۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ 0:00 ق.ظ شناسه خبر: 1056430
به گزارش تبریز بیدار هاشم چاوشی بازیگر مشهور و محبوب طنز آذربایجان است و ناگفته ها و خاطرات زیادی را در سینه خود دارد.
آنچه می خوانید گفتگوی مشروح ما با این هنرمند می باشد.
با سلام. چه شد که وارد دنیای بازیگری شدید؟ علاقه داشتید یا بر مبنای بخت و اقبال وارد این هنر شدید؟
من ابتدا با یک خاطره شروع کنم. سال ۱۳۵۱ یک پاساژ به نام پاساژ ضرغامی در شهناز جنوبی افتتاح شد. سه روز از افتتاح این پاساژ می گذشت که در کنار آن یک مغازه ی عکاسی که وسایل فیلم برداری می فروخت باز شد و در آن زمان هم فیلم های super8 تازه به بازار آمده بود و در آن مغازه هم موجود بود.
من منتظر بودم تا این مغازه افتتاح شود تا بتوانم خرید های خود را از آن انجام دهم. دوربین سوپر هشت در آن زمان از جمله دوربین هایی بود که با آن برای جشنواره ها فیلم می ساختند.
رفتم داخل مغازه و شروع به خرید دوربین و پایه ی دوربین و سایر ملزومات فیلم برداری کردم، آقای فروشنده فاکتور را آماده کرد و مبلغی در حدود ۵۷ هزار تومان شد که در سال 51 مبلغ زیادی بود.سپس به من گفت: فاکتور را به اسم چه کسی بنویسم. گفتم به نام آقای چاووشی.

صاحب مغازه رو به من کرد و گفت: آقای چاووشی من این مغازه را ۵۵ هزار تومان خریدم. بعد از اینکه از مغازه خارج بشوی و برگردی من وسایل فروخته شده را پس نمی گیرم و من هم اصرار کردم که تو بنویس و کاری به این کارها نداشته باش. فاکتور را پرداخت کرده و آمدم. می خواهم برایتان آن علاقه را بیان کنم، علاقه ی ذاتی آدم به هر چیزی باشد به سمت آن می رود. و این علاقه به دوران طفولیت من برمی گردد.
خاطره ی از دوران مدرسه و شیرین کاری های مربوط به آن سال ها را به یاد می آورید تا برای ما تعریف کنید؟
یکی از شلوغ کاری های که از دوران مدرسه در خاطرم مانده این بود که یک تیر چراغ برق نزدیک مدرسه ی ما و چسبیده به دیوار مدرسه بود، از دیوار مدرسه بالا می رفتم و بالای آن تیر چراغ برق شمع روشن می کردم. تیر های چراغ برق آن زمان چوبی بود و من و دوستان بر سر اینکه چه کسی می تواند برود بالای آن تیر چراغ برق شمع روشن کند مسابقه می دادیم.
خاطره ی دیگر مربوط به سینما رفتنمان بود ما خیلی وقت شده بود کتاب های درسی خود را زیر بغل قایم کرده و به سینما می رفتیم چون در آن زمان کیف نبود وبا کش کتاب ها را نگه می داشتیم و ما هم با قایم کردن آن زیر بغل خود وارد سینما می شدیم و به دیدن فیلم ها می نشستیم.
شما ۳ فیلم سینمایی در کارنامه ی کاری خود دارید. در این خصوص بفرمایید؟
اکثر فیلم ها در پایتخت ساخته می شود و من هم با آب و هوای تهران سازگاری ندارم. بابت همین است که تعداد فیلم ها کم هست.
شما در فیلم سارای هم ایفای نقش کردید، خاطره ای از این فیلم خاطره انگیز دارید؟
مرحوم یداله صمدی زمانی که آمد این فیلم را بسازد از یک عده شناخت داشت از یک عده ی دیگر نه. آقای صمدی در دفتر فیلم سارای نشسته بود که من وارد شدم، ومشغول صحبت شدیم. بعد از صحبت کردن با من سه نقش را به من پیشنهاد دادند. سلطان، چرچی وخان.که من نقش چرچی را قبول کردم. آقای صمدی چیزی از چرچی نمی دانست و ما بیو گرافی چرچی را برای این آقا گفتیم، شب هم آمدم ویک سری اشعار برای این نقش چرچی در آوردم شعرها را خواندم.
گلین گلین آی باجلار چرچی گلیب ….

هفته ی بعد تماس گرفتند وگفتند که برای فیلم برداری برویم. اداره ی ما یک هلی کوپتر داشت که برای رسیدگی به دکل ها می آمد. از شانس ما آن روز در صدا وسیما بود و من از خلبان هلی کوپتر سوال کردم مقصد شما کجاست؟ گفت: کلیبر و از آن جا که مقصد ما هم کلیبر بود قبول کرد که ما را هم با خودش ببرد. در آن جای آقای صمدی به همکارانش به شوخی گفته بود: من بازیگرم را با هلی کوپتر سر فیلم برداری می آورم.
چرا فیلم سارای در دل ها نشست؟
واقعیت اینکه این فولکلور متعلق به آذربایجان است، این داستان واقعی است. دختر و پسری عاشق هم می شوند. خان به دیدن دختر می رود و در آخر سارای برای اینکه به ازدواج خان در نیاید خودش را از روی پل به آب می اندازد که آن شعر معروف مال همین قسمت است.
گدین دین خان چوبانا گلمسین بو ایل موغانا…
این ها اشعارهای معروفی هستند که مردم آن زمان سروده اند.
چرا فیلم هایی با این کیفیت تکرار نشد؟
بابت همین مطلبی که گفتم: تمام فیلم ها در تهران ساخته می شود به همین دلیل است فیلم های این چنینی تکرار نشد. من در قراردادی که با آقای صمدی بستم گفتم که به زبان ترکی بازی می کنم آقای صمدی هم قبول کرد و فیلم هم به زبان ترکی وهم به زبان فارسی پخش شد و این از شرط های اصلی قرارداد من بود.
باز گردیم به زندگی خودتان. کی ازدواج کردید؟
در بحبوحه ی انقلاب. جالب است بدانید که بازار زرگری به خاطر انقلاب تعطیل شده بود ما می خواستیم برویم یک انگشتر نامزدی بخریم همه ی مغازه ها بسته بود به یک نفر گفتم: یک حلقه ی ازدواج به من بفروشد.
چند تا فرزند دارید؟
من سه دختر و یک پسر دارم.
راضی هستید از بچه ها؟
بله من از هر سه تا از بچه هایم راضی هستم.
کی باز نشسته شدید؟
در سال ۸۳ باز نشسته شدم.
چرا فعالیت های بازیگری شما بعد از بازنشستگی شما بیشتر شد؟
این به خاطر آن بود که فراغت بیشتری پیدا کردم. من بازیگر فعالی هستم. یک بار ۷ ماه رفتم ارومیه گاهی می شد هفته ای یک بار و گاهی ماهی یک بار می آمدم به دیدن خانواده ام.
نقدی که بازیگران عرصه ی هنر مطرح می کنند این است که حق پیشکسوتان درست ادا نمی شود. آیا بعد انقلاب اسلامی وزارت فرهنگ و ارشاد حقوق مادی و معنوی بازیگران را خوب ادا کرده است؟
قبل از انقلاب ما یک سینما داشتیم بعد از انقلاب هم یک سینما داریم منظورم صنعت سینما است.فیلم های امروز خیلی پر محتوا شده ولی ارزشی که به خلق کننده ی اثر باید داده شود مخصوصا در آذربایجان داده نمی شود. من می توانم ادعا کنم که تلویزیون تبریز با من شناخته شد ولی تا به حال از هیچ مسئولی هیچ حمایتی ندیده ام. از من که پیشکسوت تر و شناخته تر شده نیست. من راضی نیستم. ما سال هاست فیلم کار کردیم ولی در تیتراژ اسمی از ما آورده نشد. در آن زمان گفتند ما با قهرمان سازی مخالفیم و ما با این فشار ها زندگی کردیم.

راهکار شما برای این مسئله چیست؟
کار در دست متخصصان نیست. فردی باید رئیس صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد شود که رشته ی کار دستش باشد. در این بین کسی که توانایی انجام کاری را ندارد باید اعلام کند که من از عهده ی این کار برنمی ایم این وضعیت تئاتر ماست! اینجا شهر اولین هاست اولین سینما، اولین چابخانه اما در عمل باید ببینیم اولین هستیم یا آخرین و همه ی این ها بابت این است که کار در دست متخصصان نیست.
وضعیت سینما ها الان به صورتی است که آدم خیلی رغبت نمی کند برای دیدن فیلم برود به نظر شما چرا وضعیت سینمای ما به این شکل در آمده؟
در تبریز زمانی ۱۰ سینمای فعال بوداما الان چند سینما فعال است که آن ها هم برای سینما چی کار می کنند. سینما تبدیل شده به مکانی که دختر و پسر ها که جایی برای صحبت کردن ندارند، بروند در آن جا به قرار هایشان برسند.
من واقعیت ها را می گویم زمانی بود که پاسبان ها هم در سینما نمی توانستند مردم را به صف کنند ازدحام مردم خیلی زیاد بود و همه برای خرید بلیط از هم سبقت می گرفتند.
نقد شما بر فیلم ساز هست؟
در حوزه ی محتوا در جمهوری اسلامی یک سری خط قرمز ها وجود دارد که اگر رعایت نشوند اجازه ی فیلم سازی به شما داده نخواهد شد.
اما ما می بینیم یک سری از فیلم ها با رعایت خط قرمز ها می آیند و مورد استقبال واقع می شوند علت آن چیست؟
علت استقبال از این فیلم ها بابت آن است که حرفی که از دهان من شهروند نمی شود مطرح کرد از زبان کارگردان مطرح می شود. کارگردان خودش را قهرمان ملت می کند و حرفی را که مردم نمی توانند مطرح کنند را مطرح می کند.
مثلا در اخراجی ها حرف هایی را می زنند که مردم عادی نمی توانند بیان کنند. اما آقای ده نمکی این حرف ها را از زبان آقای عبدی بیان می کند.
این خوب هست یا نه؟
به نظرم من خوب است، من شهروند وقتی نقد ها را طرح می کنم باید مورد تشکر قرار بگیرم .آن فردی که بد ها را مطرح می کند باید مورد تشویق قرار بگیرد. منتها چون گفتن این حرف ها جرم است بازیگری که این حرف ها را مطرح می کند قهرمان تلقی می شود.
به عنوان یک بازیگر طنز برخورد مردم را چطور ارزیابی می کنید؟
بعضی جوان ها می آیند به من می گویند: یک راه به ما نشان بده . من می گویم اگر به بازیگری به عنوان یک شغل می نگرید این یک شغل نیست من اگر کارمند نبودم باید منتظر بودم تا یک کارگردانی بیاید وبا من قرارداد ببندد. و با این وضعیت نمی شود روی بازیگری به عنوان یک شغل حساب کرد.
در چارت سازمان صدا و سیما چارتی به نام بازیگر نیست. یک شخصی کارمند هست بازیگری می کند، خواننده هست بازیگری می کند.
بودجه ی صدا و سیما توسط دولت ها تامین می شود. و با تغییر سیاست ها احتمال تغییر در در آن است گاها دیده می شود صدا و سیما برای جبران بودجه ی خود به سازمان ها خصوصی رو می اورد این کار را چقدر به نفع جامعه می دانید؟
در شان صدا وسیما نیست که موسسه ای را به عنوان اسپانسر قرار بدهد و یک مبلغی از آن بگیرد. تلویزیون را نباید برای هر سازمانی حراج کرد. مردم از صدا و سیما انتظار برنامه های پر محتوا را دارند نه اینکه تلویزیون بیاید به تبلیغات موسسات و برخی نهادها بپردازد و آنتن خود را حراج کند.

بداهه گویی شما در فیلم ها چقدر است؟
من متناسب با مخاطب بداهه گویی می کنم، بداهه باید ذاتی باشد. این نیست که هر چه بر زبان داری را بیان کنی یک سری خط قرمز ها است که نباید از آن ها عدول کنید، نباید لهو و لعب بگویی، خنداندن مردم مخصوصا مردم آذربایجان سخت است چرا که مردم وزینی هستند.
خدا رحمت کند شهریار را چه شعر های قشنگی به یاد گار گذاشته است.
بایرامدی گجه گوشی اوخوردیدی آداخلی قیز بی جورابن توخوردی
این ها همه برای آن است که نسل جدید آداب و رسوم را از یاد نبرند….
حرف آخر:
افتخار می کنم فرزند آذربایجان هستم .ما هر جا باشیم به آذربایجان و به تمام هموطنان خودمان افتخار می کنیم.
ممنون از اینکه وقت خود را در اختیار مخاطبان قرار دادید.
من هم از شما و همکارانتان سپاسگزارم.