یادداشت وارده؛

در حاشیه بنایی که با همه فامیل است اما فامیل دور …!! / معمای یافتن معنای خاص بین تبریز و موزه هنرهای معاصر تبریز

باید پرسید آیا شهروندان خواهند توانست ارتباطی معنایی خاصی بین پسوند تبریز و این موزه بیابند. به نظر می رسد باید در فرآیند طراحی این اثر بازنگری کلی و جدی صورت پذیرد. نباید فراموش کرد که هویت شهری مساله ای نیست که دستخوش فردیات و سلایق ما قرار گیرد.

یادداشت وارده تبریز بیدار /  نگین نجار ازلی

در جایی نوشتم دنیای امروز مکانی است که انسان در تقابل با ناپایداری هستی و معناباختگی آن سعی دارد از ابتذال فراگیر «موقعیت» از «خود» دفاع کند. چنان چه می دانیم؛ معنا و هویت مقوله ای است که در فرآیند ارتباط کنشگران اجتماعی و در رابطه معناپردازی میان انسان ها شکل می گیرد. درواقع بستر اجتماع و فرهنگ است که معنا را مفهوم میبخشد [به بیانی روشن تر جنبه فردی معنا و در عین اجتماعی بودن، بینا فردی بودن معنا]. در نتیجه شناخت هر فرد از معنا و هویت در روند تجربه دنیا و در تعامل با دیگران و دنیای پیرامون شکل می گیرد.

هنر و بازتاب آن در ابعاد مختلف زندگی بشر چنان است که به جرات می توان گفت گاهی نمی توان تشخیص داد تاثیر دیالکتیک کدام یک مقدم بر دیگری است. چرا که؛ هنر و زندگی در تار و پود یکدیگر آشیانه دارند. چه، این رویکرد معنا شناسانه وقتی با نام موزه [موزه هنر] و وقتی که در چارچوب مخاطب و یا زمان قرار می گیرد [موزه هنرهای معاصر] و وقتی این نام هویت -مکان مند- می شود [موزه هنرهای معاصر تبریز]، معنایی بس فراتر نیز پیدا می کند.

کلمه موزه که در اصل یک واژه فرانسوی است به معنی آثارخانه، محل جمع آوری آثار است. در بند سه و چهار اساسنامه شورای بین‌المللی موزه که زیر نظر یونسکو فعالیت می‌کند موزه موسسه ای دائمی تعریف می شود که در جهت خدمت به جامعه و پیشرفت آن فعالیت کرده و با هدف حفظ ارزش ها و بهره برداری معنوی از سنت های گذشته و ایجاد پل ارتباطی بین این ارزش ها و فرهنگ ها با امروز، فعالیت می نماید. طبق این تعریف موزه مکانی است که وظیفه دارد انسان، فعالیت های او، محیط و بافت فرهنگی اجتماعی و طبیعی او را بازنموده، به عنوان یک قطب هویتی و معناشاختی و فرهنگی در یک شهر و یا کشور توجهات را به خود جلب کند. چه بسا موزه باید تداوم دهنده فرهنگ، ارزش و در کل آنچه به عنوان میراث هویتی برای یک ملت مهم به شمار می رود، از گذشته به امروز و آینده، باشد. در این معنا موزه ها نه تنها مکانی برای گذراندن وقت و تفریح در بافت شهر هستند، بلکه می توان آن ها را مدرسه جامعی دانست که به انسان فرصت یادگیری می دهند. چنان که رنه مارکوزه، در مقاله خود که تبدیل موزه ها به دنیایی دیگر نام دارد، موزه ها را کلاس درسی دانسته است فارغ از نگرانی معمول برای کسب نمره؛ این درس نه تنها با آنچه به نمایش گذارده می شود بلکه وقتی صحبت از هنرهای معاصر باشد، خود کالبد موزه محملی برای این ارتباط دوسویه مفاهیم خواهد بود. در یک کلام به زعم نگارنده معماری یک چنین موزه ای خود رسالت انتقال هویت هنری شهر و بازتولید مفاهیم در بستر این هویت تعالی گرا را داراست.

مدت های مدیدی است که خبر احداث موزه هنرهای معاصر تبریز را از روزنامه ها، خبرگزاری ها و همچنین پورتال های مختلف اینترنتی خوانده و می شنویم؛ مکانی که قرار است منعکس کننده اندیشه، فرهنگ، شیوه زندگی و هویت یک ملت بوده، تاثیری زنده بر ما بگذارد. در این بین شاید مناسب باشد مفهوم دلبستگی به مکان، که بعدی از کلیت حس مکان و وابستگی عاطفی مثبت بین فرد و مکان است را به چرخه استدلالات خود اضافه کنیم؛ در اینجا این واژه مبین احساسات فرد نسبت به یک موقعیت جغرافیایی است که به طور حسی فرد را به آن مکان گره می زند، در واقع تجربه ای مثبت از مکان و در نتیجه اعتقادات و احساسات مثبتی است که فرد در فرآیند تعامل با مکان و معنا بخشیدن به آن خلق می کند. در این فرآیند است که فضا برای فرد مبدل به مکان می گردد. چرا که؛ یک گروه یا یک فرد در برقراری ارتباط با مکان به آن معنا می بخشند و در این فرآیند، افراد ارتباط خود با سایرین و مکان را توسعه می دهند.

دلبستگی به مکان به واسطه علاقه، شناخت و تجربه فرد نسبت به مکان براساس ویژگی های فردی، گروهی و فرهنگی مختلف و ارتباطات اجتماعی آن ها، ساخته می شود. درواقع این امر براساس تعامل شناختی، عاطفی و رفتاری بین افراد و گروه ها شکل میگیرد و در میان ارتباط عاطفی بین فرد و مکان، برپایه نحوه قضاوت، ترجیحات و شناخت از مکان، برقرار می شود(چرخچیان، ۱۳۸۸).

موزه هنرهای معاصر تبریز…! این عبارت چنان مفهوم ژرفی را ذهن انسان پدید می آورد که تو گویی لرزه بر پیکره آدمی می افتد. تصاویر سه بعدی اثر [که به نوبه خود ضعف ارائه دارند] دو حجم مکعب مانند را نشان می دهند که با زاویه اندکی نسبت به یکدیگر چرخیده و در هم ادغام شده اند. این مکعب ها در اطراف و گوشه های آن ها کمی تیز تر و گوشه هایش پخ شده است. سپس طراح با خطوطی سعی در چفت و بست کردن احجام به یکدیگر را دارد. در آخر نیز حجم هرم گونه نامانوسی از فراز یکی از این مکعب ها سر بر آورده و این چنین با استفاده از بازی های هندسی [که چه بسا نتوان صفت اینجایی را در آن ها نهاد]، موزه هنرهای معاصر تبریز شکل گرفته است. این دو حجم در کنار هم شکلی را تشکیل داده اند با دیواره های سنگی زردفام یک دست که گاهی به فراخور سلیقه و حوصله! معمار، با استفاده از خطوطی که گویی قرار است نقش پنجره ها را ایفا کنند، سعی در القای این مفهوم دارد که اینجا یحتمل یک موزه معاصر است با محوریت هنر که اتفاقا محل ساخت نیز تبریز است. البته باید گفت؛ در تمرین های معماری دانشکده ها از این دست ترکیبات بسیار می شود خلق کرد تا درک حجمی دانشجویان را گسترش داد اما صحبت از تمرین معمارانه نیست…..عنوان موزه هنرهای معاصر تبریز مسئولیتی سترک را بر دوش معمار و حتی کارفرمای آن قرار می دهد چه، با مقدمات فوق، اثر قرار است هویت معاصر معماری شهری چون تبریز را منعکس کند.

اما به راستی هنر چیست؟ معنا و مفهوم کلمه معاصر چیست؟ مگر نه این است که هنر بازنمودی است از آرمان ها، هدف ها و نگرش های ما و معنایی که بدان می دهیم از شیوه زندگی ما و تفکر ما سرچشمه می گیرد؟ باید گفت بافت موقعیتی بلافصل، بافت تاریخی، تولید کننده اثر، کارکرد آن، مخاطب و فهمنده آن و فرهنگ خاص در برگیرنده آن، همگی در تعیین هنری بودن و یا هنری نبودن اثر از یک سو و از سوی دیگر میزان هنر و آوانگاردیسم به کار رفته در آن نقش به سزایی دارند. در روزگاری که در تفسیر دستاورهای فرهنگی زندگی می کنیم، در قدم اول از معماری چنین اثری متوقعیم آغازگر و الهام بخش رجعتی نو به مقوله هویت با رویکردی آینده نگر اما آشنا باشد. آن چنان که هم روح هنر و هنرمند تبریزی را در آن بتوان سراغ گرفت و هم گستره معاصر بودن آن تا آینده ای دراز تداوم یابد…. البته این مهم دشوار است و کار هر کسی نیست. اما لازم است و چه بسا تنها راه رستگاری اندیشه هنری معاصر یک ملت با خاستگاه عقیدتی باشد. در این معنا موزه هنرهای معاصر تبریز میتوانست منتقل کننده کالبدی متعلق به تبریز و تبریزی در بستر ایران و ایرانی باشد؛ آنچه که پیش از این در بناهایی با عناوین مشابه در خود کشومان می توان سراغ گرفت [خواننده میتواند از موزه هنرهای معاصر تهران بازدید و یا آن را گوگل کند].

مسئولیت خطیر و سنگینی است وقتی قرار باشد سرنوشت داستان هویت، فرهنگ و اندیشه یک ملت به دست معماری رقم بخورد. بجاست در اینجا این پرسش مطرح گردد که آیا معمار نیز این مسئولیت را با عمق جان درک کرده و این ژرف نگری را در کار خود داشته است؟[نگارنده با این جمله قصد اسائه ادب به خلاقان اثر ندارد]؛ اگرپاسخ مثبت است، خوشحال خواهیم شد جهت تنویر افکار عمومی توضیحی ارائه می شد که چگونه می توان مانفیستی تحت لوای برکنار ماندن عنصر معنوی از عنصر مادی در یک نماد ایدئولوژیکی شهری را به منصه اجرا گذاشت و نام آن را موزه هنر معاصر تبریز نهاد؟ بنایی که هیچ بار معنایی و هویتی نداشته و می توان مشابه آن را در هرجای دنیا یافت و ساخت [بدون اینکه کنش و برهم کنش مثبتی در بافت خود ایجاد کند]. در اینجا به یاد دیالوگ مشهور فامیل دور می افتیم: «آقای مجری …؟! من الان چه شکلی ام؟!». آیا نباید برای باید بازتاب مفهومی تعالی مانند هنر معاصر تبریز، کالبد و شکل بنا نیز بازتاب دهنده هویت آن باشد؟

هر چند به نظر می رسد که معمار جا به جا قصد داشته تلاش هایی در جهت القای هویت مداری و معنامندی در ذهن فهمنده و مخاطب داشته باشد [سردرب بنا]، اما به نظر می رسد رویکرد کلی فرمی بنا، این تلاش ها را اثر گذاشته و اثر به غایت درجه بی مکان شده است. نکته اینجاست که نباید فراموش کنیم معنا و هویت فقط هویت و معنای تک تک سازه ها نیست. به عبارتی دیگر، معماری همچون یک گشتالت عمل می کند و نمی توان صرفا یک سازه را به صورتی بافت زدوده در نظر گرفت [اگرچه در فرآیند بررسی، ناگزیر کل را شکسته و وامی سازیم تا ساختارها و سازه ها را بررسی کنیم]. چرا که؛ هویت مداری حتما در موقعیت زمانی/مکانی خاصی تولید می شود و در همان موقعیت دریافت می گردد، نه در خلا. بنابراین در هیچ معماری بافت زدوده ای نمی توان معنا را جست. مگر اینکه خود را از قید معنا و هویت برهانیم.[که در این وضعیت نیز باز دچار بازبافت سازی شده ،چه بسا در این حالت نیز فهمنده اثر با سازنده آن در تقابل قرار خواهند گرفت].

ماهیت تکامل می گوید گام نخست جایگاه گام دوم را به ما نشان می دهد و این دو بر روی هم جای گام سوم و الی آخر. با طی مسیری که از آغاز اشتباه انگاشته می شود، آیا می توان فردای درخشانی برای هنر معاصر تبریز متصور بود و امیدوار باشیم که این اثر معماری تدوام دهنده امروز به آینده باشد؟ در آخر باید پرسید آیا شهروندان خواهند توانست ارتباطی معنایی خاصی بین پسوند تبریز و این موزه بیابند. به نظر می رسد باید در فرآیند طراحی این اثر بازنگری کلی و جدی صورت پذیرد. نباید فراموش کرد که هویت شهری مساله ای نیست که دستخوش فردیات و سلایق ما قرار گیرد و برای این بازنگیری هنوز دیر نشده است. چه بر شالوده های موجود بنا نیز [که ظاهرا در حال ساخت است] می توان طرحی نو انداخت. چه بسا تکوین و صیانت از هویت از چنان اهمیتی برخوردار است که حتی می تواند آینده یک شهر را بدان وابسته دانست.  

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

حافظ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *