سرویس فرهنگی تبریزبیدار: الهه مهدوی/ در روزهای پر التهاب که حملات ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی به کشورمان موج میزد، جمعی از فرزندان این سرزمین با نثار جان خود در راه دفاع از خاک وطن و ارزشهای ملی و دینی، به فیض شهادت نائل آمدهاند. شهدایی پرافتخار که یاد و خاطرهشان در قلبهای مردم ایران زنده است و راهشان چراغی است برای ادامه مسیر مقاومت و ایستادگی.
در میان این قهرمانان، شهید ناصر اسدیدوست حضور دارد؛ مردی که زندگیاش سرشار از عشق، تلاش و ایثار بود و اکنون با شهادتش، افتخاری بزرگ برای خانواده و همه هموطنان به یادگار گذاشته است.
مزد سالها ایثار؛ هدیه شهادت در واپسین لحظهها
شهید، اسدی دوست مردی بود که سالها عمر خود را در راه خدمت و ایثار گذراند؛ سه روز بیش به بازنشستگیاش نمانده بود، اما تقدیر، راهی دیگری را برای پایان مجاهدت هایش رقم زده بود؛ راهی که از هر آرامش دنیوی والاتر و برتر بود. او نه تنها مزد سالها تلاش و سختی را گرفت، بلکه از بلندترین جایگاه کرامت و شرافت، جایگاهی را به دست آورد که همه ما در انتظار آن هستیم: شهادت، آن حقیقتی جاودانه و نوری بیانتها که دل عاشقان را روشن میکند.
در ادامه، روایت همسر این شهید راه قدس را میخوانید که با دلی پر از دلتنگی و افتخار، لحظههای زندگی، صبر و ایستادگی او را در کنار سختیها و شهادتش برایمان به تصویر میکشند.

وصیت بی کلامش: «شکر لله»
ناهیده قلینژاد در شرح سالهای زندگی مشترکش با شهید اسدی دوست توضیح میدهد: در سی و دو سالی که با هم زندگی کردیم، همیشه شاکر خداوند بودیم. چه در لحظات خوشی و چه در روزهای سخت و گرفتاری، همیشه جملهای که از زبان همسرم میشنیدم این بود: «شکر لله.» این شکرگزاری و آرامش روحی، چراغ راه ما در تمام مسیر زندگی بود و به ما قوت قلب میداد.
همسر شهید با احساسی عمیق بازگو میکند: همین شکرگزاری را همیشه از همسرم یاد گرفتهام و واقعاً مدیون ایشان هستم. حتی در لحظه شهادتش هم با دلی آرام گفتم: «خدایا شکرت، مصلحت خودت اینطور بود که رقم زدهای.» این جمله و این نگاه به زندگی، سی و دو سال است که آویزه گوشم شده و همیشه به یادم میآورد که باید شکرگزار خداوند باشم، چرا که همسرم همیشه چنین بود؛ همیشه شاکر و سپاسگزار.
ناهیده قلینژاد در شرح سالهای زندگی مشترکش با شهید اسدی دوست توضیح میدهد: در سی و دو سالی که با هم زندگی کردیم، همیشه شاکر خداوند بودیم. چه در لحظات خوشی و چه در روزهای سخت و گرفتاری، همیشه جملهای که از زبان همسرم میشنیدم این بود: «شکر لله.» این شکرگزاری و آرامش روحی، چراغ راه ما در تمام مسیر زندگی بود و به ما قوت قلب میداد.
من قالدیم اسرائیلین جنگینه
وی در روایتی به پیش بینی شهادت همسرش در دوره نوجوانی اشاره کرده و می گوید: یکی از فرماندهانش در دوران دفاع مقدس تعریف می کرد «آقای اسدی دوست ۱۴ ساله بود که در جبهه حضور داشت، به من می گفت “چرا ما شهید نمی شویم” و من در پاسخ می گفتم “شهادت لیاقت می خواهد” جنگ تمام شد و او از قافله شهدا جا ماند، ناراحت شد و گفت “جنگ تمام شد و ما باز هم شهید نشدیم” و من باز پاسخ دادم که “شهادت لیاقت ما می خواهد” اما آقای اسدی دوست با همان سن کم آنجا به من گفت “پس من قالدیم اسرائیلین جنگینه – یعنی من ماندم برای جنگ با اسرائیل” و وقتی خبر شهادتش را شنیدم گفتم که او در ۱۴ سالگی نحوه شهادتش را پیش بینی کرده بود.
گفتم نرو؛ پاسخ داد بعد از ۳۰ سال میروم حقم را بگیریم
ناهیده قلینژاد، لحظهای از آن روز بی بازگشت اما پربار را با دلی پر از اندوه یادآوری میکند و میگوید: روز جمعه بود که با آقای اسدیدوست تماس گرفتند تا به اداره برود. سراسیمه از خواب پرید. من هم از صدای او بیدار شدم. با نگرانی پرسیدم: آیا خبری شده است؟ با ناراحتی و حالتی متفاوت گفت: «سردارهایمان شهید شدهاند.» بهسرعت لباسهایش را پوشید تا راهی شود. من هم پشت سرش، تا پشت پلهها رفتم، دلشوره عجیبی داشتم صدایش زدم و گفتم: کاش امروز را نروید، دلم آشوب است.
در اینجا صدایش اندکی میلرزد، اما ادامه میدهد: برگشت، با همان چهره همیشگیاش، با لبخندی آرام و عمیق، و گفت: «حاج خانم، بعد از سی سال کار، شهادت حق من است.»
او با نگاهی به دوردست، حرفی را که هنوز در جانش زنده است، بازگو میکند: تنها چیزی که آن لحظه به ذهنم رسید این بود که او میرود تا حقش را بگیرد… حق خودش که شهادت بود. و این حرف آخرش، تا روزی که زندهام، از ذهن و دلم پاک نخواهد شد.
انتهای پیام/
