در گفتگو با تبریزبیدار مطرح شد؛

روایت قیام با نوعروس ۲۹ بهمن ۵۶

یاد شهید سید حسن همچنان در دل همسرش زنده است و هر ساله در ۲۹ بهمن، خاطرات و عکس‌ها برایش زنده می‌شوند.

سرویس فرهنگی تبریزبیدار/ ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ روزی تاریخی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. در این روز، مردم تبریز با تظاهرات گسترده و خونین علیه رژیم پهلوی به پا خواستند و جان خود را در راه آزادی فدای آرمان‌های انقلاب کردند. این قیام نه تنها سرآغاز تحولی بزرگ در تبریز، بلکه یکی از نقاط عطف انقلاب اسلامی بود که نقش مهمی در پیروزی نهایی مردم ایران ایفا کرد. شهدای ۲۹ بهمن تبریز با فداکاری و شجاعت خود، خونشان را در راه آزادی ریختند و در تاریخ ایران نامی جاودانه از خود به یادگار گذاشتند. این شهدا که غالباً از جوانان و مردان با ایمان تبریز بودند، نماد مقاومت در برابر ظلم و ستم رژیم شاهنشاهی و نقطه‌ی آغاز قیام‌های مردمی علیه دیکتاتوری پهلوی به شمار می‌روند. یاد و نام این شهدا همیشه در دل مردم تبریز و ایران زنده است و به هر مناسبت، در ۲۹ بهمن هر سال، یاد آنها با افتخار گرامی داشته می‌شود.

 

یادگاری از یک عروس و داماد عاشق

۲۹ بهمن که می‌شود، دل یک بانوی تبریزی به شدت می‌لرزد. بی‌اختیار به آلبوم عروسی‌اش می‌رود و دست می‌کشد به تنها عکسی که از روز عقد و جشن نامزدی به یادگار مانده. چشمانش پر از اشک می‌شود و می‌گوید: “سید حسن جان، چقدر عمر نوعروس بودن من و تازه‌داماد بودن تو کوتاه بود.” این کلمات را خانم شفیقه رسولی‌موئد، همسر شهید سید حسن جدیری گلابی، در گفت‌وگویی صمیمانه از دوران پرغم زندگی خود بیان می‌کند.

زندگی در آستانه انقلاب

شفیقه رسولی، در روزهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، دختر نوجوانی بود که هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد به زودی پای سفره عقد بنشیند. او درباره روزهای ابتدایی زندگی خود می‌گوید: “خانواده من بسیار مذهبی بودند. پدرم معلم بود و در عین حال، فردی به‌روز و آگاه بود.”

او از خاطرات دوران مدرسه‌اش می‌گوید و اینکه چطور در مقطع ابتدایی با چادر به مدرسه می‌رفته‌اند. اما وقتی وارد مقطع راهنمایی شدند، با معلمان مردی روبرو شدند که خواسته بودند بدون چادر و با موهای باز به مدرسه بیایند. شفیقه اما در مخالفت با این درخواست، از رفتن به مدرسه خودداری کرده بود و از این محدودیت‌ها غمگین می‌شد.

ازدواج در روزهای ناآرام

زندگی شفیقه از این زمان‌ها نیز به موضوعی کاملاً متفاوت تغییر می‌کند. در آذرماه ۱۳۵۶، پسر همسایه خواستگاری می‌کند و او که ۱۶ سال بیشتر نداشت، با شرایط زمانه، بدون اعتراض به ازدواج با سید حسن جدیری، جوان ۲۶ ساله، رضایت می‌دهد. “عکسی از سید حسن در روز خواستگاری نشان دادند که به‌نظر می‌رسید برای سال‌ها پیش باشد. این عکس را رد کردم و خواستم عکسی به‌روزتر بیاورند.”

لحظات ناب عروسی

در روز عقد، شفیقه و سید حسن با هزاران آرزو به یکدیگر متعهد می‌شوند. اما با پایان مراسم عقد، شفیقه به این فکر می‌افتد که چرا عکسی از این روز مهم ندارند. “سید حسن آقا قول داد که به عکاسی می‌رویم تا عکسی بگیریم، اما این اتفاق نیفتاد. چند روز بعد، به کمک دوربین یکی از فامیل‌ها، تنها یک عکس از جشن نامزدی‌مان گرفتم که یادگاری‌ام شد.”

قیام ۲۹ بهمن و شهادت سید حسن

اما آرامش روزهای زندگی آنها مدت زیادی دوام نمی‌آورد. سید حسن که یکی از فعالان انقلابی بود، در تظاهرات ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ تبریز شرکت می‌کند. در روزی که مردم تبریز در مسجد قزللی جمع شده بودند و با حمله سرگرد حق‌شناس به مسجد، درگیری‌های خونین آغاز شد، سید حسن به عنوان یکی از افراد فعال، در خیابان‌ها به کمک زخمی‌ها می‌رود. در این لحظات، او از سوی مأموران به رگبار بسته می‌شود.

شفیقه با دلی نگران از حادثه، سعی در تماس با سید حسن می‌کند و وقتی متوجه می‌شود او به بیمارستان آذر منتقل شده است، با امید به حال او می‌رود اما متأسفانه از پرستار خبر می‌شنود که او به شهادت رسیده است.

زندگی پس از شهادت

چند روز بعد، پس از شهادت سید حسن، مراسم شام غریبان به طور مخفیانه برگزار می‌شود. شفیقه که هنوز در شوک فقدان همسرش است، از برگزاری مراسم عمومی جلوگیری می‌شود. “من فقط دو ماه و ۱۸ روز بود که نامزد کرده بودم. آن روزها برایم مثل کابوس بود تنها می‌توانستم به عکس‌هایم نگاه کنم و برای او گریه کنم.”

یادگاری‌ها و یافتن عکسی ۲۰ سال بعد

پس از سال‌ها، شفیقه برای اولین بار عکسی از شهید سید حسن را در یک نمایشگاه عکاسی می‌بیند. “۲۰ سال بعد از شهادتش، در نمایشگاه عکسی از او دیدم که در حال تیرخوردن در خیابان بود. این عکس را از عکاس گرفتم تا یادگاری از همسر شهیدم داشته باشم.”

شادی و غم در این روایت همواره در کنار هم بوده‌اند. یاد شهید سید حسن همچنان در دل همسرش زنده است و هر ساله در ۲۹ بهمن، خاطرات و عکس‌ها برایش زنده می‌شوند، همانطور که گفته است: “بعد از ۴۷ سال، هنوز هم به یاد دارم که چقدر عمر نوعروس بودن من و تازه‌داماد بودن تو کوتاه بود.”

گفتگو از الهه مهدوی

انتهای پیام/

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *