها، یکی از علمای قم، به تبریز میآمد و بحثهای قرآنی و تاریخی برگزار میکرد. ایشان الان از علمای تبریز هستند، حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمود صفوی. یادم میآید ایشان علاوه بر آموزش قرآن، تاریخ صدر اسلام را هم درس میداد و از جمله خاطرات جوانِ شهیدی که بسیار شبیه پیامبر اسلام بود و در جنگ بدر به شهادت رسید. آقای صفوی از ایشان به عنوان پیک شهید یاد میکرد چرا که این شهید پیام پیامبر را به مدینه برده بود و اصلا اسلام آوردن اهالی مدینه را این جوان موجب شده بود. این موضوع در دوران نوجوانی برای من خیلی جاذبه داشت. به همین دلیل اسم کتابخانه شخصیام را گذاشته بودم پیک شهید و حتی مُهری را هم با این عنوان ساخته بودم.
حدودا چند جلد کتاب داشتید؟
۲۰۰ تا ۳۰۰ جلد. ولی بعد از پیروزی انقلاب تعداد این کتابها خیلی زیاد شد و کتابهای مرحوم شریعتی و شهید مطهری، محمود حکیمی، محمدرضا حکیمی و اینها هم به قبلیها اضافه میشد. یادم هست، بازارچه کتاب راه در خیابان جمهوری اسلامی افتتاح شده بود و در آن کتابهای شهید مطهری و دکتر شریعتی به فروش میرسید. کار من این شده بود که هرهفته کتاب تازهای بخرم. به این دلیل به این بحثها اشاره کردم که بگویم، من دبیرستان را دیگر ادامه ندادم. همان سال ۵۶، امتحانات ثلث اول را گذراندم و تصمیم گرفتم بروم حوزه.
تبریز حوزه علمیه داشت یا مسافر قم شدید؟
نه همانجا تبریز حوزه داشت. آن موقع مثل الان نبود که امتحان ورودی حوزه زمان و تاریخ مشخصی داشته باشد. هرکسی هر زمانی که اراده میکرد میتوانست وارد حوزه شود. فقط باید ابتدا میرفت پیش مدیر حوزه، مصاحبهای حضوری انجام میداد. مرحوم پدرم و اخویها اصرار داشتند که دیپلمم را بگیرم و بعد وارد حوزه شوم، اما من میگفتم معلوم نیست در این زمانه طاغوت، اگر بخواهم دیپلم بگیرم از رفتن به حوزه منصرف نشوم؛ پس چه بهتر همین حالا که تصمیم گرفتهام، اقدام کنم. فلذا در همان سال ۵۶ با پدرم به حوزه ولیعصر رفتم و استاد شیخ مجید بنابی از من مصاحبه کردند و از فردای روز مصاحبه به جای دبیرستان به حوزه رفتم. همکلاسیهای من در حوزه، بچههای پنجم ابتدایی بودند؛ یعنی آنها از پنجم ابتدایی مدرسه وارد حوزه شده بودند و من از سال اول نظری. چندماه از تحصیل در حوزه میگذشت که قیام ۱۹ دی قم پیش آمد.
آن موقع، چقدر سیاسی بودید؟
تازه سیاسی شده بودیم.
چگونه؟
در ماجرای حمله نیروهای طاغوت به فیضیه قم، ما در حوزه تبریز بودیم و کمکم داشت جرقههای سیاسی شدن در حوزه ما هم زده میشد. ۴۰ روز بعد از آن، قیام ۲۹ بهمن تبریز پیش آمد. در این ایام به مسجد مقبره تبریز زیاد رفت و آمد داشتم، اعلامیه چهلم شهدای قم را در تبریز توزیع میکردم و از این جور کارها. یکی دو سالی را در تبریز تحصیل کردم و بعد به حوزه قم رفتم.
چه سالی؟
سال ۵۸. بعد از مدتی دوباره به تبریز آمدم و سال ۶۰ یا ۶۱ مجددا به قم برگشتم.
چه سالی ازدواج کردید؟
همان سال ۶۱ .
با اهل تبریز ؟
بله؛ یکی از دوستان ما که طلبه بود، خودش داماد آن خانواده بود و بعد هم بنده را معرفی کرد و شدیم باجناق.
کی؟
حاج آقای محمدیان که رییس نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها هستند.
میگویند باجناقها خیلی چشم دیدن هم را ندارند!
[میخندد]، این حرفها برای قدیم است. میگفتند باجناق فامیل نمیشود ولی ما با هم خوب هستیم. تازه از قبل هم دوست بودیم.
و ازدواج کردید و آمدید قم.
نه، قبل از اینکه ازدواج کنیم، رفتیم قم. آنجا، ۱۰، ۱۲ سالی در حوزه درس خواندم.
غیر از درس؟
فقط درس بود؛ یعنی تا زمانی که درس میخواندم کار دیگری نمیکردم.
جنگ و جبهه نرفتید؟
در فواصل مختلف، طلبهها را سالی یک ماه به جبههها اعزام میکردند. میرفتیم و مثلا سه ماهی آنجا میماندیم و برمیگشتیم به درس و حوزه ادامه میدادیم.
چه زمانی به سمت سیاست گردش کردید؟
تقریبا میتوان گفت از سال ۷۲.
یعنی تا قبل ۷۲، فقط درس و بحث بود؟
ببینید، درس ما به گونهای بود که در کنارش فعالیتهای تبلیغی هم وجود داشت. مثلا در انتخابات میرفتیم ستاد تشکیل میدادیم و تبلیغ میکردیم.
برای چه کسانی؟
در انتخابات سال ۷۶، برای آقای ناطقنوری در تبریز ستاد تبلیغات انتخابات زدیم و فعالیت کردیم.
سال ۷۲ برای چه کسی؟
برای آقای هاشمی. البته علاوه بر انتخابات ریاستجمهوری، برای انتخابات مجلس و بعضی کاندیداها هم فعالیت میکردیم، مثل آقای چیتچیان که وزیر نیرو بودند یا آقای جبارزاده که در حال حاضر استاندار تبریز است. البته بعضی از اینا بعدها چپ شدند و به سمت اصلاحطلبان رفتند.
یعنی آنها اصولگرا بودند یا اینکه شما هنوز اصولگرا نشده بودید؟
آن موقع اصولگرا و اصلاحطلب خیلی معنا نداشت. بیشتر نیروها انقلابی بودند.
ولی در سال ۷۶، مرز بین جریان اصولگرا و اصلاحطلب کاملا مشخص بود!
خب بله؛ به خاطر همین هم بود که در سال ۷۶ از آقای ناطق [نوری] حمایت کردیم. بعد از انتخاب آقای خاتمی به عنوان رییسجمهور، من از قم به تبریز رفتم و شدم مدیرکل تبلیغات اسلامی تبریز. در این ایام کارهای فرهنگی زیادی کردیم از جمله دو کنگره ملی بهنام علامه امینی و علامه طباطبایی برگزار کردیم. در کنار فعالیتهای فرهنگی، فعالیتهای سیاسی هم داشتم. مثلا نیروهای ولایی و انقلابی استان را انسجام میدادیم. چهار، پنج سالی آنجا بودم و بعد در انتخابات مجلس هفتم ثبت نام کردم و شدم نماینده مردم تبریز، آذرشهر، اسکو.
همان یک دوره شد؟
نه، دو دوره در خدمت مردم بودم.
در آن دو دوره کار شاخصی هم داشتید؟
کارهای متعددی بود و ما فرصت نکردیم کارها را مکتوب کرده و گزارش بدهیم. اخیرا نامهها و برنامههایی که مربوط به دوران نمایندگی بود و بایگانی کرده بودند را مرور میکردم. نتیجه این مرور این بود که دیدم در حوزههای مختلف کارهای بزرگی در تبریز و در کل کشور صورت گرفته است. تصمیم گرفتم کتابی با عنوان «گزارش به مردم» تهیه کنم و هم از دو دوره نمایندگی مجلس و هم دوران معاونت ریاستجمهوری برای مردم چه در حوزه انتخابیه و چه حوزه کلان گزارشی ارایه کنم.
چه شد که از دولت آقای احمدینژاد سر درآوردید؟
اواسط مجلس هشتم این پیشنهاد مطرح شد.
آشنایی قبلی هم با ایشان داشتید؟
آقای احمدینژاد در مجموعه نیروهای همسو بودند و من دورادور ایشان را میشناختم. در جلسات جبهه پیروان خط امام و رهبری ایشان را زیاد میدیدم. در دوران نمایندگی هم در یکی از سفرهای رییسجمهور به نیویورک در قالب هیاتی از مجلس همراه دولت بودیم.
آن هیات برچه اساسی انتخاب شدند؟
دولت در این زمینه تصمیمگیرنده بود.
یعنی مطابق میل دولت انتخابها صورت میگرفت؟
بله، معمولا انتخاب میکردند که رابطهاش با مجموعه مجلس و نمایندگان خوب باشد و نفوذ داشته باشد. چون من هم عضو هیات رییسه مجلس هشتم بودم. وقتی این پیشنهاد را مطرح کردند، من دو، سه هفتهای آن را بررسی و با بعضی از نمایندگان و علما و دوستانم در تبریز هم مشورت کردم و در نهایت تصمیم گرفتم و همراهشان رفتم. من وظایف نمایندگی را هم حفظ کردم، معین استان در دولت شدم خدمات دوران معاونت کمتر از دوره نمایندگی نبود.
میگفتند آقای احمدینژاد در هرسفری که به نیویورک داشتند، هیات همراه مفصلی همراه خود میبردند!
همه روسای جمهور وقتی به مجمع عمومی سازمان ملل میروند، تعداد همراهانشان زیاد است؛ تعدادی خبرنگار هست، تعدادی تیم حفاظت، تعدادی تشریفات و اینها. ببینید، این هزینهها خیلی سنگین نیست.
چرا؟
چون هواپیما که دارد میرود و نیاز نیست بلیت تازهای برای کسی گرفته شود، در مقصد هم محل جدیدی برای افراد جدید اضافه نمیکنند؛ مثلا برای یک هیات، دو طبقه یک هتل را میگیرند حالا چه ۵۰ نفر باشند، چه ۸۰ نفر. پس تنها هزینه اضافه برای افراد، هزینه غذای آنهاست.
پس در واقع در سفر نیویورک بود که از نزدیک با آقای احمدینژاد آشنا شدید؟
بله، البته از قبل هم با ایشان آشنایی مختصری داشتم؛ به ویژه اینکه در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴ هم از ایشان حمایت کرده بودیم، مثل همه نیروهای اصولگرا که در مرحله دوم از آقای احمدینژاد حمایت کردند. در مجلس هم کموبیش آشناییای با ایشان داشتم؛ گاهی حمایت میکردیم و گاهی انتقاد.
انتقاد از دولت یا آقای احمدینژاد؟
هم دولت و هم شخص رییسجمهور. مثلا آن زمانی که آقای مشایی صحبتی را درباره اسراییل مطرح کردند و گفتند ما با مردم اسراییل دشمن نیستیم و دوست هستیم، کسی که نطق قبل از دستور کرد و علیه این صحبت موضعگیری شدیدی داشت، بنده بودم.
این اعتراض در انتصابتان به عنوان معاون پارلمانی رییسجمهور تاثیری نداشت؟
بین این فاصله افتاده بود؛ تقریبا یک و نیم سال.
و شدید معاون رییسجمهور.
از آن دوران، دفترهایی دارم که روزنوشت هایم را مینوشتم. از خاطرات خوب و بد. البته در دوران نمایندگی هم این رسم را داشتم که خاطرات روزانهام را جایی ثبت کنم.
چالش دولت دهم با مجلس خیلی زیاد بود و ماجراهای زیادی هم بین این دو قوه پیش آمد، برای مثال طرح سوال از رییسجمهور برای نخستین بار در تاریخ انقلاب یا پخش فیلم برادر رییس مجلس توسط رییسجمهور. شما به عنوان رابط میان این دو قوه، با این همه تنش چه میکردید؟
همانطور که اشاره کردید، چالش دولت دوم آقای احمدینژاد با مجلس خیلی سنگین بود. خیلی تلاش میکردم تا از نفوذم در مجلس استفاده کنم و رابطه این دو قوه را بهبود ببخشم.
مثلا ؟
مثلا همین ماجرای طرح سوال از رییسجمهور، یک سال طول کشید. ما دو سه مرحله لغوش کردیم، برگرداندیم ولی آخر دیگر آقای مطهری اصرار داشتند که این امر صورت بگیرد.
به نظرتان طرح سوال از رییسجمهور بجا بود؟
بعضی سوالها بجا بود ولی بعضی دیگر نه. یکبار به آقای مطهری گفتم این حرفهایی که حالا میزنی را اگر آن موقع آقای احمدینژاد گفته بود، حالا میخواستی از او سوال کنی که چرا اینها را گفته است. در مجموع، زمانی که بنده مسوولیت معاونت پارلمانی دولت را برعهده داشتم، چند تنش سنگین با مجلس داشتیم که یکی دیگر از آنها در بحث هدفمندسازی یارانهها بود. دولت برای اجرای این طرح، شرایطی را پیشنهاد داده بود. مجلس ۲۰ هزارمیلیارد تومان اجازه پرداخت یارانه را داده بود که برای هرنفر ۲۰ هزارتومان میشد. دولت میگفت ما با این مبلغ نمیتوانیم طرح را اجرا کنیم چون تصمیم داشت ماهانه ۴۵ هزارتومان به هرنفر بدهد. برای این مساله خیلی تلاش کردم که مجلس نظر دولت را بپذیرد ولی مجلس نپذیرفت.
چه کردید؟
مجبور شدیم یک جلسه غیرعلنی تشکیل دهیم؛ آقای احمدینژاد آمد و یک ساعت توضیح داد که چرا دولت بر عدد مورد نظر خود اصرار دارد. همه نمایندگان هم گوش میدادند و به نظر میرسید که قانع شدهاند. تا آمد جلسه علنی آغاز شود، دوساعت تنفس به نمایندگان داده شد و در همین فاصله فضا کاملا عوض شد. چند نفر در صحن علنی به عنوان مخالف پشت تریبون رفتند و صحبت کردند، آقای احمدینژاد هم چون در جلسه غیرعلنی یک ساعت صحبت کرده بود، در صحن علنی ۵ دقیقه فرصت داشت تا از پیشنهاد خود دفاع کند و معلوم بود که این پنج دقیقه تاثیری نخواهد داشت. ایشان منتظر بود تا نتیجه رایگیری مشخص شود. وقتی نتایج اعلام شد، برخلاف انتظار، طرح رای نیاورد و یادم هست که ایشان خیلی ناراحت شد و حتی بدون اینکه یک ثانیه بیشتر بماند، مجلس را ترک کرد. تقریبا، طرح به بن بست خورده بود. زمستان بود و فصل بودجه. بعد از تعطیلات، آقای احمدینژاد من را صدا زد. رفتم دیدم دو نامه نوشته است؛ یک نامه به ریاست مجلس و یک نامه هم به حضرت آقا.
موضوع نامه چه بود؟
درباره همین یارانهها بود. نوشته بود دولت با این شرایطی که در مجلس تصویب شده است نمیتواند هدفمندسازی یارانهها را اجرا کند و درخواست راهکار کرده بود. نامه آقای لاریجانی را به من داد تا تحویل ایشان بدهم. رفتم با آقای لاریجانی و دیگر دوستان هیات رییسه مجلس جلسهای گذاشتیم و گفتم بالاخره دولت دست نیاز به سوی شما دراز کرده است. آقای لاریجانی گفت پیشنهاد شما چیست؟ گفتم بهتر است یک کمیته مشترک برای تعیین راهکار تشکیل شود. این اتفاق افتاد و از مجلس آقای عبدالهی به عنوان رییس کمیسیون تلفیق، آقای باهنر و آقای ابوترابی بودند و از دولت هم دو، سه نفر عضو این کمیته شدیم. بعد از صحبتها و جلسهها، بنا شد دولت طرح را در شش ماهه آخر سال اجرا کند ولی با همان رقم؛ یعنی ۲۰ هزار میلیارد شد ۴۰ هزار میلیارد و آقای لاریجانی هم رای را از مجلس گرفت و بالاخره این مشکل حل شد.
در جلسهای که آقای احمدینژاد فیلم برادر آقای لاریجانی را در مجلس پخش کردند، شما به عنوان یکی از اعضای تیم دولت، نمیتوانستید مانع از این کار و حواشی آن شوید که یکشنبه مجلس، سیاه نشود؟
یکی از خاطرات تلخ من در دوران معاونت، همان جلسه بود. البته من آن موقع دیگر معاون پارلمانی نبودم و معاون رییسجمهور در اجرای قانون اساسی شده بودم. ولی درجریان این موضوع قرار داشتم. شب قبل از آن جلسه، در نهاد ریاستجمهوری بحثهایی مطرح شده بود. البته آقای ابوترابی هم در آن شب به نهاد آمده بودند و همگی گفتیم که پخش این فیلم در صحن صلاح نیست. فردا صبح، افراد کم کم در جریان قرار گرفتند و همه نظرشان این بود که این موضوع مطرح نشود. پنج دقیقه قبل از اینکه نوبت آقای احمدینژاد شود تا پشت تریبون برود، به ایشان گفتم آقای دکتر! دیگر انشاءالله این موضوع را مطرح نمیکنید که؟ گفت نه. وقتی رفت پشت تریبون، ما مطئمن بودیم که آن موضوع را مطرح نمیکند، همانجا آقای لاریجانی ایشان را تحریک کرد چون قبلش آقای احمدینژاد اشارهای کلی به موضوع کرده بود و رییس مجلس هم گفت نه اگر چیزی هست بگویید. من و آقای ثمره هاشمی هم از پایین اشاره میکردیم.
چه میگفتید؟
که نه آقا، نگویید، نگویید؛ بالاخره اصرارها به جایی نرسید و آقای احمدینژاد بحث را مطرح کرد. این حرکت هم ضربه به مجلس بود و هم شخص آقای احمدینژاد، چون صحیح نیست که رییس یک قوه، رییس قوه دیگر را در جایی علنی متهم کند.
چه شد که از معاونت پارلمانی به معاونت قانون اساسی رفتید؟
خود آقای احمدینژاد تغییر دادند.
آقای احمدینژاد یک روز از مجلس برای معاونت پارلمانی دعوت کردند و یک روز کنار گذاشتند؟!
واقعا بدون دلیل بود. هیچ کس دلیل این کار آقای احمدینژاد را نفهمید. وقتی میخواستند آقای عزیزی را که معاون برنامهریزی و نظارت راهبردی رییسجمهور بودند، تغییر بدهند، آقای مرادی را جای ایشان گذاشتند، آقای عزیزی را به جای آقای فروزنده، آقای فروزنده را آوردند جای من و برای من هم یک معاونت جدید ایجاد کردند.
هیچوقت دلیل تغییرتان را سوال نکردید؟
نه، من هیچوقت هم علت این تغییر را نفهمیدم چون همه من را در تعامل با مجلس موفق میدانستند. روزی که من از مجلس به دولت رفتم، در حیاط مجلس، آقای باهنر در کنار ماشین به آقای احمدینژاد گفت شش ماه بعد آقای میرتاج الدینی را کنار نگذاریدها! [میخندد] اینطور نباشد حالا که آقای میرتاج الدینی را به شما دادیم، شش ماه بعد کنار بگذاریدش، چون الان نمایندگیاش را هم به خاطر رفتن به دولت از دست داد. نمیدانم چقدر صحت دارد ولی بعدها شنیدم که آقای احمدینژاد فکر میکردند که من هوای مجلس و آقای لاریجانی و هیات رییسه را بیشتر دارم. بعضیها رفته بودند به ایشان گفته بودند میرتاجالدینی طرف لاریجانی است.
واقعا این گونه بود؟
من در مجلس از دولت حمایت میکردم و در عین حال، شأن مجلس و نمایندگان را هم حفظ میکردم.
چه شد که بعدها منتقد آقای احمدینژاد شدید؟
عرض کنم که برخی حواشی در دولت باعث میشد خیلی از دوستان و اطرافیان و کابینه آقای احمدینژاد به رفتارهای حاشیهای ایشان چه در زمان دولت و چه بعد از آن، منتقد شوند.
فکر میکنید این انتقادها صرفا به شخص آقای احمدینژاد برمیگشت یا به حلقه چند نفره اطراف ایشان؟
به هردو.
ولی این آقای احمدینژاد همان فردی بود که در انتخابات سال ۸۴ و ۸۸ شما و همچنین دیگر نیروهای اصولگرا از او حمایت کردید.
ایشان تغییر کرده بود. اصالت خط ما خط انقلابی و اصولگرایی بود؛ یعنی خاستگاه رای آقای احمدینژاد هم از همین خط بود.
ولی ایشان هیچگاه خودشان و رایشان را متعلق به جریان اصولگرایی نمیدانستند!
بله؛ ایشان از اول میخواست بگوید که حزبی و اصولگرا به اصطلاح سیاسی نیستم. البته آقای احمدینژاد قبلا عضو جمعیت ایثارگران بودند و عضو جبهه پیروان خط امام و رهبری، ولی به عنوان نامزد مستقل به میدان آمده بودند چون سال ۸۴، جریان اصولگرا، ایشان را کاندیدا نکرده بود و نمیخواست ایشان به صحنه بیاید. یک طیف از جریان اصولگرا نظرشان با آقای لاریجانی بود و یک طیف هم نظرشان روی آقای قالیباف بود. هردوی این طیفها با آقای احمدینژاد زیاد صحبت کرده بودند تا ایشان را از آمدن منصرف کنند ولی ایشان تصمیم خودش را گرفته بود.
اخیرا انتقادی را هم درباره آقای روحانی و آرای موافق و مخالف ایشان مطرح کرده بودید.
بعضیها میگفتند آقای روحانی همه کابینه را از نفرات طیف طرفدار خود انتخاب نکند و سهمی را هم برای جریان رقیب قایل شود. من در مصاحبه با خبرآنلاین گفتم آقای روحانی حداقل این ۱۶ میلیون رای مخالف خود را در نظر بگیرد. این آرایی که رقیب آقای روحانی آورده است در مقابل یک دولت مستقر بوده؛ یعنی این ۱۶ میلیون از عملکرد دولت راضی نبودهاند. همچنین گفتم آقای روحانی افرادی که انتخاب میکند حداقل از افراد رادیکال نباشند تا تعارضی با تفکرات این ۱۶ میلیون رای نداشته باشد. از آدمهای خودشان استفاده کنند ولی در تعارض با اینها نباشد.
بعد از اینکه دولت آقای احمدینژاد تمام شد و قدری از فضای دولت فاصله گرفتید، مشغول چه کاری شدید؟
دوسالی حوزه پارلمانی صدا و سیما را در دوره آقای ضرغامی اداره میکردم و بعد از آن هم برای انتخابات مجلس دهم نامزد شدم و هم تتمه کار دکترایم را انجام دادم. یک سال و نیم گذشته هم درگیر دفاع از رساله دکترای مدیریت استراتژیک بودم که الحمدلله با موفقیت دفاع کردم.
الان چطور؟
درحال حاضر مشاور فرهنگی و رسانهای صدا و سیما هستم. و کارهای علمی و پژوهشی میکنم.
آقای سید محمدرضا میرتاجالدینی، جوانی هم کرده است؟
بستگی دارد منظورتان از جوانی چه باشد. اگر ورزش و تفریح و کار و فعالیت باشد، بله جوانی کردهام.
از جوانیتان راضی هستید؟
بله؛ چون جوانی من همراه با تحصیل بود و جبهه.
خب، اوضاع کشور را چگونه میبینید؟
باید یک سال از استقرار دولت جدید بگذرد تا بتواند برنامههای خودش را قدری جلو ببرد، اگر موفقیتهایی داشته باشد، همین روند ادامه پیدا خواهد کرد.
خوشبین هستید؟
آرزو میکنیم که مشکلات مردم را حل کنند.
فکر میکنید این اتفاق میافتد؟
باید کمی صبر کرد و فرصت داد.
اوضاع را برای کار دولت سختتر از گذشته میدانید؟
شرایط بهتر از گذشته است. آقای روحانی تجربه چهارسال دولت اولش را دارد؛ بعضی تحریمهای شدید برداشته شده، مخصوصا تحریمهای بانکی و اینها؛ الان شرایط برای کار کردن بیشتر است و بهانهای برای کار نکردن وجود ندارد.
برخلاف برخی که منکر همهچیز میشوند، پس شما هم قبول دارید که برجام گشایشهایی داشت و بعضی تحریمها لغو شد.
تحریمها در بعضی قسمتها برداشته شده است. البته امریکا به بهانههای دیگر مثل برنامه موشکی مشغول بدعهدی خود است. انتقادی که ما و دوستان ما داریم این است که مذاکرهکنندگان ما این دریچهها را در برجام نبستند تا امریکا دوباره نتواند این گونه عمل کند. امریکا در عمل تلاش میکند تا مانع از اجرای موفقیتآمیز برجام شود.
یک توصیه به دولت؟
دولت باید یک دولت اجرایی باشد و مثل یک جناح سیاسی عمل نکند؛ یعنی بیشتر به کارآمدی فکر کند. دولت نباید شبیه یک شرکت سهامی باشد که هرجناح و جریانی به دنبال سهمخواهی باشد، بلکه افراد توانمند و کاردانی پستها را در اختیار بگیرند که نزدیک به دولت باشند نه از گرایشهای افراطی.
و یک توصیه به رقبای دولت؟
رقبا و منتقدان اگر اصل را منافع ملت و کشورمان میدانند، وقتی دولت اقدامات مثبتی انجام میدهد، باید پشتیبانی کنند. بعضیها اگر کار خوب را دولت و حزب خودشان انجام دهد از آن حمایت میکنند ولی همان کار را اگر جریان مقابل انجام دهد، هزارتا ایراد به آن میگیرند. روحیه من اینگونه است که اگر برایم روشن شد که کار، کار مثبت و سازندهای بوده است، سعی میکنم حمایت کنم.
و اما کلام آخر؟
اخلاقمندی در سیاست مهمترین صحبت و البته توصیه من به افراد جریانهای مختلف است. انصاف در قضاوتها هم نسبت به افراد و هم نسبت به عملکردها باید رعایت شود. امروزه در جامعه مد شده که خیلی راحت درباره افراد حرف درست میکنند، تحلیل میکنند و بعد از تحلیل خبر درمیآورند! مخصوصا در فضای مجازی. اخلاق اسلامی را در سیاست فراموش نکنیم.
