به گزارش تبریزبیدار، پیمان پاسبانی فعال فرهنگی تبریز که چند سالی است با راه اندازی فروشگاه کتاب فیروزه در جنب مسجد طوبی به فعالیت فرهنگی در زمینه کتاب مشغول است از دیدار حجت الاسلام و المسلمین آل هاشم نماینده ولی فقیه در استان از این کتاب فروشی پرده برداشت. وی این دیدار را در قالب چند سطرروایت کرده است:
امام جمعهی تبریز این روزها بیآنکه از قاعدهی بازیِ مدیران پیروی کند؛ خودش شروع کرده به احیای سنتهای انقلابی یک مسئول انقلابی. سنتی که اتفاقاً نازلترین مطالباتی هستند که میتوان از یک مسئول انقلابی – در مقام عالم آگاه و نماینده ولی فقیه- داشت. حجتالسلام آلهاشم حواساش را جلبِ مردم کرده و انگار می خواهد آرام و بیتوجه و بیموضع نباشد.
ساعت ۱۱ صبح ۳۰ آبانماه طبق معمول همیشه در کتابفروشی مشغول کار بودیم که حجتالاسلام آلهاشم این بار، مهمانِ دوستانِ کتابفروشی کتابفیروزه شدند.این دیدار چه به مناسبتِ هفته کتاب باشد چه بیمناسبت باشد، میتواند آغازِ یک مطالبهی جدی در حوزه کتاب باشد. علاقهمندی و دغدغهمندی ایشان نسبت به کتاب میتواند بهانهای باشد برای پیگیری مطالبههای رهبری در حوزه فرهنگ، بویژه کتاب.
وارد فروشگاه که شدند در حال نوشتن مطلبی بودم با عنوانِ «کتاب، غایب بزرگ تریبون نماز جمعه تبریز»؛ چند سطری ننوشته بودم که قسمت شد خودِ امام جمعه بنشینند و مطلب ناقص را بخوانند. پشت سیستم نشستند و همان چند سطر را خواندند. اولش به تیتر معترض شدند و یادآوری کردند همین دو هفته پیش پیشنهاد دادم نمایشگاههای کتاب در مصلی برگزار شود و در کنار نمازجمعه بساط کتاب هم چیده شود؛ پیشنهاد کردیم خودشان هم شروع کنند به معرفی کتاب از تریبون نمازجمعه که پذیرفتند و قرار شد هماهنگ کنیم این کار را. از حضورهای سرزده و تماسهای غافلگیر کنندهشان با اهالی فرهنگ تشکر کردم و گفتم هر چند خوشحالیم اما غصه داریم که کارمان به کجا رسیده که بخاطر یک حضور و احوالپرسی معمولِ امامِ هر روز مردم اینقدر خوشحال میشویم. بعدش تبسم کردند و حرفی نزدند.
بعدِ امام جمعه خانوادهای که یک دختر و پسر خردسال در بغل داشتند، وارد فروشگاه شدند، حاجآقا آلهاشم نشسته در حالِ خواندن مطلب بودند، احوالپرسی کردند. نیمخیز شدند و بچهها را خواستند بدهند بغلش. پدر و مادر هم سلام و احوالپرسی کردند و منتظر شدند همانجا جلوی در. اولش فکر کردم سراغ کتاب آمدهاند و سئوال کردم اگر کتابی میخواهید بفرمایید راهنمایی کنم که گفتند با حاجآقا کار داریم. حاجآقا هم بلند شدند و پدر خانواده را به کناری کشیدند و صحبت کردند. انگار مشکل گاز داشتند! آنها هم قرار شد مکتوب کنند و تحویل دفتر امام جمعه دهند. در دلم آرزو کردم کاش نامه را بنویسد، زودتر برسد به دست حاجآقا یا مسئولین و مشکل گازش حل شود! توی سرمای پیش روی تبریز فکر میکنم مشکل گاز آن خانواده مهمتر از صحبتهای ما بود.
حاجاقا سراغ قفسه خانواده را گرفتند؛ نشان دادم و توضیح مختصری از کتابها دادم. شروع کردند به تورق کتابها. پیشنهادم کتابهای « خانواده به سبک ساخت یک جلسه مطول مطوی در محضر مقام معظم رهبری»، « ادب الهی کتاب سوم: تربیت فرزند» و «مجموعه من دیگر ما» بود که کتاب خانواده را انتخاب کردند. کتابهای «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» و « شاه شهید پرور» هم در حوزههای دیگر کتابهای پیشنهادیام بود که گفتند طرح کلی را خواندهام و شاهِ شهیدپرور را برداشتند. یادآوری کردم که کتاب «جدال دو اسلام» را ایام نمایشگاه کتاب دادهام. یادم رفت سئوال کنم مطالعه کردهاید یا نه ! مجالشان کم بود و قرار شد برای انتخاب کتاب در فرصت دیگری فروشگاه بیایند.
