روایت سردارِ کربلایی از فتح خرمشهر؛

وقتی نیروهای خودی تسلیم رزمندگان تبریز شدند / مقاومت چند ساعته تیپ عاشورا و اسیر گرفتن ۱۹ هزار عراقی

سردار عبدالعلی اولین فرمانده لشکر ویژه ۲۵ کربلا به تشریح عملیات «الی بیت المقدس» و آزادسازی خرمشهر پرداخته که در بخشی از این مصاحبه به بیان نقش رزمندگان آذربایجان مربوط می شود.

به گزارش تبریز بیدار ، سردار عبدالعلی عمرانی اولین فرمانده لشکر ویژه ۲۵ کربلا در سال‌های دفاع مقدس در مصاحبه ای که چند سال قبل با جوان آنلاین داشته، به تشریح عملیات «الی بیت المقدس» و آزادسازی خرمشهر پرداخته که در بخشی از این مصاحبه به بیان نقش رزمندگان آذربایجان و تیپ عاشورا مربوط می شود.

در بخشی از این مصاحبه مشروح و مفصل آمده است: « در مرحله سوم که باید به سمت جاده خرمشهر و شلمچه می رفتیم، حسن باقری توسط نامه اعلام کرد که ۴ نفر از نیروهای خرمشهر باید برای شناسایی بروند. من همراه ۳ نفر دیگر برای آخرین شناسایی خرمشهر، از از نزدیکی های شمال خرمشهر، از منطقه پاسگاه زید و بابیون حرکت کردیم. فاصله مان با دشمن زیاد بود و به چند کیلومتر می رسید. یک صبح تا غروب، با استفاده از نقشه های جنگی و کالک، دوربین و عکس های هوایی پیش روی کردیم. همچنین از مصاحبه با عوامل مزدور منطقه و اسرای عراقی به دنبال راهکاری برای یافتن معبر بودیم. محل دقیق عبور تانک ها، آمبولانس ها و مسیر حمل مجروحین و شهدا باید تعیین می شد. ما ۴ نفر همزمان با غروب آفتاب و تاریکی هوا با قطب نما، دوربین های دید در شب و کلاشینکف حرکت کردیم. من باید در هر صد قدم با یک بند تسبیح فاصله مان را با عراق اندازه می گرفتم. آن شب مهتابی بود. دشمن توپ و گلوله هایش را بدون وقفه شلیک می کرد و منور می زد تا رد ما را بگیرد. گاهی زمین گیر می شدیم و باز برمی خاستیم. تنها یک قمقمه آب همراهمان بود. نزدیک دشمن که رسیدیم، صبح شده بود. نگهبان های عراقی را دیدیم و با هم روبرو شدیم. ما را که دیدند نیروهایشان پشت تیربار و دوشکا نشستند و زمین و زمان را به گلوله بستند. دراز کشیده بودیم و می دیدیم بالای سرمان چه گلوله بارانی بود. راهمان را گم کردیم.رفتیم به طرف بصره و دژ مرزی.در مسیر سنگرها و خاکریزها، میدان مین و موانع سیم خاردار دشمن را دیدیم. بین ساعت ۱۰ الی ۱۱ به یک خاکریز بزرگ رسیدیم. هلی کوپترهای عراق بلند شدند. هر کداممان با احتیاط  زیر پلیت های عراقی ها پنهان شدیم. یکی از همراهانمان کریم قنبری بود.هر ۴ نفرمان با وجود گرمای شدید استقامت می کردیم.هلی کوپترها بعد از گشت فراوان وقتی ما را پیدا نکردند رفتند. در آن خاکریز بزرگی که در مسیرمان بود و بالایش سیم خاردار داشت، بسیار هم محکم بود، سرکی کشیدیم و آن جا را شناسایی کردیم. داخل آن سنگرهای دشمن بود با تشکیلات و امکاناتی همچون سالن کنفرانس، میز، مبل، فرش، یخچال و… .آن جا مقر لشگر ششم زرهی عراق بود. از آن جا تعدادی نقشه جنگی و اسناد برداشتیم. ساعت حدود ۲ و ۳ بعد از ظهر بود. در راه برگشت بین ۱۰ تا ۱۵ کیلومتر مسیرمان را گم کرده بودیم که تیپ ۳۱ عاشورای تبریز به ما تیراندازی کردند. ما به ناچار زیر پیراهن هایمان را بر سر لوله اسلحه مان گذاشتیم و گفتیم تسلیم! تسلیم! ما را بردند نزد فرمانده شان، سید علیرضا موسوی که بعدها شهید شد. برایشان عجیب بود که شناسایی ما از دیروز غروب تا این غروب به طول انجامیده بود.گزارش آن اتفاق را هم به حسن باقری دادند. 

فردای آن شب که عملیات شد سوار بر زرهی تانک و PMP  شدیم و ساعت ۱۰ شب با رمز علی ابن ابیطالب (ع) به سمت جاده بصره، شلمچه و خرمشهر حرکت کردیم. دیگر در این مرحله عملیات زمین گیر شد و ما موفق نشدیم بیش از آن پیش روی کنیم.»

در بخش دیگری از این گفتگو که در سال ۹۳ صورت گرفته بود، آمده است: «عملیات وارد مرحله چهارم شد. نیروهای خرمشهر چون می خواستند فرمانده سپاه و بخشدار و مسئولین را پدافند کنند، تیپ ها را منحل کردند و ما به تیپ ۳۱ عاشورای تبریز به فرماندهی امین شریعتی منتقل شدیم. در این مرحله جاده شلمچه به خرمشهر را بستیم. درست همان جایی که عراقی ها از بصره وارد خرمشهر شدند ما ایستادگی و مقاومت کردیم. در این بخش از عملیات، تیپ ما،یعنی ۳۱ عاشورا،تیپ امام حسین (ع)، نجف اشرف و حضرت رسول (ص) که در سمت چپ ما بودند رشادت های بسیاری از خود نشان دادند. در نخلستان ها،جاده شنی، پل نو، نهر عرایض حتی در روستاها درگیری شدید بود و بیش از سیصد شهید در این مناطق به اسلام عزیز تقدیم شد.مقاومت تا ساعت ۲ بعد از ظهر ادامه داشت و این جا بود که ۱۹ هزار اسیر عراقی گرفتیم و تجهیزات و غنایم جنگی زیادی به دست آوردیم. با این حال ما دو طرفه پاتک می شدیم. هم از داخل پل نو و هم از سمت شلمچه و نهر خین، عراقی ها همچنان می زدند و ما همچنان مقاومت می کردیم. عراق از ابولخصیب پلی به جزیره ماهی زده بود که نیروها با استفاده از هواپیمای F14 و F4 آن رامنهدم و ارتباط را قطع کردند. روی تویوتاها بلندگو نصب کردیم و وارد شهر شدیم. به عراقی ها پیام دادیم و گفتیم شما میهمان جمهوری اسلامی و برادران ما هستید. آن ها یک به یک تسلیم می شدند، کلاه هایشان را روی زمین می انداختند و همزمان با بالا نگه داشتن دست هایشان شعار “دخیل الخمینی ” ، “دخیل الحسین ع ” ، “الموت للصدام” و الموت للآمریکا سرمی دادند.بعضی هایشان هم قرآن و تمثال امام حسین(ع) در دست داشتند که از خانه و کاشانه اهالی خرمشهر به تبرک برده بودند!

به داخل خرمشهر که رسیدیم رزمنده ها پرچم جمهوری اسلامی را بالای مسجد جامع به اهتزاز درآوردند و با سر دادن شعارهایی چون: الله اکبر، لا اله الا الله ، قلب ملت ایران شاد شد و …. ابراز شور و شعف کردند. سپس داخل مسجد شدند و نماز شکر و جماعت خواندند. این اولین نماز جماعت،پس از آزادی خرمشهر بود که به امامت یک سید روحانی برگزار می شد.

خرمشهر به برکت خون شهدا آزاد شد، دشمن را با تمام توان از کشور بیرون راندیم، در یک مرحله دیگر هم خرمشهر محاصره شد، وقتی که رسیدیم به قطعنامه ۵۹۸، دشمن گفت آتش‌بس، اما ما گفتیم صلح، هنوز خسروی و ۲ هزار و ۵۰۰ کیلومتر از خاک ما دست صدام بود، خرمشهر دوبار محاصره، تصرف و دوبار آزاد شد، بالاخره قطعنامه را به شرط اینکه صدام آغازگر جنگ بوده، پذیرفتیم»

بیشتر بخوانید:

ناگفته های رزمنده لشکر خوبان از دلایل ادامه جنگ بعد از فتح خونین شهر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *