سرویس فرهنگی تبریز بیدار؛ یکی از مهم ترین نیاز های اجتماعی انسان، داشتن جامعه ایده آل و سالم می باشد. هر گونه اختلال در کانون خانواده که یکی از مهم ترین عناصر تشکیل دهنده جامعه محسوب می شود، باعث به خطر افتادن سلامت جامعه می شود؛ پس در نتیجه آموزش و آگاهی دادن خانواده ها به علل طلاق و لزوم شناخت طرفین قبل از ازدواج، یکی از مهم ترین امور ضروری هر جامعه می باشد.
کتاب «طلاق عاطفی و اثرات آن بر فرزندان» نوشته مرجان صادق خانی و علی اکبر صلاحی، به مباحثی همچون آسیب شناسی طلاق، علل طلاق، آثار طلاق بر نوجوانان و جوانان، راه های کاهش آسیب طلاق بر فرزندان و… می پردازد.
نویسندگان در این کتاب قصد دارند شما را با مفهوم طلاق عاطفی، آسیبشناسی و اثرات آن بر فرزندانتان آشنا سازند.همچنین نشان دهند که طلاق عاطفی خود میتواند عامل ناهنجاریهای هیجانی رفتاری در فرزندان گردد.
در ادامه این کتاب شما میتوانید با اجرای آزمون درج شده در کتاب، وضعیت خود را اندازهگیری نموده و در صورت نیاز با مراجعه به راهکارهای طرح شده آن مساله را حل کنید.

خوشبختی ماحصل مدیریت تفاوتهای زوجین
نکته قابل توجه اینست که تحقیقات بیانگر این موضوع هستند که، بر خلاف تصورات غالبی که درباره خوشبختی داریم، داشتن شباهتهای فراوان بین زوجین ضامن خوشبختی آنها نیست، بلکه خوشبختی ماحصل مدیریت تفاوتهای زوجین با کمک یکدیگر است. در واقع تا زمانیکه همه چیز خوب و افکار زوجین شبیه به هم است، اوضاع بر وفق مراد است، اما مشکل از زمانی حادث میشود که زوجین به نقاط متفاوت نسبت به هم میرسند.
در بخشی از کتاب طلاق عاطفی و اثرات آن بر قرزندان می خوانیم:
«طبق نظریه دلبستگی، افراد هنگام برقراری رابطه نزدیک و صمیمانه یکی از این سه سبک دلبستگی را میپذیرند: ایمن، اجتنابی، مضطرب و دوسوگرا. سبک دلبستگی ایمن با میل به قدردانی، توجه و فدا کردن خود بخاطر افراد نزدیک و مهم ارتباط دارد. سبک دلبستگی اجتنابی با فقدان دلبستگی و علاقه نسبت به افراد مهم و نزدیک همراه است. افراد با دلبستگی مضطرب دوسوگرا در روابط صمیمانه خود احساس ناامنی و حسادت میکنند.
بر اساس این نظریه، تنش در روابط با عدم امنیت دلبستگی ارتباط دارد، هنگامی که امنیت دلبستگی مورد تهدید قرار میگیرد، عصبانبت اولین پاسخ است. این عصبانیت اعتراضی در مقابل از دست دادن دلبستگی ایمن است. اگر چنین اعتراضی منجر به پاسخ دهی نشود، ممکن است با ناامیدی و فشار توأم شود و بصورت یک استراتژی مزمن برای کسب و حفظ الگو دلبستگی درآید. قدم بعدی، کندوکاو جستجو است که بعداً منجر به افسردگی و ناامیدی میشود. اگر همه این اقدامات شکست بخورد، رابطه دچار مشکل میشود، غمانگیز شده و جدایی رخ میدهد. پاسخهای خشن در روابط با وحشت از دلبستگی مرتبطاند که در آن زوجها عدم امنیت خود را با اعمال کنترل و بدرفتاری نسبت به همسر خود تنظیم میکند. رخدادهای تروماتیک یا آسیبزایی که به پیوند بین زوجین صدمه میزنند و اگر برطرف نشوند، باعث نگهداری چرخههای منفی و ناامنی در دلبستگی میشوند، از جمله آسیبهای دلبستگیاند. این رخدادها هنگامی اتفاق میافتند که یک زوج نمیتواند در لحظه نیاز فوری به دیگری پاسخ دهد، چرخههای منفی مربوط به دلبستگی، مخصوصا ترک کردنها و خیانتها، اغلب باعث وارد آمدن آسیب همیشگی به روابط نزدیک میشوند.
مطالعات انجام شده در ایالات متحده و بریتانیا عموماً تایید میکند که این خود طلاق نیست که آسیبزاست، بلکه چگونگی برخورد همه طرفهای دخیل در جریان طلاق است که ممکن است آسیبزا باشد. مطالعات متعدد نشان میدهد که ادامه دعوا و ستیز بین والدین جدا شده میتواند به کودکان لطمه وارد کند. میچل این موقعیت را کودکان در معرکه مینامد و صریحاً اظهار میدارد که تمام طرفهای طلاق، از جمله متخصصان و دوستان خانوادگی باید از احساسهای نارضایتی و سردرگمی که کودکان ممکن است در این دوره تجربه کنند کاملاً آگاه باشند، به ویژه در مواردی که کودکان احساساتشان را عیان نمیکنند. هر چه زمان صرف شده برای برقراری روابط رضایتبخش پس از جدایی بین کودکان و هر دو والد بیشتر باشد، ترمیم پیوندها هم سختتر میشود.»

امید است کتاب طلاق عاطفی و اثرات آن بر فرزندان، راهنمایی برای جوانان در شرف ازدواج و یا زوجهایی باشد که میخواهند مسیر درست را انتخاب کنند.
در حالت کلی میتوان بیان کرد که ما انسانهایی عقلایی هستیم، اما معمولاً عقلایی رفتار نمیکنیم؛زندگی کردن، خود هنر است و ما بالقوه این هنر را دارا هستیم، اما برای بالفعل تبدیل کردن آن نیاز است که اول خود و اهدافمان را باور کنیم و سپس مهارتهای لازم را آموزش ببینیم.
نکته اساسی در ارتباطات، بخصوص رابطه زناشویی بهرهگیری از مهارتهای ارتباطات است که در دل هوشهیجانی قرار گرفته است؛هوشهیجانی برخلاف بهره هوشی که ریشه در وراثت دارد، اکتسابی است. یعنی میتوان آموخت و سطح آن را با ارتقاء دانش خود، افزایش داد. آنگاه از شرایط خود رضایت بیشتری داشته و در کل جامعه سالمتری را رقم خواهیم زد.
