گروه فرهنگ و جامعه تبریز بیدار؛
چندی پیش در نشست خبری فرمانده سپاه عاشورا بودیم، فرمانده سپاه در مورد رزمایش و برنامه هایشان برای حاشیه شهر و مناطق کم برخوردار تبریز و مبارزه با فقر و محرومیت زدایی می گفت، یکی از حاضرین که از قضا از رسانه ای های کهنه کار شهر هم هست که شورای شهر دوم و اول را تجربه کرده به طرح محرومیت زدایی خرده گرفت؛ استدلالش هم این بود که با ارائه خدمات به مناطق محروم و حاشیه شهر به نوعی این سکونتگاه ها را تایید کرده اید و موجب افزایش مهاجرت از روستا ها و در نتیجه رشد حاشیه نشینی خواهید شد.
راستش این نگرش، باور عمده مسئولین شهری و دولتی و بغض فرو خورده ی مصلحتی آنهاست، این را به خوبی می توان از تصمیماتی که برای حاشیه نشینها و کم برخوردار ها گرفته می شود فهمید، که البته یک بار در شورای دوم از حنجره عضو شورای شهر آن دوره که از قضا حالا هم دست قدرتمند و تاثیرگذاری در شورا و شهرداری و تصمیمات برای شهر دارد بیرون آمد و گفته شد که آب و گاز و برق حاشیه نشینان را قطع کنیم تا به روستاهایشان برگردند و بعد ها هم جسته و گریخته این چنین در بعضی محافل به گوش می رسد.
باید پرسید این مناطق که فعال رسانه ای محترم و آن عضو قدیمی شورا با عنوان سکونت گاههای غیر رسمی و غیرقانونی یاد می کند، چگونه بخشی از منطقه شهرداری معرفی می شود و برای بخشی از آن ها هم در قبال گرفتن پول، مجوز صادر شده اما حالا که کار به خدمات رسیده، به عنوان ورودی غیر قانونی و اخلالگر یاد می شوند؟
بگوییم دولت در سالهای اخیر برای آبادی و مسکن روستاییان چه کرده، برای اشتغالشان چه برنامه ای ریخته ایم؟ جز این است که نگاه لیبرالی و اقتصاد سرمایه داری هر روز کشاورز را فقیر و سرمایه دار و دلال را غنی تر کرده است؟
جز این است که اقدامات حمایتی هم که در دولت نهم برای کشاورزان و روستاییان شکل گرفت به سخره گرفته شد؟
اما مسئله اصلی در این میان عدم وجود اطلاعات کافی در مورد فقر و فقرا و قشر کم درآمد است. ما همه چیز فقرا و محرومین را با عینک خود می نگریم و خیلی راحت در موردشان تصمیم گرفته و اظهار نظر می کنیم و بعضا در نگاه برخی ها فقرا محکوم به نابودی اند.
همه ما می دانیم که بازار میتواند به بهترین شکل فعالیتهای اقتصادی را ساماندهی کند. این دو دو تا چهارتای اقتصاد است که اگر کالایی گران شود مردم از آن کالا کمتر مصرف میکنند و تولیدکنندهها تولید خود را افزایش میدهند تا قیمت بار دیگر به تعادل برسد. در این زمان مردم سختی تحمل نمیکنند، بلکه به دنبال جایگزینی ارزانتر برای نیاز خود میروند.
اما فرض کنیم ارزانترین کالاها هم برای ما گران باشند. باید مصرف خود را پایین بیاوریم، اما در مقابل هیچ انتخاب ارزانتری نداریم.
بسیاری از قواعد اقتصادی در جهان فقرا و ضعفا به کار نمیآیند. ما کالای جایگزین داریم، تقاضای ما برای کالاهای ضروری با تغییر قیمت تغییر نمیکند و این کالاها به اصطلاح کمکشش هستند.
اما در دنیای فقرا همهچیز گران است. کالای جایگزین برای آنها معنی ندارد. آنها حتی از مصرف کالاهای ضروری منصرف میشوند در دنیای فقرا همهچیز بیاندازه و یک اندازه گران است، از سیبزمینی گرفته تا طلا.
باید قبول کرد که سیاست های اقتصاد سرمایه داری دولت ها چه در ۱۶ سال سازندگی و اصلاحات و چه در حال حاضر که به نوعی ادامه دهنده همان مسیر بوده، روستائیان را در همان فقر گذشته نگه داشته است و حالا انتظار داریم که کوچ کننده ها به حاشیه شهرها هم با محدود کردن خدمات به روستاهایشان برگردند.
درست است که روستائیان نسبت به قبل از انقلاب فقیر تر نشده اند که هیچ، بلکه شرایط بهتری پیدا کرده اند اما فاصله سطح رفاهشان با شهرنشین ها افزایش نجومی پیدا کرده و همین مسئله موجب فقیر ماندنشان شده و لاجرم آنها را برای کوچ به سمت شهر ها هدایت می کند.
باور لیبرالها این است که فقر عاملی غیرقابلمهار بوده. به نگاه آنها اگر فقر نه تنها یک پدیده طبیعی، بلکه نیاز طبیعی هر جامعه است. در این نگاه میپذیرند که ممکن است روزی فقر از بین برود، اما این اتفاق به طور طبیعی در مسیر رشد اقتصادی رخ خواهد داد. پس بهترین کمکی که میشود به فقرا کرد این است که بدون توجه به آنها کسبوکار خود را سودآورتر کنیم و شهرمان را در ورودیش زیباتر و خیابان اصلیش را پر زرق و برق تر که در نهایت آنها هم از منافع رشد اقتصاد بهره خواهند برد.
اما بچههایی که در خانواده فقیر مطلق به خصوص روستا ها به دنیا میآیند، معمولا نمیتوانند از آموزشهای اولیه مناسب بهره ببرند و در نتیجه همان مسیر فقر را می پیمایند.
سوال اینجاست، حال که کوچه و خیابان های محل زندگی ما به لطف بودجه دولتی و عمومی که در آن از چوپان روستا گرفته تا پزشک و نماینده باید به یک اندازه سهم داشته باشد آباد شده آیا حاضریم برای مدت کوتاه هم که شده دارایی و سرمایه شخصی به کنار تنها امکانات عمومی زندگیمان را با یک روستایی که در دِه دور افتاده زندگی می کند عوض کنیم که حالا مدعی هستیم که حق روستایی این است که در همان روستایش با همان امکانتش بماند؟
روستائیان ما سالهاست که دارند هزینه سیاست های اقتصادی و توسعه طلبی غلط و یک جانبه دولت ها و حالا هم خودخواهانه مسئولین و نخبگان شهری را می پردازند. بدون توجه به رفاه روستائیان انتظار عدم مهاجرت انتظار بیهوده ایست.
