سبد کتاب تبریزبیدار؛

«ستاره‌ها چیدنی نیستند» / کدام حجاب؟ / چرایی نگاه فرودستانه به زن

محمدعلی حبیب اللهیان نویسنده این کتاب، در این کتاب تلاش دارد تا به این سوال پاسخ دهد: آیا حجاب، آزادی را از زنان می‌گیرد؟ یا به آنها عزت بیشتری می‌بخشد؟

سرویس فرهنگی تبریزبیدار: امیررضا فرامرز/ مسأله حجاب و معرفی متد آن توسط اسلام، بحثی داغ در بین مجامع جهانی است که همواره با بحث‌ها و جدل‌ها همراه بوده است. آزاداندیشان همواره دنبال آن بوده‌اند تا بدانند طریق حق و درست در این مساله کدام است؛ آزادی مطلق؟ نفی حجاب؟ حجاب شکسته بسته؟ حجاب اسلامی؟ حجابی که مسیحیت می‌گوید؟ کدامین متد پوشش برای زنان و مردان مناسب است؟ کتاب «ستاره‌ها چیدنی نیستند» پژوهشی در این باره است.

محمدعلی حبیب اللهیان نویسنده این کتاب، در این کتاب تلاش دارد تا به این سوال پاسخ دهد: آیا حجاب، آزادی را از زنان می‌گیرد؟ یا به آنها عزت بیشتری می‌بخشد؟

همچنین، نویسنده کوشیده با نگاهی تاریخی به این مساله و همچنین چرایی وجود نگاه سیاه و فرودستانه به زنان در طول تاریخ، بسیاری از پرسش‌های ذهن مخاطب خود را پاسخ دهد.

 

 

کتاب با روایت جلسات و فعالیت‎ های یک موسسه‌ای آمریکایی به‌اصطلاح مدافع حقوق زنان، آغاز می‌شود. موسسه‌ای که زیرنظر وزارت امورخارجه این کشور، تعدادی از مخالفان حجاب را گرد هم آورده تا با تخریب چهره اسلام و سیاه‌نمایی علیه نگاه و رویکرد جمهوری اسلامی نسبت به زن، به‌زعم خودش زنان مسلمان را نجات دهد. سارا ولی در لابلای فعالیت‎ هایش در این موسسه، گرفتار تعارضات فکری و سوالات هویتی می‌شود و ذهن جستجوگرش، پای او را به مرکز مطالعات اسلامی نیویورک می‌کشاند؛ مرکزی که در بدو ورودش، او را متوجه عکس‌نوشته‌ای از آیت‌الله بهجت می‌کند با این مضمون که: «ما به‌این دنیا آمده‌ایم تا قیمت ‌پیدا کنیم، نه‌اینکه به‌هر قیمتی زندگی کنیم».

سارا که شخصیت اصلی این کتاب است، در ادامه خانمی چادری را می‌بیند که به اذعان دوستش، «حجابش زبان بدنش را لال کرده است». سارا با این تعارضات فکری و سوالات هویتی، به‌همراه دوستش «ماشا» وارد سلسله نشست‌های «برای همه خانم‌های دنیا» می‌شود که در این مرکز تدارک دیده شده است.

سخنران در اولین جلسه‌ نشست، از نگاه سیاه به زن می‌گوید. نگاهی که از قبل‌از مسیحیت آغاز شده و تا قرون وسطی و عصر صنعتی و هم‌اکنون نیز ادامه دارد. او سپس از نگاه سفیدی می‌گوید که آن هم به‌قدمت نگاه سیاه، اما کم‌رمق‌تر از آن، ادامه داشته است؛ اما در عصر پس از ظهور اسلام، از آن مهجوریت خارج شده و حالا در عصر انقلاب‌ اسلامی، با مشی تهاجمی به‌تقابل با نگاه سیاه برخواسته است.

خانم دکتر مجیدیِ سخنران، در این جلسه و جلسات بعدی، مستند به نظرات فیلسوفان و اندیشمندان کشورهای مختلفِ شرق و غرب و مسیحی و مسلمان و دیگر مکاتب فکری از زوایای مختلف، مقوله پوشش و حجاب را بررسی و تبیین می‌کند. او حتی از مشارکت مدعوین جلسه نیز بهره می‌برد؛ مثل پروفسور ادیب که نتیجه بررسی‌اش در مورد پوشش و حجاب در اشعار و ادبیات فارسی را برای شرکت‌کنندگان با بیانی گیرا و مهیج مطرح می‌کند.

سبک کتاب، مقاله‌رمان می‌باشد، در اثنای این رمان، یک داستان عشقی هم در این بین شکل می‌گیرد که خواننده را مشتاق به فهمیدن عاقبت آن می‌کند.

در بخشی از کتاب ستاره ها چیدنی نیستند می‌خوانیم:

«صبح زود روز یک‌شنبه، وقتی پدر و مادر سارا هنوز خواب بودند، سارا به‌سمت مرکز اسلامی نیویورک به راه افتاد و ماشا هم در میانه راه به او پیوست. سارا با لبی خندان و صورتی بشاش به ماشا رسید. وقتی ماشا از او علت خوشحالی‌اش را پرسید؛ سارا گفت که برایش باورنکردنی بوده که بعد از صحبت با پدرش، تا حد زیادی از شدت مخالفت پدرش کم شده است.

موضوع از این قرار بود که: شب گذشته، سارا بعد از چند روز ماندن پیش ماشا، بالاخره عزمش را جزم کرد که به خانه برگردد و با پدرش صحبت کند. برای همین وقتی پس از تماس تلفنی ماشا به پدرش -که به خواست سارا انجام شد- فهمید پدرش کمی سرحال است و وقت مناسبی برای صحبت کردن با اوست، از ماشا خداحافظی کرد و به خانه‌شان رفت.

وارد ساختمان که شد، رفت کنار پدرش نشست. دست او را لمس کرد و با لحنی آرام از او درخواست کرد که به حرف‌هایش گوش دهد. پدرش ابتدا چندان توجهی نکرد اما وقتی سارا بدون مقدمه گفت: پاپا! اصلاً میدونی من دستور دارم که به شما احترام بذارم؟ این چند روز بارها می‌خواستم داد و فریاد راه بندازم و… اما باید طبق این دستور عمل کنم. چون احترام به شما برای من یه وظیفه‌ست. اینو میدونستی پاپا؟… روحانی مسلمانی که باهاش آشنا شدم بهم گفت نباید به پدر و مادرت بی‌احترامی کنی. حتی نباید بهشون بد نگاه کنی. تا خدا از دستت راضی باشه. این یه دستوره توی دین اسلام پاپا! همون که این دستور رو داده، نوع پوشش من رو هم تعیین کرده… اون وقت شما می‌خواین من با اون مخالفت کنم؟ چرا آخه؟…

پدرش نتوانست به حالت قهر خودش ادامه دهد.

سارا ناباورانه دید که خطوط صورت پدرش تغییر کرد و نگاهش از حالت عصبی و ناراحت تبدیل شد به کنجکاوی و دقت.

پدر سارا در حالی‌که سعی می‌کرد چهره‌اش بی‌تفاوت و خنثی باشد، پرسید: مگه نگفتی دین مسلموناست؟

سارا دست پدرش را فشار داد و با ذوق گفت: چرا! ولی نه اون اسلامی که به ما گفتن. پاپا اگه قوانینش رو برات بگم باورت نمیشه! حضرت محمد کامل‌ترین دین رو برای آدم‌ها آورده. یقین دارم نمیدونی این دین به تمام جزئیات زندگی آدم، روحش، روانش، جسمش، حتی خواب و خوراکش توجه کرده. پاپاجون…

پدر سارا دستش را از توی دست سارا بیرون کشید و موهایش را مرتب کرد. بعد نگاهش را سمت اتاق سارا انداخت و گفت: پاشو یه منبعی از این اطلاعات بیار ببینم. و…

شده بود آن‌چه سارا می‌خواست اتفاق بیفتد. گرچه مادر سارا مثل پدرش راضی و آرام نشده بود و هنوز اکراه داشت از این‌که سارا با کسانی که او را با اسلام آشنا کرده‌اند، رفت‌وآمد داشته باشد؛ اما حرف آخر را پدرش زد و گفت: پس… هربار که جلسه‌ای رفتی، هرچی شنیدی و بهت گفتن باید برای من واگو کنی. هر کتابی هم که بهت دادن، به منم باید بدی ببینم چی توش نوشته. باید بدونم دیگه از پدر و مادر چی میگه این دین؟»

این کتاب فرصتی را برای دغدغه مندان در این حوزه می‌آفریند تا به جواب برخی از سوالاتشان در مورد حجاب و زن در آیینه تاریخ دست یابند.

فهرست این کتاب عبارتست از:
رویای آزادی / ۷
فصل اول
نگاه سیاه / ۲۵
فصل دوم
نگاه سفید / ۶۷
فصل سوم
تقابل سیاه و سفید / ۱۰۵
فصل چهارم
از خاتون تا بانو / ۱۴۵
فصل پنجم
گل و گلاب / ۱۴۷
فصل ششم
من برهنه نیستم / ۱۶۷
فصل هفتم
الهه ی خانه / ۱۹۷
فصل هشتم
مدرن و عفیف / ۲۱۷
فصل نهم
واجب تر از نان شب / ۲۴۱
فصل دهم
توطئه ی بزرگ / ۲۶۹
فصل یازدهم
زن ها فرشته اند / ۳۲۵
فصل دوازدهم
ستاره ها چیدنی نیستند / ۳۵۵
پی نوشت ها / ۳۶۵

این اثر که در واقع یک مقاله‌رمان و تلفیقی است از داستان و واقعیت می‌باشد در ۳۰۸ صفحه توسط نشر معارف چاپ گردیده است.

 

انتهای پیام/

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *