به گزارش تبریز بیدار ، با فرارسیدن محرم، در روزهای ۱۵ و ۱۶ خرداد در تبریز نیز مانند دیگر شهرهای ایران مراسم سوگواری امام حسین(ع) برگزار شد، اما به گزارش استانداری و ساواک تبریز، درگیریای میان نیروهای نظامی و مردم صورت نگرفت و حتی خبر روزنامه اطلاعات در شماره ۱۱۱۰۹ دال بر اینکه در تبریز نیز مانند دیگر شهرها تظاهراتی صورت گرفته و در درگیریها عدهای کشته و مجروح شدهاند توسط استاندار تبریز در تاریخ ۲۰ خرداد تکذیب شد و اعلام کرد در حوادث اخیر در سرتاسر منطقه خون از دهان کسی جاری نشده است و خواهان این شد که خبر مزبور در روزنامه اطلاعات اصلاح شود.
اما در روزهای بعد با شنیدن خبر دستگیری امام خمینی(ره) و تعطیلی بازار تهران، از روز ۱۷ خرداد ۱۳۴۲ بازار تبریز نیز تعطیل شد. به منظور جلوگیری از بحران، از علما، تجار و اصناف خواسته شد نمایندگانی را برای مذاکره با مسئولان استان انتخاب نمایند و ساعت پنج بعدازظهر روز ۱۸ خرداد جلسهای در اتاق تجارت تبریز و با حضور استاندار، فرمانده لشکر، رئیس ساواک و شهربانی برگزار شد. در پی این مذاکرات و تماسهای تلفنی با قم، از روز ۲۳ خرداد بازار تبریز به تدریج باز شد.
در روز عاشورا عزاداری سنتی مردم تبریز تبدیل به یک راهپیمایی بینظیر شد که از مدرسه طالبیه آغاز گردید. روحانیان بزرگ همچون آیتالله قاضیطباطبایی در پیشاپیش مردم حرکت میکردند. این راهپیمایی بدون اتفاق خاصی به پایان رسید. اما منبرهایی که رنگ و بوی کاملاً سیاسی داشت تا دوازدهم محرم (۱۵ خرداد) ادامه داشت. پس از سخنرانی امام خمینی در ۱۳ خرداد (روز عاشورا) علیه رژیم پهلوی، ایشان را در پانزدهم خرداد دستگیر کردند. خبر دستگیری ایشان در همان روز به مردم تبریز رسید. آنها که آماده راهپیمائی و اعتراض علنی بودند، در مقابل منزل آقای قاضی تجمع کرده و خواهان کسب تکلیف بودند. آقای شریعتمداری با نفوذی که در تبریز داشت از وقوع راهپیمائی و اعتراض جلوگیری کرد. اما بازار تبریز که به مناسبت عزاداریهای ماه محرم تعطیل شده بود با وقوع حادثه پانزده خرداد همچنان تعطیل ماند. بار دیگر با دخالت آقای شریعتمداری، بازار باز شد.
باز شدن بازار تبریز به معنای آرام شدن مردم این شهر و جداشدنشان از جریان انقلابی نهضت امام خمینی(ره) نبود. مردم تبریز ارتباط خود را با اصفهان، شیراز، مشهد و قم حفظ کردند و مرتباً نمایندگانی به تهران میفرستادند تا از اوضاع و احوال امام مطلع شوند و گوش به زنگ فرمانی برای انقلاب بودند. همچنین بیانیههای مراجع تقلید را به سرعت دریافت و بر در و دیوار معابر و خیابانها الصاق میکردند که در آنها دولت حکومت پهلوی را مسئول کشتار روزهای اخیر معرفی کرده و از مردم میخواستند دست از مبارزه نکشند و به مبارزه ادامه دهند.
شهید تبریزی قیام ۱۵ خرداد
حاج بیوک آسایش از مبارزین انقلابی تبریز، که خاطراتش توسط رضا قلیزاده علیار، در کتاب «پابهپای یاران» تدوین و از سوی مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه عاشورا در تبریز منتشر شده، در خاطرات خود از یک شهید گمنام تبریزی در قیام ۱۵ خرداد یاد کرده است که با گرامیداشت شهدای این قیام به مرور آن می پردازیم:
تبریز در قیام پانزده خرداد ۴۲ فقط یک شهید داشت آن هم «علیاکبر وقایعی» بود: پسر استاد ما عباسعلی وقایعی. علیاکبر دو سه سالی از من کوچکتر بود، اما زبر و زرنگ. در بازار تهران توی مغازه یک تاجر شاگردی میکرد و در خانه عمهاش میماند. بیشتر اقوامشان ساکن تهران بودند.
ما از اول زیر نظر آقای عباسعلی وقایعی تعلیم دیده و از او خط میگرفتیم. هم باسواد بود و هم متدین و خودساخته. من برای اولین بار نام امام خمینی(ره) را از او شنیدم، حالا اگر پسر چنین مردی به صف مبارزان علیه ستمشاهی میپیوست، هیچ هم بعید نبود. علیاکبر پس از رفتن از تبریز در تهران علیه حکومت پهلوی فعالیت میکرد، اعلامیههای حضرت امام را در بازار تهران جابهجا مینمود و …
خلاصه خبر رسید که علیاکبر در تهران کشته شده، هنوز کسی از کمّ و کیف کشتهشدنش چیزی نمیدانست. ما عصرها همچنان به کلاس استاد میرفتیم. از جمله افرادی که به این کلاس میآمدند استاد علی نظمی تبریزی بود و برادرش آقای قویدل و … همه شهادت علیاکبر را به جز پدرش میدانستند. فامیلهایشان که از تهران آمده بودند، میگفتند: «دو سه روزی از علیاکبر خبری نشد، نگران شدیم و دربهدر دنبالش رفتیم، سرانجام جنازهاش را در سردخانه پیدا کردیم. روز ۱۵ خرداد بر روی پلههای مسجد شاه تیر خورده و کشته شده بود. در قبال نشاندادن جنازه ۲۰۰ تومان پول نقد و یک جعبه شیرینی از ما گرفتند. اما جنازه را به ما تحویل ندادند. فقط اجازه دادند شاهد دفنش باشیم و جلوی چشم ما در مسگرآباد تهران به خاک سپردند.»

با وجود همه این حرفها کسی جرأت نمیکرد از کلمه «شهید» استفاده کند.
روزی پس از تعطیلی کلاس ۶-۵ نفر جمع شدیم که برویم منزل آقای وقایعی و به طریقی خبر را بگوییم. کار سختی بود. همه اقوام ریخته بودند آنجا، منزل خودشان شلوغ بود. همسایهای داشتند به نام حاج یعقوب دمیرچی. خانهاش را آماده کرده بود. ما هم خانه آقای دمیرچی جمع شدیم. باب صحبت را استاد نظمی گشود و ماجرایی را برای جمع تعریف کرد: «پسر جوانی مدتی پیش در استخر ائلگلی غرق شده بود و نمیدانستند چگونه این خبر را به پدرش بگویند؛ اما دیدند نمیشود که تا ابد نگفت، به نحوی گفتند. در این جور مواقع چارهای نداریم جز صبر…». آقای وقایعی حرفهای استاد نظمی را قطع کرد و گفت: «از حرفهای شما چنین برمیآید که اتفاقی برای علیاکبر ما افتاده، درست است؟» دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا شکر خودت داده بودی؛ خودت هم گرفتی. من پدرش هستم او را حلال میکنم، تو هم اگر تقصیراتی دارد به حق خودت ببخش».
به سجده افتاد. از سجده که بلند شد رو به من و آقای هنرور گفت: «روضه علیاکبر بخوانید». حاج حسین هنرور روضه علیاکبر خواند و با چند بیت نوحه تمام کرد. آقای وقایعی با صدای بلند و از ته دل گریه کرد و همه را به گریه انداخت. بعد رو به من گفت تو هم بخوان؛ خواندم. تا حدودی آرام گرفت. برایش نحوه شهادت پسرش را توضیح دادند، گفت: «الحمدلله که در راه مقدسی رفته».
اما هیچکس برای علیاکبر کلمه شهید را به کار نمیبرد، در اعلامیه مجلس ختم نوشتند جوان ناکام علی اکبر وقایعی. برایش در مسجد میرآقا -محله سرخاب- مجلس ترحیم گرفتند. آنهایی که سرشان توی حساب و کتاب بود، میدانستند علیاکبر از شهدای ۱۵ خرداد است. افراد آگاه به خصوص بازاریان تبریز در مجلس حضور داشتند و ازدحام جمعیت به قدری بود که در مسجد جای سوزن انداختن نبود. تعدادی از روحانیون تبریز هم حضور داشتند که آیتالله قاضی طباطبایی تشریف آوردند و مجلس به احترامش برخاست. با ورود ایشان مجلس شور دیگری به خود گرفت. همه از درون میسوختند هرچند نمیتوانستند بر زبان بیاورند. نوحهخوانها به نوبت میخواندند و توی مسجد بلندگو هم نداشتیم. نوبت به من رسید. یک لحظه یاد نوحهای از مرحوم « مشکاه» پدربزرگ شهید علیاکبر وقایعی افتادم. دیدم خیلی مناسب حال مجلس است. شروع کردم به خواندن:
ای اهل خیمه، خیمیه مهمان گتیرمیشم
پشواز ائدین کی یوسف کنعان گتیرمیشم… (ای اهل خیمه برایتان مهمان آوردهام، بیایید به پیشواز که یوسف کنعان را آوردهام)
نوحه از زبان امام حسین(ع) است. مسجد عاشورا بود. هایهای گریهها به آسمان بلند شده بود. یک لحظه چشمم افتاد به آیتالله قاضی، عینکش را برداشته بود و مثل ابر بهاری گریه میکرد. مصیبت یکی دوتا که نبود، هم جوان از دست داده بودند و هم نمیتوانستند حرفهایشان را بگویند. همه چیز تحت کنترل ساواک بود، اما مجلس ترحیم شهید علی اکبر وقایعی بی هیچ مزاحمتی از طرف مأموران حکومت خاتمه یافت.
منابع:
۱- منصوری، جواد، تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، ج ۱، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۷، ص ۵۵۸
۲- قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک، ج ۲، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۷۸، ص ۳۶
۳- هدایت الله بهبودی، تبریز در انقلاب، چاپ اول ۱۳۸۳، مؤسسه چاپ و نشر عروج
انتهای پیام/
