سرویس اجتماعی تبریز بیدار / ایستاده در غبار، نوشته ای بر روی یک پوستر با عکس سه نوجوان که یکی از آنها مبلغی در دست دارد.
این پوستر را هنرمند تبریزی فرهاد رحیم قراملکی طراحی کرده و نوشته: «این پوستر را با عشق تقدیم هم محله ای هایم میکنم که از پیرو جوان و زن و مرد در کنار هم به میدان مبارزه با کرونا آمدند.»

عکس پسر بچه در پوستر مرا به سالها پیش برد، سالهای دوران دفاع مقدس، روزهایی باخاطره های پر غرور.
تصویری آرشیوی به ذهنم می آید، از نوجوانی که شناسنامه در دست عین ابری بهاری اشکش جاری است و التماس کنان میخواهد اجازه اعزام به جبهه را برایش صادر کنند.
حال لبخندی بر لبانم جاری میشود، با خودم میگویم انگار هیچ چیز عوض نشده این روزها هم مثل آن دوران خاص همان روحیه همان همدلی و همان شرافت و وجدان درمیان مردمان سرزمینم جلوه گر است.
عکس روی پوستر «شایان پایون نوجوان ۱۳ ساله» است از محله قراملک تبریز.
مشتاق میشوم با او و خانواده و هم محله ای هایش گفتگویی داشته باشم.
بعد از تماسی با طراح پوستر شماره تماس و نشانی او را می یابم قراری با شایان می گذارم.
گذشت از ترقه بازی برای دفاع از سلامت مردم
پسربچه ای بانشاط و پر انرژی، بزرگ مردی کوچک از محله قراملک تبریز که این روزها کارهای جوانمردانه اش سرو صدای زیادی در شهر کرده است.
شایان نوجوانی است که از همه پس انداز خود بخاطر کمک مومنانه گذشت و انفاق کرد.

می گوید: وقتی در اخبار شنیدم «قراملک» از نقاط پرشیوع کرونا است، همه پول های خود را به مسئولین بسیج جهت خرید مواد ضدعفونی کننده دادم.
شایان با غروری مردانه حرف میزند و می گوید: هر چند پولی که داشتم ناچیز بود اما خب دارایی کوچکم بود که از پول توجیبی هایم پس انداز کرده بودم تا چیزی که دلم میخواست را بخرم اما هم نوعانم واجب تر از خواسته های دلم است.
این بزرگ مرد ادامه می دهد: من همیشه پسانداز میکنم و سعی میکنم پول خود را نگه دارم تا اگر در آینده اتفاق بدی افتاد جیبم خالی نباشد. وقتی دیدم که همه اهالی کمک میکنند بر خودم وظیفه دانستم که یک مقدار اندکی هم من کمک بکنم و علاوه بر کمک، چندین بار هم داوطلبانه به ضدعفونی محله رفتم.

شایان میگوید: من فرقی با حسین فهمیده ها و آن نوجوانان دوران دفاع مقدس که عطش خدمت به وطن را داشتند ندارم و با اطمینان میگویم اگر زمان جنگ هم بودم می رفتم چون من عاشق سرزمینم و مردمانش هستم و برای دفاع از آن همیشه حاضرم جانم را فدا کنم و هر خدمتی از دستم بر آید بکنم.
حرف های شایان مرا به وجد آورده، با خود میگویم چه رویش هایی در این کشور جوانه زده، چقدر افتخار میکنم به وجود چنین نوجوانانی در کشور.
اینجای حرف های شایان که رسیدیم باز همان تصور از دوران جنگ در ذهنم تداعی میشود.
با التماس و اصرار اجازه حضور برای عملیات ضدعفونی یافتم
او میگوید: وقتی برای کار سمپاشی اقدام کردم، مسئولین پایگاه و مسجد به من اجازه ندادند و گفتند که سن تو کم است اما من چون میخواستم کمک کنم با اصرار و خواهش زیاد بالاخره راضی شان کردم تا داوطلبانه در سم پاشی محله حضور داشته باشم.
این نوجوان گفت: چه چیز بهتر از این که ببینی بیماری یا هم نوعی با کوچکترین کار تو لبخند بر لبانش نقش می بندد.
آقای شریف مسئول پایگاه بسیج محله این بزرگ مرد کوچک هم با ما بود. از او در مورد فعالیت این جوانان و نوجوانان و همدلی شان برای مبارزه با کرونا میپرسم، میگوید: چون در اوایل اسفند ماه اعلام شد که «قراملک» در وضعیت قرمز قرار دارد، از همان روزی که اعلام کردیم اهالی قراملک نزدیک ۵۰ میلیون تومان کمک کردند و ۲۵ بار این شهرک را سمپاشی کردیم و از ساعت ۱۱ شب شروع میکردیم تا ساعت چهار صبح و همه جا را سم پاشی میکردیم.
آقای شریف ادامه میدهد: در یکی از این روزها که مشغول جمع آوری کمک های مردمی و کارهای پایگاه بودم دیدم نوجوانی با مبلغی در دست وارد مسجد شد و گفت، من هم میخواهم کمک کنم.

آمد جلوتر و گفت: این پس اندازی است که برای خریدن ترقه جمع کرده بودم آوردم بدهم برای کمک به هم محله ای ها این واجب تر است.
کار شایان، پای نوجوانان دیگر را هم به میدان باز کرد
او در موردتاثیر کار این نوجوان بر روی دیگران میگوید: این کار شایان تاثیر زیادی روی اهالی قراملکی گذاشت همه تحت تاثیر قرار گرفتند و برای مبارزه با کرونا پا پیش گذاشتند حتی یکی از خانمها همین عکس شایان را نقاشی کرده بود و منتشر کرده بود تا همه را به وجد بیاورد. اهالی قراملک با پشتکار و همدلی شان در پیشگیری و مبارزه با کرونا زبانزد شدند. باغبانان و باغداران با ادوات کشاورزی پای کار شدند که در امر ضد عفونی کمک کنند.

او اشاره ای به دوران جنگ میکند و ادامه میدهد: در آن زمان مردم هر چه که داشتند کمک میکردند پیرزنانی بودند یا مادران شهیدانی بودند که یک پتو کمک میکردند یا طلای دستشان را هدیه میکردند اکنون هم که من مسئول جمعآوری کمکها بودم دیدم و با چشم خودم دیدم که درست مثل زمان جنگ است، دختربچه ای همان همسن شایان ۵ هزار تومان کمک کرد ما از ۵ هزار تومان تا سی میلیون تومان کمک داشتیم واقعاً مردم کمک کردند مثل زمان جنگ که شنیده بودیم نوجوانان نیز به جنگ میآمدند، لذا هر روز در ذهنمان آن روزها تداعی پیدا کرد.
اندوه یک هفته ای برای فوت همسایه
این بار پای حرف های مادر شایان نشسته ایم میگوید: فوت همسایههایمان خیلی روی شایان تاثیر گذاشت تقریباً یک هفته ناراحت بود و تعجب میکرد که واقعاً کرونا میتواند یک انسان را بکشد.

مادر شایان: وقتی از خانه بیرون زد، در دلم آشوب بود
مادر دستی بر سر پسرش با افتخار می کشد و ادامه میدهد: از همان روزهایی ابتدایی که کرونا آمد و موضوع سمپاشی محلات پیش آمد، شایان اصرار میکرد که او نیز برود اما من اجازه نمیدادم چون شایان تکفرزند است و واقعاً نگرانش بودم.
او می گوید: شایان به من اصرار کرد و گفت که چطور پدر تعریف میکند که در زمان جنگ کودکان و نوجوانان با سن کم به جبهه میرفتند اکنون نیز جبهه است و مانند جنگ است و من میخواهم کمک کنم، اینچنین مرا تحت تاثیر قرار داد تا راضی شوم برود و کمک کند.
مادر این نوجوان قهرمان ادامه می دهد: یک روز هم دیدم پول هایی که جمع کرده بود را برداشت و از خانه رفت، در دلم نگران بودم که نکند خطایی از او سر بزند اما وقتی شنیدم چکار کرده است بر خودم و بر فرزندم بالیدم.

آری ما هم این روزها در جای جای ایران با دیدن چنین رفتارهای ایثارگرانه و همدلانه برخود میبالیم.
بر خود میبالیم که از بزرگ و کوچک تحت امر ولایت همه یک دل و یکپارچه برای شکست کرونا عزمشان را جزم کرده پا به میدان مبارزه با کرونا گذاشته اند.
گفتگو از صابر عیسی پور
تنظیم: سیده صفورا موسویلر
