سرویس فرهنگی تبریز بیدار ؛ ابراهیم قبله آرباطان
ماه مبارک رمضان در بین مردم به ماه احسان و توبه و رستگاری معروف است و مردم استان آذربایجان شرقی نیز از دیرباز بر اساس باورها و اعتقادات دینی و قلبی خود، آیین و سنت های این ماه را به جا می آورند. از جمله ی این آداب وسنن می توان به این نمونه ها اشاره کرد:
۱- تمیز و رُفت و روب کردن منازل،در استقبال از ماه مبارک رمضان، که امروزه هم این رسم در مناطق ما متداول است.
۲- در گذشته که این همه تجملات و امکانات رفاهی و تنوع خورد و خوراک به شکل امروزی نبود، هر خانواده در تنورهای سنتی خود، کلوچههای محلی بنام «فطیر» میپختند تا زینت سفرهی
افطارشان باشد و غالباً پخت فطیر تا پایان ماه مبارک رمضان در هر خانه ای ادامه داشت.
۳- در صورت توان مالی، هر خانواده به عنوان قوت لایموت این ماه، گوسفندی ذبح می کرد و در غیر این صورت چند خانوار گوسفندی را ذبح می کردند و خانم های خانه، گوشت ها را در روغن حیوانی به صورت نیم پز نمک اندود می کردند و در روغن حیوانی میخواباندند تا خراب نشود. اسم این پخت و پز «قورما» نام دارد و از قدیم الایام در روستاها مرسوم بوده است! از دیرباز طی ماه رمضان از قورما برای پختن آبگوشت محلی(قورما شورباسی) استفاده می شد!
۴- از دیگر اقداماتی که هنوز هم ماهیت خودش را در بین مردم منطقه آذربایجان حفظ کرده، این است که چند روز قبل از ماه رمضان به استقبال اعمال روزه و عبادات این ماه خدا می رفتند و روزه می گرفتند و در اصطلاح محلی به آن قاباخلاما (استقبال یا پیشواز) می گویند.
۵- از مهمترین کارهای دیگر قبل از ماه رمضان این بود که بزرگان و ریش سفیدان روستاها، شخصی را می فرستادند تا از امام جمعه شهری که به آن تابع بودند یک روحانی معرفی کند تا در ایام ماه مبارک رمضان به منبر رفته و در خصوص احکام الهی بر آنان گفتگو کرده و شرعیات شان را بیاموزد؛ آن زمان بدلیل عدم کثرت روحانی، معمولا هر سه یا چهار روستا یک روحانی داشت.! از زیبایی این دعوت این بود که آن روحانی را تکریم و بسیار محترم می شمردند و غالبا او را تا آخرین شب ماه مبارک رمضان، در خانه ها به مهمانی افطار می بردند و مردم برای این دعوت از هم سبقت می گرفتند و به این کار افتخار می کردند.
۶- تمیز کردن و جارو کشیدن در و دیوار مسجدها و شستن زیراندازهای مسجد از دیگر کارهایی بود که مردم به صورت دسته جمعی و داوطلبانه آن را انجام می دادند و با اشتیاق کامل و افتخار زایدالوصفی به این کار مبادرت می کردند.
۷- برای دیدن هلال ماه و اعلام شروع ماه مبارک رمضان، مردم به پشت بام ها می رفتند و با دقت به آسمان چشم می دوختند تا شاید اولین نفری باشند که رویت هلال ماه را به مردم مژده بدهد. البته در کنار این کار، بزرگان برخی روستاها، شخصی را به طور سواره، به روستاهای همجوار می فرستادند که در صورت رویت ماه توسط اهالی آن روستا، خبر را به روستای خودش انتقال دهد !
۸- مردم اعتقاد داشتند که بعد از رویت هلال، نباید به چهره انسان هائی که به بی نمازی و بدذاتی شهره بودند نگاه کرد! چون معتقد بودند این کار شگون ندارد؛ لذا بعد از رویت ماه به آینه ای که قبلا در جیب خود نهاده بودند به آن آینه نگاه کنند و اعتقاد داشتند که این کار شگون دارد. البته این سنت در بین برخی پیرمرها هنوز هم وجود دارد.
البته در روستای ما (آرباطان که اخیرا در طی دو ماه اخیر تبدیل به شهری زیبا شده است) و برخی روستاها و شهر های استان آذربایجان شرقی، این اعتقاد وجود دارد که در هر ماه، بعد از رویت هلال ، سکه یا اسکناسی از جیب در آورده و به آن نگاه می کنند و اعتقاد دارند که این کار شگون خوبی دارد.!
۹- «افطارلیق» یا همان افطاری دادن، مهم ترین سنتی است که همچنان در تمام نقاط مسلمان نشین جهان باقی مانده است؛ هرچند رنگین و ساده بودن سفره ها به لحاظ وفور نعمت در همه جا یکسان نیست!
۱۰- فرستادن«اروج پایی» (شامل خورد و خوراک وتحفه) توسط خانواده تازه داماد به خانه ی نوعروس از دیگر سنت های زیبایی است که از سال های دور و دراز در این منطقه وجود داشته است. البته در سال های قبل، این هدیه ها آنقدر ساده بود که گاه در یک شال ساده خلاصه می شد، اما امروز شنیده می شود که این هدیه ها گاهی آنقدر پرکبکبه و دبدبه است که گاهی تا ده ها میلیون تومان هم هزینه بر می دارد و انسان از شنیدن این رقم ها بهت زده می شود.!
۱۱- اذان صبح که در نوبه خود بحث ها و صحبت های زیادی دارد که به دلیل ضیق کلام به صورت گذرا به آن اشاره می شود. در قدیم رسم بر این بوده که برای بیدار کردن مردم برای «اوباشدان» (سحری) ، قبل از اذان صبح، اشخاص معتقد و خوش صدایی که صدای بلندی هم داشتند، در کوچه های روستا با فانوس یا زنبوری می گشتند و مناجات می دادند تا مردم را برای نماز و خوردن سحری بیدار کنند. این مناجات ها هم به زبان ترکی، عربی و فارسی بود. در موقع اذان نیز، هر کس صدای نسبتا خوبی داشت، به پشت بام ها می رفت و به طور همصدا با هم اذان می گفتند. آن حال و هوا بسیار دیدنی بود و گاه می دیدیم ۱۵ یا ۲۰ نفر در روستا پشت بام رفته و باهم اذان صبحگاهی می گفتند و این تلفیق صداها در روح و جان انسان ها تاثیر معنوی بسیاری می گذاشت.
از دیر باز نحوه تشخیص مواقع اذان صبح در روستاها بدین منوال بوده است:
ما دو نوع فجر (سپیدی سحر) داریم که در دمدمه های صبح از طرف مشرق بالا می آید. فجر اول دمدمه های صبح را نشان می دهد و فجر دوم گستردگی و سفیدی فجر اول را در پهنه ی آسمان درطرف مشرق را به ما مینمایاند که این دقیقا زمان اذان صبح است.
در قدیم و در شهرها با شلیک توپ های سه گانه مردم را مطلع می کردند و امروزه هم، یا با پخَش اذان از بلند گوهای قوی پشت بامهای مساجد مردم را در موقع اذان مطلع می کنند. اما این امکانات در روستاها نبود. البته کوک کردن ساعت و تنظیم مبایل برای بیدار کردن در موقع سحر، متداول ترین امور حال حاضر شده است.
۱۲- «طاباغ اوروجی» یا همان روزه ی کله گنجشکی که مخصوص کودکان بود. کودکان نیر در موقع سحری با اشتیاق بیدار می شدند و با شور و شوق در کنار بزرگترها سحری می خوردند و تصمیم می گرفتند آنها هم پا بپای بزرگتها روزه می گیرند، اما کودکان هرموقع احساس گرسنگی می کردند و تحمل روزه داری را نداشتند ولاجرم روزه خود را میشکستند!در واقع این کاریک نوع تمرین روزه داری بود و اگر می پرسیدید روزه هستید، می گفتند:«طاباق اوروجی توتمیشوخ» و زبانشان را برای اثبات این مدعا از دهن خود بیرون می آوردند؛ یعنی روزه ی کله گنجشکی گرفته ام.
بیشتر بخوانید:
