سرویس سلامت و خانواده تبریزبیدار؛ بتول حیدری
بدون تردید خانواده و چگونگی روابط میان اعضای خانواده و کیفیت ارتباط والدین با فرزندان، در شکل گیری شخصیت و رشد اجتماعی، عاطفی و عقلانی فرزندان نقش و اهمیت فراوانی دارد. روانشناسان معتقدند محیط خانه اولین و بادوام ترین عامل در رشد شخصیت افراد یک خانواده است.
فرزندسالاری، شکلی از شرایط خانوادگی است که در آن، فرزند یا فرزندان در بالای هرم سلسله مراتب قدرت قرار گرفته اند و بر والدین سلطه دارند که در شکلهای مختلف بروز می یابد.فرزندسالاری را می توان یک روش افراطی در زمینه پاسخگویی به نیازهای طبیعی و غیر طبیعی فرزندان به حساب آورد.
اصطلاح فرزندسالاری بار معنایی منفی دارد و از آن، حکومت فرزندان در خانواده، برنده شدن فرزندان در رویارویی با والدین، حرف شنوی نداشتن فرزندان از والدین و امثال آنها بر اشت میشود و با اصطلاح فرزند محــوری که در آن بیشتر فعالیت های والدین برمحور خواسته ها و برنامه های فرزندان تنظیم می شود، متفاوت است. فرزندسالاری، با شدت کمتر، به معنی برآورده کردن زیاده از حد خواسته های فرزندان یا به اصطلاح، وقف کودکان شدن است؛ و در حالت افراطی به صورت سلطه مستقیم و دیکتاتوری فرزندان در خانه آشکار می شود.
شاید خیلی از پدران و مادران چون امروز در دوران کودکی خویش بنا به عرف و مقتضیات زمان چندان از والدین ابراز احساس و علاقه یا نوازش علنی و آشکار ندیده باشند و حال ابراز مهر و علاقه و حمایت های گاه افراطی نیز متاثر از آن گذشته است.
شاید هم ارتقا سطح سواد و آگاهی این نسل از والدین دلیل این امر بوده و آنان این ابراز علاقه را به صلاح روح و روان کودکانشان می دانند و احتمالا تک فرزندی و فرزند کم نیز مزید بر علت باشد.
بالاخره و به هر دلیلی که هست این علاقه افراطی و احساسی به صورت یک اتفاق، کاملا در جامعه ملموس است و می توان این شیفتگی والدین نسبت به فرزندان را به وضوح در رفتار آنها دید. کودکی که چون عزیز دل والدین است، درهمه برخوردها با اجتماع، حق به او داده می شود و تحت حمایت احساسی و نه منطقی والدین همه جا خود را ذی حق و طلبکار می داند و با همین حال وضع بزرگ می شود، فردای بزرگسالی نه راه تعامل و مدارا با دیگران و نه شیوه مروت و مهربانی با دوستان را می شناسد.
چنین شخصیتی عذرخواهی و پوزش به هنگام خطا و جفا در حق دیگری را نیز یادنگرفته و همین خلقیات او را به فردی منزوی ، نامحبوب، دیرجوش و تنها و کم دوست مبدل خواهد ساخت.
آموزه های اسلامی و متون دینی، ما را به رعایت حد میانه و آزادی مشروط در روابط بین اعضای خانواده و از جمله رابطه والدین و فرزند توصیه می کند. چرا که در فرهنگ اسلام هر چه که در اختیار انسان می باشد، حتی فرزندان امانت الهی اند و خانواده مسئول حفظ سلامت، رشد و سعادت آنها است. امام سجاد علیه السلام در رساله حقوق خویش می فرماید: «فانک مسئول عما ولیته” ، “تو مسئول آنچه که در اختیارت قرار داده اند، هستی».
بنابراین فرزندان در دست والدین امانت الهی هستند. پس پدران و مادران باید در حفظ و نگهداری آنها کمال دقت را داشته باشند و در مراقبت و نظارت بر اعمالشان از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نورزند و آنها را به نیکی دعوت کنند و مانع هر گونه لغزش و انحرافی از جانب آنها شوند و آنها را به حال خود رها نکنند.
از نظر دین دوران تربیت به سه دوره تقسیم شده است. امام در روایتی می فرماید: «الولد سید سبع سنین و عبد سبع سنین و وزیر سبع سنین» .
دوران هفت سال اول کودک، دوران سیادت و آقایی اوست، دوران هفت سال دوم، دوران اطاعت و هفت سال سوم، دوران وزارت است.
دوران سیادت بدین معنا نیست که کودک باید به طور مطلق آزاد باشد و هر کاری که خواست انجام دهد و هیچ محدودیتی نداشته باشد. بلکه به این معنا می باشد که در این دوران، کودک تکلیف و مسئولیت ندارد و اگر از او درخواست کردید که کاری را انجام دهد، نباید مورد مؤاخذه و سؤال قرار گیرد. به همین دلیل اسلام آموزشهای رسمی را در هفت سال دوم طرح کرده است.
و اگر دوران هفت سال دوم را “دوران اطاعت” نامیده است، بدین معنا نیست که والدین می توانند با دیکتاتوری مطلق همه چیز را بر او تحمیل کنند. بلکه باید با برهان با او سخن گفت. چرا که کودک در این دوران وارد مرحله برهان پذیری می شود و استدلال های منطقی والدین و مربیان خود را درک نموده و آزادی اعمال و رفتارش حد و مرز پیدا می کند.
بررسی ها نشان می دهد کودکانی که در هفت سال دوم عمر خود، از آزادی های زیاد و بی حساب برخوردار بوده اند، در آینده دچار تندروی و افراط کاری های زیاد شده اند و در دریای مفاسد و انحطاط اخلاقی سقوط کرده اند. به همین جهت است که اسلام این مرحله را، دوران اطاعت فرزند نسبت به والدین، معرفی کرده است.
دوران هفت سال سوم که “دوران وزارت” نامیده شده است، باید بر اساس تفاهم هر چه بیشتر بین والدین و فرزندان شکل گیرد و انس و صفا و خیرخواهی بر روابط بین آنها حکومت کند. زیرا شرایط این دوره به گونه ای نیست که بتوان بر او سخت گیری کرد و یا به گونه ای رفتار نمود که فرزند احساس محدودیت و استبداد و دیکتاتوری کند که در آن صورت به طغیان و ایستادگی در برابر والدین و یا فرار و گریز از خانواده منجر خواهد شد. پس باید به طور معقول و صحیح او را کنترل کرده تا هم به غرور جوانی او لطمه وارد نشود و هم کاملاً آزاد و رها نباشد.
عوامل ایجاد فرزند سالاری
امروزه خیلی از پدر و مادرها با اینکه خود عنان و اختیار زندگی شان را به دست فرزندانشان سپردهاند، اما از چنین موضوعی چندان راضی و خشنود به نظر نمیرسند، خیلی از آنها با یاد آوری خاطرات گذشته و تربیت سنتی که با تمام وجود تجربهاش کردهاند، نارضایتی خود را نشان میدهند، اما اینکه رشد چنین پدیدهیی در جامعه سنتی ایران که در حال گذار به جامعه مدرن است، چگونه روی داده و چه عواملی باعث به وجود آمدن فرزند سالاری در جامعه مادر سالار قرنها پیش و پدر سالار سالهای گذشته شده، مسالهیی است که باید به آن پرداخته شود.
۱- نگرانی از آینده: اینکه چرا والدین از آینده نگراناند و بدین خاطر همین موضوع به سوی فرزندسالاری پیش میروند و چه سازوکاری منجر به ایجاد چنین وضعیتی میشود را باید از یک طرف در ضعف و کمبود امکانات و ساختارهای حمایتی جامعه جستوجو کرد و از طرف دیگر به واسطه «احساس عدم امنیت» نسبت به آینده، والدین تمامی ابزار و امکانات را با این پیشفرض که کمکی در جهت پیشرفت فرزندان باشد در اختیار آنها قرار میدهند و کمترین مسولیتها را به آنها واگذار میکنند و مصالح خود را در مقابل خواستههای فرزندان فدا میکنند تا فرزندانشان با در اختیار داشتن بهترین شرایط ــ بویژه در جامعه امروزی که تنها راه پیشرفت را تحصیل و دانشگاه تشکیل میدهد به موفقیت دست یابند و در واقع آینده فرزندانشان تضمین شود.
۲- نگرش ابزاری به والدین: دیدن والدین به عنوان وسیلهیی در جهت رفع نیـازها، متغیر دیگری است که بیشتر حاصل اختلال در روابط حمایتی و بویژه در ساختارهای حمایتی است (حمایتهای بهداشتی مثل بیمه یابورسیههای تحصیلی و…). این ساختارها معمولاً از سوی دولتها به وجود میآیند. موضوع ساختارهای حمایتی و تامین رفاه افراد جامعه موجب پیدایش نوعی از حکومت در زمانهای اخیر در جامعه غربی تحت عنوان«دولت رفاه» شده است. در جامعه ما این ساختارها یا بیشتر ناقص عمل میکنند یا اساساً شکل نگرفتهاند. به همین دلیل والدین به فرزندان به عنوان ابزاری نگاه میکنند که میتواند در زمان کهولت موجب رفع نیازها و مشکلات آنها شود و چنین ابزاری از دیدگاه والدین نیازمند مراقبت و رسیدگی بیش از حد است.
۳- احساس تکلیف: اجتماع امروزی ما بسیاری از وظایفش را بر عهده خانواده و والدین گذاشته و این مساله منجر به نوعی احساس تکلیف والدین در مقابل فرزندان شده است. اگر جامعه بتواند نقشهایی را که باید والدین عهدهدار شوند انجام دهد، والدین کمتر نگران فرزندان خود خواهند بود. تقویت مدارس در جهت حضور بهتر و بیشتر فرزندان در این مکان از چنین احساسی خواهد کاست، در نتیجه، موجب کاهش فرزندسالاری خواهد شد. چنانچه مدارس مانند جوامع غربی امکانات هنری و ورزشی را برای دانشآموزان فراهم آورند، بسیاری از هزینههایی که امروزه خانوادهها به دلیل فشار هنجاری در جهت رسیدگی به چنین اموری پرداخت میکنند از بین خواهد رفت و از طرف دیگر، والدین به فرزندان به عنوان یک کالای لوکس و گرانبها که باید با دقت از آن مراقبت و دایم برایش هزینه کرد، نخواهند نگریست.
۴- گذر از شیوه تربیت سنتی به شیوه تربیت مدرن: در شرایطی که خانوادههای امروزی با انبوه اطلاعات و پژوهشهای علمی مواجه شدهاند نوعی مقابله و رویارویی با تربیت سنتی قدیم که خود آن را تجربه کردهاند، به وجود میآید. همین امر باعث میشود تا خانوادهها با شک و تردید به روشهای تربیت سنتی نگاه کنند از سوی دیگر، هنوز با بهکارگیری شیوه تربیتی مدرن فاصله دارند و به نوعی شاید در حالت سعی و خطا به سر میبرند. این تضاد بین شیوههای تربیتی گذشته و جدید و همچنین وجود بعضی خانوادهها که از شیوههای نوین پیروی میکنند موجب میشود که والدین در بقیه خانوادهها مایل به اعمال این روشها باشند و به نوعی دچار احساس محرومیت نسبی شوند و برای رفع آن درصدد آزادی دادن و توجه به فرزندان باشند. در چنین وضعیتی، رسانههای جمعی میتوانند با استفاده از متخصصان در ترویج این شیوههای تربیتی جدید اثرگذار باشند.
۵- انتقادپذیری والدین: یکی از موارد تربیت مدرن که استفاده نادرست از آن باعث به وجود آمدن فرزند سالاری در خانوادهها میشود، انتقادپذیری والدین است. گرچه یکی از ارکان اصلی در شیوه تربیتی مدرن، بحث و قانع کردن فرزندان و در واقع، نوعی عقلانی و منطقی تربیت کردن فرزندان است، اما این بُعد به واسطه حضور ابعاد دیگر در خانوادهها (همچون عدم استقلال در تصمیمگیریهای فرزندان) کارکرد منفی داشته است. تضاد شیوههای تربیتی سنتی با شیوههای تربیتی مدرن از دیگر سو، به بروز حالت «احساس محرومیت» نسبی در والدین منجر میشود و والدین چنین احساسی را با توجه هر چه بیشتر فرزندان خود جبران میکنند که این توجه افراطی زمینههای بروز فرزندسالاری را فراهم میسازد.
۶- صمیمیت: میزان «صمیمیت» در خانواده و روابط مثبت درون خانواده را شاید به واسطه عدم تعریف شفاف و روشن از چنین روابطی بتوان از عوامل موثر در زمینه ظهور فرزندسالاری به شمار آورد. در واقع، خانوادههای ایرانی با نشان دادن محبت بیشتر به فرزندان، آنها را به نوعی حاکم بلامنازع خانوادهها می دانند.
۷- نابرابری سطح تحصیلات والدین با فرزندان: در بین مردم کشورهای در حال رشد، معمولا پدران و مادران یا بیسواد یا کم سوادند، در حالی که به اقتضای توسعه و بروز اوضاع جدید، فرزندان آنها با شتاب، روی کرد به تحصیلات عالی و ارتقای معلومات و اطلاعات خود دارند، در نتیجه فرزندان با تکیه بر دانش بیشترشان، پدر و مادرها و نظرات آنان را چیزی به حساب نمیآورند و آنها نیز با توجه به معلومات اندکشان، تاب و مقاومت در برابر فرزندان تحصیلکرده خویش را رفته رفته از دستمیدهند یا اینکه اساسا خود آنها چون فرزندانشان را آگاهتر و زمان شناستر از خود میدانند در برابر خواست و امیال آنان تسلیم خواهند شد و برآمد هر یک از این دو، چیزی جز فرزندسالاری نیست.
۸- توجه بیش از حد به خواستهها و مطالبات فرزند: این کار نیز بطور شایع و رایج آن، پدیدهیی نوظهور است که والدین نسبت به برآوردن مطالبات و امیال فرزندان خود زیاده روی و افراط کنند، گرچه اینگونه خواستهها غیرمنطقی، بلندپروازانه و فراتر از توانایی و بنیه مالی خانواده یا حتی بیرون از مرزها و حدود قانونی و دینی باشد. بدیهی است در پیش گرفتن چنین شیوهیی به تدریج به فرزندسالاری و تحکم اولاد بر والدین خواهد انجامید.
۹- ضعف اخلاقی درون خانواده: نزاعها و مشاجرههای خانوادگی و بیتوجهی زن و شوهر نسبت به جهات و مسائل اخلاقی بین یکدیگر و بیاحترامی آنان به یکدیگر، بویژه در حضور فرزندان، بشدت حرمت و شخصیت آن دو را در نظر آنان خوار و بیمقدار خواهد کرد و به جایگاه و اعتبار هر یک از آن دو آسیب و لطمه جدی وارد میکند، وقتی چنین اتفاقی بیفتد نخستین ثمره تلخی که از آن به بار مینشیند بیتوجهی فرزندان نسبت به نظرات و مدیریت والدین و شانه خالی کردن از اجرای دستورات آنها است. برخی فکر میکنند برای حفظ موقعیت خود نزد فرزندان باید طرف دیگر را از نظر آنان بیندازند و او را تحقیر کنند، غافل از اینکه در چنین فضایی هیچ یک سودی نخواهد برد.
براساس تحقیقات صورت گرفته در مرکز پژوهش دانشگاه شهید بهشتی ۷۰ درصد خانوادههای ایرانی فرزندسالار هستند. خانوادهها سعی میکنند نیازها و انتظارات فرزندان را مقدم برتمامی سلسله فعالیتهای خانواده قرار دهند و فرزندان در اینگونه خانوادهها ارجحیت پیدا کرده و برای اینکه اختلالات رفتاری و خلقی در آنان ایجاد نشود، سعی میکنند انعطاف بیشتری با فرزندانشان داشته باشند.

آسیب های فرزندسالاری
اولین آسیبی که فرزندسالاری ایجاد می کند در درجه اول متوجه والدین است. هر چقدر سطح انتظارات کودک از والدین بیشتر باشد باعث فشار بیشتری روی والدین می شود و این فشارها نه تنها از لحاظ روانی بلکه از نظر جسمی نیز آثار نامطلوبی را بر جای می گذارد و این شرایط به تدریج باعث ایجاد فاصله بین کودک و والدین می شود.
اما آسیب بسیار جدی ای که فرزندسالاری به دنبال دارد شکل گیری اعتماد به نفس کاذب در کودک است. از آنجا که والدین تمام خواسته ها و نیازهای کودک را برآورده می کنند او به یک حس رضایت خواهد رسید، اما اگر او در محیطی قرار بگیرد که خواسته و نیازش در آنجا برآورده نشود ۲ حالت سراغ او می آید؛ مورد اول خشم و مورد دوم ناتوانی و احساس ضعف نسبت به توانایی های خود.
والدین باید به صورت منطقی و بجا نیازهای کودک را برآورده کنند
خودشیفتگی در کودکان
فرزندسالاری همان طور که باعث خودشیفتگی و اعتماد به نفس کاذب در کودکان می شود، از طرفی باعث ایجاد حس ناتوانی نیز می شود، اما این نکته را هم باید اضافه کرد که خودشیفتگی نیز نشانه نبود اعتماد به نفس است. درواقع، از لحاظ روان شناسی واکنش وارونه خودش را نشان می دهد یعنی کسانی که شخصیت خودشیفته و اعتماد به نفس کاذب دارند به نوعی از نبود اعتماد به نفس رنج می برند. رفتار کودکان در این موقعیت متناقض است یعنی در ظاهر شخصیتی خودشیفته دارند اما از درون بدون اعتماد به نفس هستند.
بی توجهی والدین به خودشان
فعالیت های پدر و مادر بربرآوردن نیازهای فرزندان کوچک و بزرگ خود متمرکز می شود و تا آنجا پیش می روند که فراموش می کنند خودشان هم در مقام زن و شوهر نیازهایی دارند.
آمادگی نیافتن فرزندان برای ورود به عرصه زندگی: یکی از وخیم ترین پیامدهای ناگوار فرزندسالاری متوجه خود فرزندان است و آن عبارت است از آمادگی نیافتن جوانان برای رویارویی با مشکلات اجتناب ناپذیر زندگی و پذیرش مسئولیت های بزرگ و به دنبال آن، واخوردگی و تحقیر شدن در جامعه.
مهمترین کاری که والدین باید انجام بدهند، این است که روشهای تربیتی خود را اصلاح کنند. اگر والدین تربیت فرزند خود را به همین سبک و سیاق، ندانمکاریها، افراط در محبت و درک نادرست از تربیت پی بگیرند، جامعه روز به روز بیشتر به سمت انحراف حرکت میکند.روانشناسان معتقدند تربیت مانند موم است که هر قدر زمان میگذرد، تغییر شکلش دشوار و دشوارتر میشود. زمانی که فرصتهای دوران کودکی را برای تربیت بچهها با ترویج این عقیده که «باید بگذاریم بچه آزاد باشد»، از دست میدهیم، دیگر برای اصلاح این رفتارها در زمان نوجوانی دیر میشود.
دکتر نسرین امیری روان شناس تربیتی ، با اشاره به اینکه رفتارها و گفتار والدین تاثیر مستقیم روی فرزندان آن ها دارد اظهار داشت: خانواده ها باید بهترین شیوه ی تربیتی را در رابطه با فرزندان خود در پیش بگیرند تا بتوانند فرزندان سالم وصالحی تربیت کنند.
وی افزود: متاسفانه شیوه ی تربیتی فرزند سالارانه معضلی است که گریبانگیر خیلی از خانواده ها شده است، لذا ریشه ی خیلی از رفتار های ناشایست فرزندان را هم باید در این شیوه ی تربیتی غلط جست وجو کرد.
امیری ادامه داد: اینکه والدین به جنبه های مادی فرزندان خود توجه بیش از حد توجه دارند سبب خواهد شد تا آنها انتظارات وتوقعات بالایی داشته باشند.
این روان شناس افزود: بها دادن بیش از حد و خارج از عرف به فرزندان سبب خواهد شد تا آن ها نتواند در آینده تعامل درستی با اطرافیان خود داشته باشند و روابط اجتماعی آن ها تحت تاثیر این شیوه ی تربیتی قرار خواهد گرفت.
وی ادامه داد: برخی از مادران با محبت بیش از حد خود به فرزندشان تمام کارها ومسولیت آنها را به دوش می کشند غافل از اینکه این مساله سبب خواهد شد تا آن ها در زندگی آینده ی خود مسولیت پذیری کمتری خواهند داشت.
امیری ابراز داشت: والدینسالاری سبب میشود فرزندان بدون اعتماد به نفس و نامهربان با جامعه روبهرو شوند و میتواند اثرات منفی و جبرانناپذیری بر آینده فرزندان بگذارد. از طرف دیگر، فرزندسالاری اعتماد به نفسی کاذب را در فرزندان به وجود میآورد که نتیجهاش عدم موفقیت در زندگی خواهد بود.
وی افزود: والدین در جایگاهی هستند که میتوانند خیر و صلاح خانواده را تعیین کنند، اما در عین حال فرزندان نیز حق اظهارنظر دارند و باید در مسائل خانواده اجازه حضور داشته باشند اما این حضور نباید به اندازهای پررنگ باشد که فرزندان صاحبنظر اصلی باشند.
امیری در پایان گفت: بهتر است تصمیمات در خانواده و با مشارکت همه اعضا انجام شود و نظر فرد خاصی مخصوصاً فرزندان به عقاید دیگران ارجحیت داده نشود، همچنین باید اقتدار پدر تقویت شده و تصمیم نهایی را والدین اتخاذ کنند.
