در گفتگوی صمیمی با تبریزبیدار مطرح شد؛

ژنرال رئوف و مقتدر به روایت همبازی دوران کودکی / ناگفته های رفاقت ۶۰ ساله با سردار تاریخ ساز

علیجان سلیمانی، کسی که حاج قاسم وقتی از ماموریت به کرمان می آمد محال بود به دیدارش نرود، دوست قدیمی که خاطرات دیرین با هم دارند و اکنون راوی روزهای دلتنگی است.

سرویس فرهنگی تبریزبیدار/ همبازی دوران کودکی حاج قاسم بود. از همان دوران کودکی ارتفاعات روستای قنات ملک را با هم بالا می‌رفتند. فاصله خانه‌ آنها با هم کمتر از ۵۰ متر بود. به وقت کوچ در بهار و تابستان، باهم برای کمک به خانواده بساط زندگی را جمع می‌کردند.

 

 

بمناسبت چهارمین سالگرد شهادت سردار دلها، یکی از دوستان مشترک اسباب یک گفتگوی تلفنی را با این انیس روزهای کودکی و جوانی حاج قاسم را فراهم کرد، گپ و گفتی صمیمی همراه با بغض و اندوه که از نظر می گذرانیم:

 

 

از بازی های کودکانه تا کار کشاورزی

تبریزبیدار: شناخت شما از حاج قاسم به چه زمانی برمی‌گردد؟

علیجان سلیمانی: آشنایی و شناخت بنده با حاج قاسم، به دوران کودکی برمی گردد. ما با سردار سلیمانی از کودکی در کنار هم در روستای قنات ملک از شهرستان رابُر استان کرمان باهم زندگی کردیم. به دلیل اینکه زندگی ما یک زندگی عشایری و چادرنشینی بود و دامداری و کشاورزی می کردیم، بخشی از دوران کودکی، نوجوانی و جوانی و بخشی از فصل ها را مثل بهار و تابستان، در منطقه ییلاقی به نام جنگل خونی در سیاه چادرهای عشایری که در اصطلاح به آن «پلاس» گفته می شود زندگی می کردیم؛ درون دره ها، کنار رودخانه ها و جنگل ها زندگی می کردیم و کار عشایری و کشاورزی می کردیم.

از فصل پاییز به دلیل بارندگی و برف و باران و سرما، کوچ آغاز می شد و به روستای قنات ملک می آمدیم و در ساختمان هایی که چوب پوش بودند و سقف آنها با چوب پوشانده شده بودند زندگی می کردیم. دوران تحصیل ابتدایی را هم در همان مدرسه زادگاهمان در سال ۱۳۴۱ آغاز کردیم  و تا کلاس ششم ابتدایی با هم در یک مدرسه تحصیل می کردیم.

حاج قاسم از من دو سال کوچکتر بود و با برادرم که اتفاقا از دوستان سردار بود و به شهادت رسیده، هم سن و سال بود، حدودا در سن ۱۶ سالگی من برای ادامه تحصیل و سردار سلیمانی برای کار عازم مرکز استان در شهر کرمان شدیم و آنجا او مشغول به کار شد.

سفیر نهضت خمینی کبیر در روستا

دلیل اینکه حاج قاسم سرکار می رفت این بود که در آن زمان زندگی ها سخت بود و خشکسالی آمده بود و خانواده ها برای تأمین معیشت خود با مشکلاتی روبرو بودند و فرزندان خانواده از سنین ۱۴ _ ۱۵ سالگی برای اینکه‌ کمکی به خانواده ها کرده باشند و در معیشتشان کمک خرج باشند، هم دوش پدر و مادرشان کار می کردند. او به اتفاق تعدادی از دوستان و فامیل های خود که هم سن و سال بودند، به مرکز استان آمدند و کار را شروع کردند. این کار ادامه پیدا کرد تا سال های ۵۶ و ۵۷ که با نهضت امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی مصادف شد و او یکی از نیروهای بسیار وفادار و فعال در جهت انقلاب و برای آگاهی بخشیدن به مردم و نشان دادن راه امام به مردم خیلی تلاش کرد. این کارها تا سنین جوانی حاج قاسم مربوط می شود.

در دوران انقلاب هم این شهید شاید اولین سخنرانی خود را در همان روستای زادگاهش در روز ۱۲ بهمن ماه، روز ورود حضرت امام و آغاز دهه فجر برای مردم منطقه انجام داد. من خودم هم در آنجا حضور داشتم تعدادی از دوستان ما هم که به شهادت رسیدند در آنجا بودند. یک اجتماع بزرگ از مردم عشایر در مدرسه شکل گرفت. آن روز تلویزیون و رسانه های امروزی نبود؛ یک رادیویی آورده بودند و لب پنجره گذاشته و روشن کرده بودند، وقتی خبرنگار خبر لحظه ورود امام از فرودگاه مهرآباد تهران را گزارش می داد و مردم گوش می دادند، در آن لحظه سردار سلیمانی و همه کسانی که در آنجا بودند اعم از زن و مرد، سجده شکر به جا آوردند که بعد از ۱۵ سال امام، مقتدا و رهبرشان بعد از سال ها رنج و دوری از وطن به کشور باز می گردد.

خوشنام و مردمی

این اولین سجده شکری بود که سردار سلیمانی و همه‌ی همشهری ها و فامیل هایش در آن محل به جا آوردند و بعد از آن هم که مراسم با قطع برنامه هایی روبرو شد و مردم ناراحت شدند ولی علیرغم آن، سردار سلیمانی ایستاد و یک سخنرانی بسیار راهگشایی را برای مردم انجام داد. اینها مطالبی بود که می شد از حاج قاسم به عنوان الگوی وفاداری و پایداری و مقاومت و یک سرباز ولایت نام برد.

او یکی از خوشنام ترین جوانان ایران اسلامی و دنیای امروز بود که با صداقت، شجاعت، ساده زیستی و مردمی بودن شناخته شده بود. ایثارگر بود و اصلا خستگی برایش معنایی نداشت و در میان مردم بود و برای مردم تلاش و کار می کرد.

 

 

شهادت او تجسم همه صحنه های عاشورا بود / مردم قدردان ملی خود هستند

تبریزبیدار: وقتی از خبر شهادت حاج قاسم خبردار شدید چه احساسی داشتید؟

علیجان سلیمانی: وقتی خبر را شنیدیم، نه تنها برای من بلکه برای همه مردم خبر داغ سنگین و غمباری بود و تحملش واقعا باور نکردنی و‌ بسیار دردآور بود. برای خود سردار که شهادت در راه خدا از عسل شیرین تر بود و از آب زمزم هم گواراتر بود ولی باور کنید نیست بر روی دلم داغی از این سنگین تر، آن روز حال و هوای یک کربلای دیگر برای مردم تداعی شد نه فقط برای ما و خانواده ما که به هرحال یک نزدیکی به سردار داشتیم. آنجا حادثه کربلا جلوی چشم آدم تجسم پیدا می کرد؛ آن لحظه ای که دامن طفل هایی که آتش گرفته بود فریاد می زدند «عمو برگرد»، شهادتی که در غربت بود، پیکری که پاره پاره شده بود و شادی و کف زدن آن حرامی ها و هلهله حرمله ها و شمرها و… واقعا آدم می سوخت و ناله می کرد.

همه مردم بیرون آمده بودند به خاطر قهرمان ملی خودشان که مثل یک سد بزرگی در برابر خون آشام داعش و اسرائیل غاصب کودک کش ایستاده بود که اکنون او را از دست داده بودند، مردی که همه مرزهای این سرزمین مقدس را از نکبت حضور جباران ایمن نگه داشته بود.

همه عالم مات و‌ مبهوت عظمت روح و جسارت و فداکاری و تدبیر و تیزهوشی این عزیزِ ازدست رفته بودند. یادم هست آن روز و روزهای بعد تا زمان تشییع جنازه پیکر نازنین و ارباً اربای سردار عزیز همه آمده بودند و هیچکسی در خانه نمانده بود. بعضی ها دق کردند، بعضی ها در هجوم موج جمعیت جان دادند، در کرمان تعداد زیادی در موج جمعیت شهید شدند. مادرها جای مادرش گریستند، مردهایی که بغض در گلویشان بود، چه قلب هایی که در سینه بی تابی می کرد و کسانی که بر سر و‌سینه می زدند؛ داغ بزرگ و عظیمی برای همه بود و این داغ هیچوقت سرد شدنی نیست.

 

 

عبد خدا و عزیز ملت بود / اقتدار امروز جبهه مقاومت نتیجه خدمات سردار بود / تشر بزرگ به اسرائیل کودک کش

تبریزبیدار: وقتی دلتنگ سردار می شوید چه کاری می کنید؟

علی جان سلیمانی: چیزی که فقط می تواند آدم را آرام کند این است که «والله مع الصابرین» وعده خداست برای کسانی که صبر می کنند. راهی غیر از صبر کردن و غیر از اینکه آدم تحمل کند نیست. یک طرف قضیه هم این است که یک سردار و انسان بزرگی که بیش از ۴۰ سال فداکاری کرده و بیابان ها را گشته و دنبال شهادت و دنبال ادای تکلیفش است و دلش برای همه همرزمان، دوستانش و همه آنهایی که در این چهل سال با او بودند ولی رفتند تنگ شده است، به هر مادر شهیدی می رسد التماس می کند، به هر فرزند شهیدی می رسد خواهش می کند، به هر عالمی می رسد می خواهد از خدا درخواست کند که برای اینکه از این قافله جامانده دعای شهادت کند. هیچ چیز بهتر از شهادت در راه خدا نمی تواند پاداش زحمات و تلاش های این مرد بزرگ باشد. یعنی اگر با مرگ طبیعی از دنیا می رفت دل آدم بیشتر می سوخت ولی به هر حال هروقت دلمان تنگ می شود سر مزارش می رویم و کنارش درد و دل می کنیم.

در این لحظاتی که امروز در این جهان در حال گذر است و مردم فلسطین و مردم مظلوم و مقتدر غزه به امثال این سردار سلیمانی ها نیاز دارند، امروز این خلأ خودش را بیشتر نشان می دهد. همه مردم دنیا الان ارزشِ وجود این مرد را می دانند، یک زمانی سردار با ابهت و با یک تشری که می زد همه اینها تکلیف خودشان را روشن می کردند. بر وعده ای که می داد صادق بود، همه آنهایی که دنبال این همه جنایت بودند از داعش و اسرائیلی ها. امروز جبهه مقاومت اگر مقابل اسرائیل کودک کش ایستاده است، این جبهه مقاومت حاصل تلاش، زحمات و آموزش هایی است که دست آن نیروهای فداکار را پر کرده که در مقابل دشمنان انسانیت بایستند. جای این عبد و عزیز خدا بین ما خالی است.

 

ژنرال رئوف و مقتدر / ابهت در کنار مردمی بودن

تبریزبیدار: مهم ترین درسی که از می توانیم از مکتب سلیمانی بگیریم چه چیزی است؟

علی جان سلیمانی: گرچه سردار سلیمانی یک نظامی و یک ژنرال نظامی است اما صرفا یک شخصیت نظامی نیست، او یک چهره فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و بالاتر از همه یک چهره مردمی به تمام معنا دارد و در کنار ابهتش، قلب رئوف و مهربانی داشت.

بازگرداندن اشرار به دامن مردم و نظام بدون خونریزی / روستایی که «قاسم آباد» شد

بارها دیده بودیم نوع برخورد این انسان و ساده زیستی و مردمی بودنش را و تلاش برای اینکه مشکل مردم را حل کند. وقتی من رفتار او با مردم را می بینم، یاد سخن بسیار گهربار امام صادق(ع) می افتم که فرمود: «چهارگروه هستند که به بهشت می روند و‌ چهار ویژگی دارند: چهره خوش، برخورد و روی گشاده دارند، زبان نرم داشته باشند یعنی خوش سخن باشند، دل مهربانی دارند و دلسوز مردم هستند، دست بخشنده دارند» و سردار هم در همه این زمینه ها واقعا سرآمد بود. در جریان سیل خوزستان می دیدیم که رفت تا مشکل مردم‌ را حل کند، یا مثلا در حوادثی که برای امنیت جنوب کشور بود، بدون جنگ و خونریزی و‌ بدون اینکه خونی از دماغ کسی بیاید و کسی کشته شوند، همه آدم هایی که شرارت می کردند را به دامن نظام بر می گرداند و حتی آنها نیز بعد از اینکه داغدار سردار شدند، اسم روستاهایشان را «قاسم آباد» گذاشتند. سردار چنین چهره ای داشت و یک الگوی به تمام معنا برای جوانان عزیز کشور بود اما چیزی که وظیفه همه مردم ما است این است که از این امانت الهی که سردار خوب پاسداری کردند و از این راه مقدسی که سردار برای آن جان داد، پاسداری کنیم و برای حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی پشت سر رهبری و مطیع فرمایشات مقدس مقام معظم رهبری باشیم.

 

 

دوستداران حاج قاسم باید از آرمان او پاسداری کنند 

تبریزبیدار: به نظرتان انتقام خون حاج قاسم چه می تواند باشد؟

علی جان سلیمانی: راه سردار یک امانت الهی است، راه سردار اطاعت از رهبری و حفظ نظام جمهوری اسلامی است، و من اینجا هم عرض می کنم که سردار عزیزم، حاج قاسم عزیز آرام بخواب که ملت فهیم ایران، خواهران و برادران دینی تو، همه جوانان غیور جبهه مقاومت، مردم عزیز ایران اعم از ترک، لر، بلوچ، فارس، عرب، همه مردم برای تحقق آرمان های الهی و پیروزی راه پر فروغت لحظه ای کوتاه نخواهند آمد و بی گمان حاج قاسم های سلیمانی بسیاری سر بر خواهند آورد که دلاوری ها و فداکاری های او را می ستایند و برای پاسداری راه شرافتمندانه حاج قاسم جانانه امانتداری خواهند کرد.

اگر انتقام نگیریم، دشمن جری تر می شود

اگرچه شهادت غرورآفرین این مرد بزرگ برگ زرین دیگری بر تاریخ ایران اسلامی افزود اما این سوز دل و این داغ سنگین در سینه های مردم ایران و همه آزادی خواهان جهان سرد نخواهد شد و هرگز چنین اتفاقی نخواهد افتاد، ما منتظریم تا همه کسانی که می توانند در سرتاسر عالم کمر همت ببندند و انتقام سردار را از دشمن خبیث و خونخوارش بگیرند چون اگر این کار انجام نشود، گستاخی آنها در عالم بیشتر می شود. اگر انتقام سردار سلیمانی و همرزمانش و شهدای مدافع حرم از این جلادان عالم گرفته نشود، دشمن جری تر می شود باید مردانه بایستند و کمر همت ببندند و انتقامی بگیرند که دیگر کسی جرات نکند سراغ مردان بزرگ و تاریخ سازی مثل سردار سلیمانی در ایران و جهان بیاید.

 

گفتگو از الهه مهدوی

 

انتهای پیام/

 

 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *