نسیبه عبدالعلی زاده همسر سردار شهید علی تجلایی در گفتگو با تبریزبیدار بمناسبت حماسه آزادسازی خرمشهر در رابطه با حضور این شهید در عملیات آزادسازی خونین شهر اظهار داشت: وقتی که علی آقا برای این عملیات اعزام میشدند، ۶ ماه تا بدنیا آمدن اولین فرزندمان زمان باقی مانده بود و در این مدت چندین بار به منطقه اعزام شدند و بازگشته بودند اما بعد از عید که به این عملیات اعزام شدند، وقتی که با ما تماس گرفتند به ما میگفتند این عملیات با این اندازه بزرگی، تعداد کمی شهید داده ایم و از طرفی تعداد زیادی اسیر گرفته شده و خود شهید تجلایی هم معتقد بود که این عملیات یک معجزه بود.
دشمن از تک تک گلوله های ما می ترسید / معجزه الهی در خونین شهر
وی افزود: در عملیات آزادسازی خرمشهر به قدری اسیر گرفته بودند که نیروی عملیاتی مانند شهید تجلایی نیز اسیر حمل میکرد و خواهر بنده که در آنجا بودند نیز به من گفت که چون برادر علی آقا نیز در عملیات بود و مجروح شده بود علی آقا برای دیدن برادرش به بیمارستان آمده بود، وقتی با من تماس گرفت واقعا شور و شعف خاصی داشت و می گفت دشمن از تک تک گلوله های ما می ترسید و این عملیات واقعا معجزه بود و خداوند خرمشهر را آزاد کرد.
او سودای فلسطین در سر داشت
همسر این شهید در خصوص نظر شهید تجلایی در مورد قدس شریف گفت: من بیشتر از ۲ یا ۳ بار گریه کردن علی آقا را ندیدم، یکی از مواردی که به پهنای صورت گریه میکرد شنیدن فتح سوسنگرد بود که وقتی لحظات آزادسازی سوسنگرد به یادشان می آمد شدیدا گریه می کردند و مورد بعدی زمانی بود که اسم فلسطین را می شنیدند و با وجود اینکه یک فرد نظامی بودند اما هر موقع از تلویزیون تصاویر فلسطین را میدیدند شدیداً گریه میکردند و معتقد بودند بعد از اتمام جنگ ایران و عراق باید عازم فلسطین شوند.
وی با بیان اینکه دغدغه شهبد تجلایی این بود که از مظلومان و مستضعفین در مقابل ظالمان دفاع کنند، خاطر نشان کرد: برای علی آقا اهمیتی نداشت که در یک کشور خاص باشد اما چون ایران برایشان اهمیت داشت، به همین دلیل از افغانستان به جبهه ایران آمدند.
عبدالعلی زاده در مورد نقش شهید تجلایی در دفاع مقدس گفت: علی به اندازهای در عملیاتهای مختلف حضور داشت که وقتی ایشان در تبریز بودند و مارش جنگ به صدا درمیآمد مردم و بسیجیان تعجب میکردند و میگفتند که حتماً این مارش به اشتباه به صدا درآمده است چون وقتی که مارش جنگ به صدا درمیآید شهید تجلایی باید در جبهه باشد.
وی با بیان اینکه شهید تجلایی به غیر از فرهنگ جبهه با فرهنگ دیگری سازگار نبود، افزود: علی آقا مدتی در افغانستان بود و مدتی هم در غرب حضور داشتند و مدتی نیز در سوسنگرد. حتی وقتی نامه زدند که باید مسئول قرارگاه خاتمالانبیا(ص) باشد، به آقای شمخانی نامه زدند که نمیتوانند در آنجا بمانند و باید به جبهه بروند در نهایت ناچاراً بهصورت مخفیانه در عملیات بدر شرکت کردند اما تمامی عملیات ها برایشان مهم بود و در اکثر عملیات از جمله عملیات مریوان،عملیات والفجر چهار و عملیات فتحالمبین که برایشان مهم بود، حضور داشتند.
وی در خصوص نحوه آشنایی و ازدواج خود با شهید تجلایی اشاره کرده و گفت: بعد از آزادسازی سوسنگرد که علی آقا به دلیل زخمی شدن در بیمارستان بستری بودند، با من آشنا شدند و درنهایت در سال ۶۰ باهم ازدواج کردیم و باوجود اینکه نیروی آموزشی بودند و نباید جلو میرفتند اما همواره عازم جبهه میشدند و خوشبختانه در عملیات فتحالمبین به ایشان اجازه دادند که با دو گردان عازم منطقه شود و تا اخرین روزی که شهید شدند، درقرارگاه خاتم بودند.
اولین و آخرین دروغ مصلحتی شهید تجلایی چه بود؟
همسر شهید تجلایی با اشاره به خاطره ای از این شهید که مربوط به روز خواستگاری شهید از وی می شد، ادامه داد: علی آقا اولین و آخرین دروغ خود را در مراسم خواستگاری گفتند. وقتی که پدرم در مراسم خواستگاری به علی آقا گفت که من مطمئن هستم که شما دلاوریهای زیادی داشتهاید و مطمئن هستم که یک روز شهید خواهی شد اما من طاقت شنیدن خبر شهادت تو را ندارم جنگ که تمام شد دخترم را به تو میدهم این حرف پدرم باعث شد تا علی آقا برای اولین و آخرین بار دروغ گفته و بگوید که من دیگر جبهه نمیروم اما دقیقاً روز بعد از عقد عازم منطقه بود و به پدرم گفت که وسایل را میبرم و بازخواهم گشت اما پدرم فهمید و گفت که من نمیخواهم به خاطر من دروغ بگویی. علی آقا هم گفت که من نمیخواستم جواب منفی بگیرم و به همین خاطر آن حرف را زدم وگرنه من اصلاً نمیتوانم از جبههها دل بکنم.
وی ادامه داد: علی آقا مطمئن بود که من از ته دل راضی بودم و من اصلا 90 درصد رزمندگی علی آقا را دوست داشتم و ۱۰ درصد همسر بودنش را و روحیه من بسیار با روحیه علی آقا سازگار بود و به همین جهت هیچ مشکلی از بابت من نداشتند و راحت عازم منطقه میشدند و پدرم هم وقتی این روحیه مقاومت و ایثار و جدی بودن و فرماندهی را در علی آقا دید دیگر راضی شد و ازین بابت نیز مشکلی نبود.
همسر شهید تجلایی در خصوص بارزترین ویژگی اخلاقی شهید تجلایی نیز بیان کرد: همواره دانشجویان و بچهها به من میگویند که یک خصلت بارز از این شهید را بگو من هم میگویم مگر میشود فردی بدون ایراد باشد، ما نیز مثل سایر زن و شوهرها گاهاً با هم اختلافاتی داشتیم اما اینکه عیب و ایرادی مانند غیبت کردن، دروغ گفتن، خسیس بودن و از این قبیل عیبها را داشته باشند اصلاً اینطور نبود و علاوه بر اینکه همواره بر حفظ بیتالمال تأکید داشتند و بسیار شجاع بودند بارزترین ویژگی ایشان خداترس بودنشان بود و از اینکه مقام و مسئولیتشان را از دست بدهند هیچ ترسی نداشتند.
وی در توضیح این خصلت شهید تجلایی تشریح کرد: در کتاب خاطرات بدر اشاره شده است که در یک جلسه که جلسه بسیار مهمی هم بود و هیچ کدام از فرماندهان نمیتوانستند صحبت کنند علی آقا بدون هیچگونه ترسی در آن جلسه صحبت کرد و آقای رحیم صفوی نیز تلفنی به دختر مان گفت که پدر شما خیلی شجاع بود و بدون اینکه ترسی داشته باشد و اینکه از اینکه مقامشان را از دست بدهند در آن جلسه صحبت کرد.
شهید تجلایی هم ردیف کاظمی ها ، همدنی ها و سلیمانی ها
عبدالعلی زاده متواضع بودن شهید تجلایی را از دیگر ویژگی های بارز این شهید عنوان کرد و ادامه داد: بعد از شهادت حاج احمد کاظمی، حاج حسین همدانی و حاج قاسم سلیمانی که مستندها و تصاویر این شهدا را دیدم به این نتیجه رسیدم که این سه شهید نیز همانند علی آقا یکی دیگر از بارزترین ویژگیهایشان تواضع بود اگر به تصاویر این سه شهید دقت کنید همیشه دست به سینه هستند وقتی وارد جلسه میشوند دست به سینه هستند علی آقا نیز مانند این شهدا همیشه متواضع بود علی آقا بهقدری متواضع بود که پدرم بعد از شهادت علی آقا همیشه میگفت که چرا به ما نگفته بود که چه کسی است و چه جایگاهی دارد. چون وقتی که از طرف قرارگاه خاتم برای تسلیت آمده بودند، ما تازه فهمیدیم که علی آقا در رکن ۳ قرارگاه بودند که حساس ترین سمت بود و علی آقا در تمامی عملیات ها اعمال نظر می کردند و می توانستند جلوی انجام عملیات ها را بگیرند اما خیلی متواضعانه رفتار می کردند.
همسر شهید تجلایی در خصوص روحیه جهادی و مدیریت شهید نیز گفت: عادتشان بود تا زمانی که یک موضوع را یاد نگرفته اند و بحثی را که مطمئن نبودند که منجر به پیروزی خواهد شد، در هیچ جا سخن نمی گفتند و برخلاف افرادی که طبل توخالی هستند، تا زمانی که می توانست یاد می گرفت و در جایی که باید حرفشان را اثبات کنند، سخن می گفتند و همیشه می گفتند «من خودم تنها نیستم بلکه وابسته به ارگان هستم و نباید حرفی بزنم و یا کاری کنم که منجر به شکست سازمان شود.»
مدیران این دوره زمانه هیچ خصلت مشترکی با تجلایی ها ندارند
وی با بیان اینکه شهید تجلایی تا جایی که می توانست دنبال یادگیری می رفت تا یاد بگیرد و واقعا خستگی ناپذیر بود، اضافه کرد: تمامی فرماندهان در خاطراتشان گفتند که علی آقا نهایتا شاید در طول شبانه روز ۲ الی ۳ ساعت استراحت می کردند. اصلا سراسر زندگی شان عبارت بود از اطاعت محض از امام و یک مقلد به تمام معنا بودند و می دانستند که در زندگی نباید بطالت داشته باشدند و کاملا جهادی کار می کردند و اصلا برایش مهم نبود کجا کار کند در یکی از مناطق که آشپز نبود و علی آقا آشپزی کرده بود و گاها وسایل نیز می خرید.
وی در پاسخ به این سوال که کدام خصوصیت این شهید باید سرلوحه مسئولان و مدیران فعلی کشور قرار گیرد، گفت: اصلا مدیران فعلی این دوره و زمانه با امثال علی آقا و حاج قاسم قابل مقایسه نیستند که بگوییم فلان ویژگی را باید داشته باشند.
شباهت دستخط حاج قاسم و علی
همسر شهید تجلایی با بیان اینکه سنگ بنای جبهه مقاومت را علی آقا گذاشته بود و قبل از جنگ ایران و عراق، در افغانستان بود، عنوان کرد: شهید سلیمانی همواره می گفت که علی آقا مربی و استاد ایشان بود و با دست خط خودشان در لوح مخصوص نوشته بودند و به ما فرستاده بودند، جالب است که دست خط سردار سلیمانی دقیقا شبیه دست خط علی آقا بود.
وی ادامه داد: من واقعا نمی دانم چطور می شود خصلت های اخلاقی علی آقا و یا سردار سلیمانی را به مسئولین فعلی نسبت داد!!!
عبدالعلی زاده یادآور شد: علی آقا اصل اهل افراط و تفریط نبود، اهل شعار نبود و هرچه که اسلام گفته بود قبول می کرد و به بیت المال خیلی اهمیت می داد، حامی مستضعفان بود، به بسیجیان ارزش قائل بود و در نهایت ساده زیستی خیلی هم شیک پوش بودند و هرکس می گفت که چرا اینقدر شیک پوش هستی می گفت بیایید بحث کنیم که کدام یک از ما اسلام را به درستی قبول کرده ایم.
وی با گلایه از برخی مسئولین گفت: بعضی از مسئولین فعلی لباس اسلامی را می پوشند محاسن اسلامی نگه می دارند حتی سخنرانی های اسلامی می کنند اما بجز فریب و دروغ و نیرنگ چیز دیگری نیست.
عبدالعلی زاده در خصوص خاطرات زندگی مشترکش با شهید تجلایی عنوان کرد: من تقریبا ۳ سال و نیم با علی آقا زندگی کرده ام اما سراسر لحظات خاطره بود چون هرگز دچار روزمرگی نشده بودیم.

وی ادامه داد: شاید زیبا ترین خاطره این باشد که وقتی دخترمان مریم که در زمان شهادت علی آقا ۲ سال و نیم سن داشت، قبل از اعزام علی آقا، از ایشان توپ خواسته بود. وقتی که علی آقا بعد از ۴۵ روز برگشت، من وقتی در را باز کردم دیدم که یک توپ پلاستیکی در دست دارد وقتی علت عدم فراموشی این خواسته دخترمان را جویا شدم گفت که «حسودی مریم را نکن من وقتی آنجا هستم به شما فکر نمی کنم همه تمرکزم روی گلوله باشد و موقعی که برمی گردم همه حواسم به شما است و هیچ حرفتان را فراموش نمی کنم.من در خواب دیدم که مریم از من توپ خواسته و با تمام سختی ها ساعت ۲ شب توانستم توپ بخرم» و یا وقتی حنانه مریض شده بود و ما به علی آقا نگفته بودیم، باز هم در خواب دیده بود و خودش را بعد از ۱۷ ساعت رانندگی به بیمارستان رساند.
همسر شهید تجلایی در پایان با بیان اینکه از همه مردم می خواهم شهدا را فراموش نکنند، گفت: این آیه قرآن است که شهدا واقعا زنده هستند و وقتی شهدا حتی اسم نوه هایشان را خودشان انتخاب می کنند، باید به زنده بودن شهدا ایمان داشته باشیم و یقین داشته باشیم امضایی که این شهدا زیر اعمال ما می زنند، با شرافت تر از امضای مسئولین است اما متاسفانه الان کار بجایی رسیده که نه تنها امضای شهدا ارزشی قائل نمی شوند، بلکه الان فرزند شهیدانی هست که در روستاها درس می خوانند و قلبشان مصنوعی است اما امضای فلان فرد سفارش شده باعث شده که امضای شهدا از ارزش بیفتد و متاسفانه شهدا را کنار گذاشته اند. اما با این وجود بازهم مسئولینی هستند مانند رییس بیمارستان شهید محلاتی تبریز که به من گفت من علی آقا را در کنار شما می بینم و انتظار دارم پاداشم را علی آقا بدهد نه شما. از خداوند می خواهم نه فقط خانواده شهدا بلکه به همه توفیق درک حضور شهدا را عنایت کند تا همه بدانند شهدا زنده هستند.
