سرویس فرهنگی تبریزبیدار؛
بیایید مسئولین را به یک چالش سرگرمکننده و پرهیاهو دعوت کنیم. چیزی در مایههای همین سمپوزیومهای مختلفی که در طول سال برگزار میکنند. بیایید بخواهیم عدالت را برایمان نقاشی کنند؟ به نظرتان عدالت از منظر عضو شورا، نماینده مجلس، فرماندار و یا استاندار به چه شکلی بر روی بوم نقاشی تصویر خواهد شد؟
پر از رمز و راز و پر ابهام همچون مونالیزا یا به سبک نقاشان رئالیست و واقعیتگرا و یا تصویری نو و مدرنیستی؟ شاید هم گنگ و نامفهوم همچون نقاشیهای کودکان یکیدوساله؟
حال بیایید یک قدم جلوتر برویم و هر یک از ما نیز بشویم بخشی از این چالش. آقا یا خانم محترمی که مشغول مطالعه این متنی، عدالت برای تو چه رنگ و طرح و شکلی دارد؟ مداد طراحی را بهدست بگیریم و شروع کنیم به تلاش برای نقش کردن این مفهوم دشوار. دشوار است نه؟!
همه اینها را گفتم تا برسیم به اصل مطلب و گعدهی عدالتخواهی. نشستی با عنوان آیین عدالتخواهی در حسینیه هنر تبریز. حسینیه هنر را اگر بخواهیم با ادبیات مؤسسین اش تصویر کنیم، جایی است برای پیوند آسمان و زمین. مکانی که هنر متعهد را در اختیار گرفته تا پیوندی برقرار کند بین مسائل و مشکلات دنیای مردم و آخرتشان. بقول خودشان کانون قوامون بالقسط. دغدغههای اصلیشان یکی حفظ و حراست از تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی است و در این همین راستا نیز چند صد ساعت مصاحبه صوتی و تصویری را با نفرات تأثیرگذار در کنشهای اجتماعی اوایل انقلاب صورت دادهاند.
زنی که هم در پشت جبههها فعال بوده و هم در میدان نبرد امدادگری کرده؛ جوانی که فیلم ساخته و یک سیستم نسبتاً موفق تولید و عرضه محصول فرهنگی را با اکران محله به محله و روستا به روستا برای تاریخ به ارمغان گذاشته و جمعی که دغدغهشان شناساندن و تشییع و اطلاعرسانی و کلیه امور مربوط به شهدای دفاع مقدس بوده و در قالب ستاد ساماندهی شهدا یا یک همچو نامی گرد آمده بودند و بسیاری سوژههای جذاب دیگر افزون بر آنچه گفته شد.
دغدغه دیگرشان اما، که در همین راستا و صیانت از روح انقلاب و مفهوم شهادت و ایثار میگنجد و معنا مییابد تبیین و حراست از سنگ مزار شهدا و حفظ اصالت و داشتههای فرهنگی تابلوها و سنگنوشتهها و لوازم پیرامونی مرقد شهداست. امری که اگر دیر بجنبیم در قالب طرح یکسانسازی مزار شهدا میراثی غنی از معانی و مفاهیم والای انسانی و انقلابی را از صفحه تاریخ و حافظهی بصری انقلاب اسلامی محو خواهد کرد.
و همهی آنچه گفته شد را در طراحی حسینیه هنر تبریز و المانهایی که در طراحی آن بهکاربردهاند میتوان دید.
حال این دوستان با این مختصات و دغدغههای ذهنی؛ یک روحانی، یک عضو شورا و جمعی از مردان وزنان کنشگر عرصه فرهنگ و انقلاب اسلامی را برای آیین عدالتخواهیشان دعوت کرده بودند.
حاجآقای نظری خیلی بیسروصدا وارد نشست شدند ولی ادامه حضورشان در قالب سخنرانی بسیار تند، پرانرژی و پرهیاهو بود. نوک پیکان نقدشان به سمت ما مردم بود. آنجا که درباره نسبت بین عقل و عدالت سخن گفتند و نارساییها و نابسامانیها را درزمینه عدالت ناشی از تضعیف قوه عاقله در مردم دانستند. اینکه ذهن مردم با انبوهی از اطلاعات انباشت شده و توان تحلیل و تعقل را به آن میزان که باید باشد ازدستداده است. اینکه از مفاهیم اصلی و اساسی مکتب و دین و انقلاب فاصله گرفتهایم و دیگر چنین آموزشهایی محلی از اعراب ندارد.
از اینکه در اوایل انقلاب برای عضویت در حزب جمهوری اسلامی ساعتهای آموزش اعتقادی و تشکیلاتی دیده بودند تا با ذهنی ساختارمند و ریشهدار عضو مقدماتی حزبی چونان قوی و تأثیرگذار باشند. مهمان دیگر اما از همان ابتدا تکلیف خود را با حاضرین روشن کرد و گفت که در حوزههای نظری حرف چندانی برای گفتن نخواهد داشت و دغدغه اصلیاش از حضور در شورا تلاش برای رفع مشکلات و دغدغههای مردم نیازمند و کارگران فعال در حوزه شهری و شهرداری است.
نویسندهی نامههای اعتراض در شورای شهر. محمدحسن اسوتچی. کسی که بارها با نتیجه نگرفتن از نامههای اعتراضآمیز و اعتراضاتش در شورا و بیتفاوتیهای اغلب همکاران، دست به دامان نوشتن نامههای اعتراضی به امامجمعه شهر برای ستاندن داد مردم شده است. فعالین رسانهای مهمترین نقدی را که به اسوتچی نسبت میدهند تمرکز وی بر کف توقع از مطالبات عدالتخواهانه است و وی را کنشگری جریان ساز در شورای شهر نمیدانند. اما همواره وجودش را در شورای شهر که فریادگر درد دردمندان بوده مغتنم میشمارند.
شاید اکنونکه تصویر اسوتچی بر روی ماهنامه “بهمن آذربایجان” با تیتر نامههای اعتراض درجشده و همین بهانه حضور وی و بررسی عملکرد عدالتخواهانهاش در سه دوره حضور در شورای شهر در این نشست شده بود، تلخترین بخش ماجرا آنجا باشد که به ادبیاتی که همواره پس از انقلاب رایج بوده و در چندسالهی اخیر نیز قوت گرفته توجه کنیم که هر نجوای عدالتخواهانهای را به چوپ سوسیالیستی یا به تعبیر عامیانه خود عاقل پندارانه خودشان کمونیستی بودن میزنند و علیالظاهر محمدحسن اسوتچی نیز از این کنایهها توسط یکی از مسئولین شهری بینصیب نمانده است.
اسوتچی شاید اگر بخواهد عدالت را نقاشی کند تصویری رئالیستی از کارگری که ۱۲ ساعت بیوقفه در زیر گرمای خورشید کارکرده و حداقل لوازم آسایش از قبیل آب برای آشامیدن و غذایی برای خوردن برایش فراهم نیست را تصویر کند.
من اما عدالت را همچون تصویری که در بالا میبینید زیر فیلتر تابلوی معروف”جیغ” اثر ادوارد مونک میبرم تا نشانی باشد از ترسی عمیق از اعماق و ریشههای انقلابی که از آن مستضعفان بود و عدالت در جنبهی فردی و اجتماعیاش چندی است که در اندیشه مسئولین و مردمانش به محاق رفته است. حاجآقای نظری اما …
از امید میگفت. امیدی که در دل جوانان شیعه و سنی و کرد و ترکمن عراقی بهواسطه نسیم انقلابی گری جوانان میهنمان ایران در چند سال اخیر روییده است. چاره کار شاید همانطور که مقالهنویس نشریه “بهمن آذربایجان” نوشته است درراه افتادن نهضتی در آموزش بیواسطه خمینی است. نهضت صحیفه خوانی.
بهراستی عدالت چه شکلی ست؟
