به گزارش تبریز بیدار، حسین شهبازی زاده در سوگ محمد جواد جلال فرد دبیرکل فقید جنبش عدالتخواهع دانشجویی که چندی پیش بر اثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفت دلنوشته ای زیبا منتش کرده است:
میشود به دو صورت کلیشه ای و کلی ماجرای فوت برادر جلال فرد را دید
نخست این که: یکی از دوستانمان که با هم میرفتیم فوتبال و بعد فلافل میخوردیم و بعدش هم خیابان ملاصدرا را متر میکرده ایم تا نیمه شب و…فوت شده
حالت دیگر نیز این است که: یک حزب اللهی ساده و مثبت و مخلص که گاهی میرفته راهپیمایی و هیئت و با دوستانش نیز مهربان بوده و همین!
درعین حال کاری به کار کسی نداشته و او به “همه” عشق میورزیده و متقابلا “همه” به او “عشق” میورزیده اند و …از دست رفته است.
اما آن چه که واقعیت دارد و مهم است آن است که “جواد”؛ هیچ کدام از حالات بالا نبود…
او یک انسان “متوسط” نبود با درد های متوسط و تمایلات متوسط و یک زندگی روزمره ی عادی و نرمال یک انسان “بی طرف” و ” ممتنع” و “بی موضع ” و ساکت و یخ و آرام و بی انگیزه و افسرده و دوست داشتنی….!
جوانی که “شوری” غذا او را بر مادر “بشوراند” و اعتصاب کند و ….
انسانی با غیظ و غضب ها و روابط و قهر ها و آشتی های فردی و شخصی…
او “به هیچ عنوان” و “به هیچ عنوان” چنین “جوان”ی نبود
آنان که جواد را میشناختند حتما تصدیق میکنند که او انسان شوریده حال و پیگیر و درگیری بوده است که بیش از “درد خود” ؛ درد جامعه را در سینه احساس میکرد و حقوق “خلق” و “خالق” را به حقوق شخصی خودش ترجیح میداد
همان اندازه که صوم و صلاه را فریضه میدانست ، پیگیری حقوق بیچارگان و دور افتادگان و مظلومان و مستضعفان را نیز واجب میدانست و با همان صلابت و ایمانی که نماز اقامه میکرد در راه اقامه “عدالت” میکوشید که فرمود : لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
قهر ها و صلح ها و خصومت ها و رفاقت هایش عمدتا برای مردم و در راه خدا بود
بر سر “بسط عدالت اجتماعی” و تامین حقوق مردم و خدا با احدی تعارف نداشت و به همین جهت همانطور که دوستان و رفقایش و مردم و محرومین به او “عشق” میورزیدند ؛ عده ای از او “متنفر” بودند!
و چه “عشق” شور انگیز و چه “تنفر ” مقدسی..
و به عقیده حقیر از بزرگترین افتخاراتش و از برجسته ترین فضایلش و از مهم ترین وسایطش برای آن که به خدا عرضه کند و از قبل آن توفیق و رحم و پاداش از خداوند امید داشته باشد همین “عشق” و همین “تنفر” الهی است؛ که به راستی اسلام مکتب بیطرف ها و ترسو ها نیست: انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولی لمن والاکم و عدولمن عاداکم…
کسانی که به واقع در بند این مکتب باشند همواره و همه روزه و در هر کجا که باشند با حق خوران و شکم بارگان و خاندان سالاران و ویژه خواران و باند بازان؛ سر ستیز دارند و به راستی جواد چنین بود….
و تجمعاتی که برگزار میکرد و بیانیه هایی که مینوشت و تلاش هایی که مینمود همه گواه همین مدعاست
و همه این ها در آمیخته بود با چهره ای مصمم و نورانی و گام هایی قرص و توانی بالا و موهایی قهوه ای و لهجه ای لری….
که “تابوت” هیچ کدامشان را از خاطر پدر و مادرش و دوستانش و انقلابیون و متقاضیان مظلوم مسکن مهر و تجمع کنندگان جلوی باغ فرزانه و کتک خوردگان آی پی سی و متحصنین برجام و حق خواهان و دادگرانی که میشناختندش نخواهد گرفت….
والله والله انا لانعلم منه الا خیرا
الفاتحه مع الصلواه
