حاشیه نگاری تبریزبیدار از یک محفل عاشقانه؛

نامیرا و حماسه ای که با آلاله های فاطمی شیرین تر شد

مجری میکروفون را برمی دارد و می گوید امروز برای شما عزیزان یک میهمان ویژه هم می آید، همه شروع به پچ پچ کردن می کنند که این میهمان چه کسی می تواند باشد، در این حین می بینبم با صدای صلوات و لبیک یا حسین آلاله گلگون کفن فاطمی را می آوردند.

سرویس فرهنگی تبریزبیدار/ شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم. این روزها شهر تبریز رنگ و بوی ایثار و شهادت به خود گرفته و بهانه آن برگزاری کنگره ملی برای پاسداشت یاد و نام گلگون کفنان دیار عاشوراییان است.

عصر روز دوشنبه بود که در حاشیه نشست خبری فرمانده سپاه عاشورا بمناسبت تشریح برنامه های کنگره ده هزار شهید استان، اصحاب رسانه مهمان نمایش «نامیرا» روایت شجاعت و مظلومیت رزمندگان عاشورایی آذربایجان شدند.

 

صحنه های اجرا مریوط به عملیات خیبر و شهادت آقا حمید و برادری آقا مهدی برای همه شهدای لشکر بود. داستان را همه شنیده اید که وقتی خواستن پیکر شهید حمید باکری را از خط مقدم به عقب بیاورند، آقا مهدی قبول نمی کند و می گوید تمامی شهدا برادران من هستند، اگر همه را می توانید برگردنید، حمید را هم برگردانید.

نمایش به قدری جذاب بود انگار در صحنه جنگ قرار گرفته ای، برای جوانانی امثال من که فقط جنگ را شنیده ایم و نزدیک شاهد آن صحنه ها نبوده ایم، تجسم روزهای ایثار و شهادت بود، مخصوصا اینکه پیکر آلاله گمنام ۸ سال دفاع مقدس نیز ترنم خاصی به فضا بخشیده بود.

بعد از اینکه کمی نمایش را می بینیم مجری میکروفون را برمی دارد و می گوید امروز برای شما عزیزان یک میهمان ویژه هم می آید، همه شروع به پچ پچ کردن می کنند که این میهمان چه کسی می تواند باشد، در این حین می بینبم با صدای صلوات و لبیک یا حسین آلاله گلگون کفن فاطمی را می آوردند و فضا به عطر وجود شهید گمنامی معطر می شود که در ایام عزای مادر بی نشان خود زهرای مرضیه به وطن برگشته است؛ اما همچنان بی نام و نشان.

شهدای گمنام دلیر مردانی هستند که جان خود را در راه مردم و اسلام نثار کردند و اکنون که سال ها از جنگ تحمیلی که می گذرد، هیچ رد و نشانی از آنها باقی نمانده و مثل مادرشان فاطمه زهرا(س) بی نام و نشان هستند. آنها بی شک در مسیر عبودیت و بندگی در نزد خدای متعال در بالاترین مقام معنوی جای دارند.

این شهدای گمنام چند روزی هست که میهمان شهر ما هستند و با حضور خود شهر را عطر آگین کرده اند.

منتظر می شوم تا کمی خلوت تر شود تا به سراغ پیکر می روم و از او می خواهم دعاگوی ما باشد تا راه گم نکنیم.

همین که روبروی تابوت او ایستاده ای یعنی تو را طلبیده اند و همین که همین که اشک هایت روان می شود، یعنی نگاهت می کنند.

 

همین که سبک می شوی از ناگفته های غمبارت، یعنی وجودت را خوانده اند.

 

 

گزارش از الهه مهدوی

انتهای پیام/

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *