درباره وضعیت این روزهای جامعه ایران،؛

همه ما با فرهنگیم، بی فرهنگ ها جاى دیگرند

زجر آور است وقتى به گواه آثار بجا مانده از تاریخ دیده مى شود این سرزمین مهد تمدن و فرهنگ بوده ولی امروز کوچکترین بحث به مشاجره و جنگ لفظی می انجامد.

یادداشت میهمان تبریز بیدار؛ مجید پالوایه

۱-هوا که آلوده شد، نفس ها که تنگ شد، آسمان که تار شد، کمیته اضطرار که تشکیل شد، مدرسه ها که تعطیل شد، تازه یادمان مى افتد هوا چقدر مهم است، آن موقع قهرمانان پشت کیبورد طراحی و نقاشی و متن و پیام نویسی شان در رثاى هوای پاک از دست رفته گل مى کند و چه زیبا مینویسند و میکشند، و جالبتر آنکه با خودرو شخصی سرکار مى روند هنرشان را به اطلاع دیگران مى رسانند. همه ما با فرهنگیم آن بی فرهنگ هایى که هوا را به این روز انداخته اند جای دیگرند.

۲- سوار خودروى غیر شخصى که مى شوى راننده از بی فرهنگى عابر پیاده مى گوید و داد و بیداد که …. (غیر قابل انتشار) کسی به خیابان توجه ندارد و اگر به او بزنیم پدرمان در مى آید و باید دیه بدهیم اما کسی توجه نمی کند و جالبتر آنکه وقتی چراغ قرمز می شود خودش روی خط عابر پیاده مى ایستد و اگر کسی اعتراض کند با همان الفاض پاسخ مى دهد زر نزن. ما همه با فرهنگیم! 

۳- مدیران ما همه اهل فرهنگند همه از حل مشکلات با فرهنگ سازى خبر مى دهند اما بدبختانه هیچ کدامشان چون همین نگارنده تعریفى از فرهنگ ندارند که اگر داشتند حال و روز ما این نبود. مدیر روابط عمومی فلان نهاد دولتی که در پاسخ به اعتراض یک شهروند نسبت به خطاى کارمند آن اداره مى گوید رفتار شخصى کارمندى که لباس فرم اداره را به تن دارد را به حساب اداره نگذارید جالب است که مى خواهد با کار فرهنگى مصرف فلان انرژى را پایین بیاورد. ما همه با فرهنگیم.

آنچه گفته شد مثال هاى ساده ای بود از وضعیت امروز جامعه ما، که در آن معلوم نیست فرهنگ کجاست، توسعه کجاست، ارتباط کجاست. زجر آور است وقتى به گواه آثار بجا مانده از تاریخ دیده مى شود این سرزمین مهد تمدن و فرهنگ بوده ولی امروز کوچکترین بحث به مشاجره و جنگ لفظی می انجامد.

چرا از خودمان شروع نمی کنیم؟

وحشی بافقی در قرن دهم هجری می گوید

ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم
گر همه زهرست چون خوردیم ساغر نشکنیم
پیش ما یاقوت یاقوتست و گوهر گوهر است
دأب ما اینست یعنی قدر گوهر نشکنیم
هر متاعی را در این بازار نرخی بسته اند
قند اگر بسیار شد ما نرخ شکر نشکنیم
عیب پوشان هنر بینیم ما طاووس را
پای پوشانیم اما هرگزش پر نشکنیم
ما درخت افکن نه ایم آنها گروهی دیگرند
با وجود سد تبر، یک شاخ بی بر نشکنیم
به که وحشی را در این سودا نیازاریم دل
بیش از اینش در جراحت نوک نشتر نشکنیم

اگر این فضا در این کشور آن موقع حاکم بوده پس امروز باید بررسی کنیم چه اتفاقی افتاده که اینقدر از آن روزها فاصله گرفتیم، باغ را با درختانش نابود میکنیم تا در زمینش تجاری بسازیم، خانه بی کیفیت میسازیم و موقع زلزله آوار مى شود، با هم درگیر مى شویم مرتکب قتل مى شویم و …

بنظر مى رسد باید به خود تاریخى مان برگردیم به همان ها که وحشی بافقی مى گوید اما قبل از آن باید قبول کنیم دیگر آن جامعه بافرهنگ گذشته نیستیم و پس از آن مى شود دنبال حل مشکلات رفت. 

وقتى قبول کردیم فرهنگمان پایین آمده مى شود گفت از خودمان شروع کنیم و منتظر بخشنامه نباشیم. اما اجالتا ما همه با فرهنگیم بی فرهنگ ها جای دیگرند

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *