سرویس اجتماعی تبریزبیدار: محمدامین کریم زاده/ اولین برف سال ۱۴۰۱ روی زمین می نشیند. از دیرباز پارک ائل گلی مقصد شهروندان تبریزی در مناسبت های مختلف است و این بار نیز میزبان اولین برف سال است.
به تنهایی شال و کلاه می کنم به مقصد پارک ایل گلی.
مترو به ایستگاه پایانی می رسد و مقابل ائل گلی مسافران غالبا جوان خود را به مقصد این پارک پیاده می کند. همه معلوم است برای برف و تفریح آمده اند خب خوب است که در این هیاهوی تزریق ناامیدی به افکار عمومی یک بارش برف اینگونه می تواند جماعت را شاد کند.
جمعیت پراکنده به سمت استخر وسط پارک می روند. با نزدیک شدن به مرکز پارک کم کم تراکم جمعیت بالا می رود. گروه های ۲ تا ۱۰ نفری که درحال برف بازی هستند؛ یکی سر می خورد، یکی آدم برفی می سازد و دیگری هم گلوله ی برفی پرتاب می کند.
حرکات آشنا در چهره هایی ناشنا نگاهم متعجب روسریهای بانوان است که اغلب یا در گردن آنهاست یا کلا گم شده است! برعکس آنچه انتظار دارم با نزدیک شدن به مرکز پارک کم کم تعداد خانواده ها کمتر می شود و به تعدد اکیپ های دختر و پسر افزوده می شود.
پله های لیز برفی را آرام آرام پایین می روم اصلا حوصله ی سر خوردن و سقوط به سمت پایین را ندارم، در همین اوقات فکری به ذهنم خطور می کند که چند قاب زیبایی از برف امروز را در اسارت تصویر بکشم و به قالب گزارش تصویری منتشر کنم.
دوربینم همراهم نیست ولی خب این روزها گوشی های موبایل جایگزین خیلی چیز ها می توانند باشند! در حوالی همین حاشیه رفتن ها با خودم هستم که به دور استخر می رسم، صدای جیغ و داد بلند می آید به سرعت خودم را به آن قسمت می رسانم اول فکر کردم تجمع برای برف بازیست اما یکباره نظاره گر صحنه هایی تعجب انگیزی هستم!
شهر تبریز که از دیرباز در در اذهان مردم سرزمین ایران به آزادی خواهی و مشروطه خواهی مشهور بوده و هست همچنین در اوج آن غیرت مردانش زبان زد خاص و عام بود و باز هم هست. اینها همه حاشیه صحبت من شده و متن ماجرا همان صحنه دلخراش است که از بازگو کردنش اکراه دارم.
چند جوانی را می بینم که یقینا هویت و آوازه پدران خود را به ورطه فراموشی سپرده اند درحال بی حرمتی به مقام زن هستند، در دو طرف مسیر ایستاده اند و هر زن جوانی که رد می شود با گلوله های برفی او را از اولین برف شهر بهره مند می کنند!
با خودم فکر می کنم حتما باهم داستانی دارند، اما طولی نمی کشد از کُنه ماجرا سر درمیاورم، جریان چیز دیگریست و هر بانویی با هر ظاهری صید آنهاست! به نام برف بازی و به قصد بی حرمتی درحال آزار آنها هستند.
در حال هضم این موارد هستم که زن جوان چادری درحال رد شدن از این مسیر را می بینم، خب پارک جزو فضاهای عمومی است و خیر سر مسئولین فرهنگی باید پاتوق خانوادگی شهروندان می بود.
درحال بازخواست مسئولین فرهنگی در ذهنم هستم که صدای فریاد جوانی مرا به خود آورد که می گوید: او چادرالیدی اونی وورمیین(اون چادری هست اونو نزنید).
ناگهان دختر بی چاره آماج اصابت گلوله های برفی قرار می گیرد! تنها حسی که در درونم می جوشد خشم است.
کمی بعد تر دختر عکاس بخت برگشته دوربین به دست هدف دیگر آنهاست، او که به دنبال ثبت تصاویر برف بازی است حال گلوله های برفی برسر خودش و دوربینش خراب می شوند و یک ضربه باعث افتادن کلاهش می شود و شتابان برای برداشتن آن قدم بر می دارد.
اما سوال های زیادی را در سرم می پرورانم از خیلی ها، حتی از خودم.
چرا مثلا به مرد ها کاری ندارند و شوخی های سالمشان اینقدر جنسیت زده است. چرا شوخی هایشان اینقدر هتک حرمت می کند؟
در این وانفسای وضعیت فرهنگی من در کجای ماجرا هستم وظیفه من چیست!؟
درحال پرسیدن همین چراها هستم که می بینم پاهایم مرا به سمت پایین پارک کشانده صورت زنی متورم و کمی خراش برداشته؛ با کمی ایستادن متوجه می شوم که حاصل گلوله های برفی همان هاست!
۱۰۰ متر بالاتر جلوی کانکس پلیس شلوغ است، افرادی با هر تیپ و قیافه درحال شکایت از همان عده جوان.
دلم نمی خواهد قضاوتی کنم اما به نظر شما آن گروهی از جوانانی که درحال بی حرمتی به ناموس مردم بودند را چه می شود نامید!؟
ماموران از راه سر می رسند در همین حال آن عده هر کدام دسته دسته به سمتی پراکنده می شوند.
کلید حل معما، غیرت و عفت گمشده میان این جماعت است که ریشه در آزادی خواهی های پوشالی ماه های گذشته است که نتیجه اش همین صحنه های غم انگیز می شود!
فرای بحث دینی و اعتقادی مان تغییر ارزش ها و از بین رفتن حرمت ها که از دیگر دستاورد های آزادی خواهی های پوشالی این ایام است درحال گسترش است و هیچ مقام و ارگانی هیچ نظری برای مقابله با آن ندارد.
انتهای پیام/
