به گزارش تبریز بیدار ،امیر ابوالقاسمی یکی از هنرمندان ، داستان نویسان و فعالان عرصه فرهنگی است . در حوزه رسانه از روزنامه نگاری کار رسانهای را آغاز و تا به حال سردبیری نشریات مختلفی را بر عهده داشته است.
در حال حاضر مدیرعامل موسسه چاپ و تبلیغات جشنواره است و در کارنامهاش مدیر اجرایی موسسه مطبوعاتی نشرونگار ، دستیار مدیرعامل سازمان فرهنگی هنری شهرداری تبریز ، تاسیس نگارخانه خصوصی «جشنواره» ، عضویت در کارگروه فرهنگی و شورای کتاب سپاه عاشورا و مدیریت هنری پروژه های مختلف فرهنگی به چشم میخورد. تبریزبیدار گفتگویی با وی داشته است که در ادامه می خوانید؟
با سلام خدمت شما به عنوان اولین سوال بفرمایید تعریف شما از مدیریت فرهنگی چیست؟
در تعریف مدیریت فرهنگ، ابتدا لازم است به تعریف واژهها بپردازیم. مدیریت و فرهنگ. مدیریت یک فرآیند موثر و کارآمد جهت به کارگیری منابع انسانی و مادی در حوزههای برنامهریزی، کنترل و هدایت برای رسیدن به هدف یا اهدافی است که در یک نظام ارزشی تعریف شده باشد و فرهنگ یعنی آداب و رسوم و سنتهایی که مردم یک جامعه بر اساس آن باور و بر اساس باورهایشان رفتار میکنند. حالا جمع معانی این دو واژه ساختاری را شکل میدهد به نام مدیریت فرهنگی از آنجایی که خود من در این رشته یعنی مدیریت امور فرهنگی در حال تحصیل هستم این عنوان را میتوانم بدین شکل تعریف کنم « مدیریت فرهنگی به معنای به کارگیری موثر و کارآمد ، منابع مادی و انسانی در جهت رشد آگاهیها ، باورها ، آداب و رسوم و هنر و اخلاق ، شناخت قوانین و اجرای آن در سازمانهای کوچک یا در کل جامعه » .
به نظر شما نیاز جامعه ما مدیریت فرهنگی است یا توسعه فرهنگی ؟
البته توسعه به همراه مدیریت.
لطفاً بیشتر توضیح بفرمایید؟
بله حتماً ! تا مدتها واژه توسعه مقولهای صرفا اقتصادی معنا میشد و کشورهای مختلف ، از جمله ایران ، تنها از این جنبه به آن توجه میکردند. یعنی پیشرفت اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و… تنها ملاک توسعه آن جامعه حساب میشد . برای مثال در دوره ای از تاریخ کشورما که قابل لمس برایمان هست برههای بود که به دوران سازندگی معروف است ، منتقدان ایراد میگرفتند که چرا دولت وقت ، توسعه اقتصادی را بر توسعه سیاسی برتری داده؟ بعد از آن در دوران اصلاحات هم ، دسته دیگری از منتقدان ارجحیت توسعه سیاسی بر توسعه اقتصادی را مورد نقد قرار میدادند. اما این وسط «فرهنگ» و «توسعه فرهنگی» حلقه گمشده توسعه کشورمان بود. و به آن اصلا توجه نمیشد.

حالا با توجه به تعریفی که از فرهنگ داریم . بدیهی است که نمیتوان بدون اعتنا به این بحث بدنبال ایجاد تغییراتی در ابعاد مختلف جامعه باشیم ، چرا که هر گونه تغییر و تحول جامعه اعم از اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی منوط به نوعی پذیرش فرهنگی ، در آن جامعه میباشد. شاهد این استدلال تعریفی است که سازمان جهانی یونسکو از توسعه فرهنگی دارد : «توسعه و پیشرفت زندگی فرهنگی یک جامعه با هدف تحقق ارزشهای فرهنگی ، به صورتی که با وضعیت کلی توسعه اقتصادی و اجتماعی هماهنگ شده باشد را توسعه فرهنگی گویند.»
تا چه اندازه با ورود دولت به عرصهی فرهنگ و کنترل و مدیریت آن موافق هستید؟
سازمانهای دولتی و شبه دولتی باید به عرصه فرهنگ وارد شوند. اما در قالب یک شرایط ویژه . این ورود باید سنجیده باشد. ورود سنجیده به فرهنگ این نیست که دولت، خود در همه ابعاد و ارکان و عملیاتهای فرهنگی حضور داشته باشد. دولت نباید رقیب عناصر مردمی فرهنگ بشود. ساختار فرهنگ ذاتاً اجتماع محور است. بنا به نیاز اجتماع فعالیت باید صورت پذیرد و دولت تنها باید آن را مدیریت کند. برای مثال یکی از نهادهای دولتی شهرمان در رزومه فعالت های فرهنگی خود بندی دارد با عنوان افتتاح کتابفروشی اداره … این را باید بررسی کنیم که آیا این اداره با تاسیس این کتابفروشی که در حیطه فعالیتهایش نیست چرا ورود کرده دارد کاب می فروشد آیا این بغیر از این نیست که این اداره محترم رقیب مردم شده است؟. دولت بیشتر باید نقش تسهیلگر، گفتمانی و ساختاری در سطح بسیار کلان را داشته باشد. غالب کارهای دولتی و شبه دولتی فرهنگی متاسفانه این خصوصیت را ندارد و در واقع دولت ورود سنجیده ای به فرهنگ ندارد.
راهکارش چیست؟
دولت باید در فرهنگ هزینه کند هم سخت افزاری و هم نرم افزاری، خیلی هم بیش از این که الان هزینه میکند. اما اگر همین هزینه ها را بدون در نظر داشتن سیاست تقویت نهادهای مردمی و ظرفیتهای بالفعل، استعدادپروری، شبکه سازی مدنی، زیرساختهای عمیق و دقیق اثر بخش فرهنگی و … انجام دهد نتیجه آن مثل ریختن کالای قاچاق در بازار داخل است. فرهنگ را «کالا» میکند و بخش وسیعی از عناصر موثر فرهنگی را بیاثر میسازد. در این حال بودجههای دولتی و شبه دولتی فرهنگی نه تنها حلال مشکلات فرهنگی نیست، بلکه مشکلات جدیدی به وجود میآورد.
لطفا در مورد هزینههای سختافزاری و نرم افزاری که فرمودید توضیح بیشتر دهید؟
منظور من از سختافزار این است که شما طرح و تشکیلات داشته باشید، منابع را بشناسید و جهت برنامهریزی، هدایت و نظارت اقدام کنید. و منظور از نرمافزار یعنی همان محتوای فرهنگی جایی که نهایتا تاثیر را میبینیم. وقتی میگوییم کار نرمافزاری یعنی فردی که میخواهد این کار را انجام دهد باید زمان و فضا را بشناسد، اوضاع را رصد کند و هوشمندی محیطی داشته باشد. همچنین کار نرمافزاری یک کار خدا محور است. یعنی افراد باید برای رضای خدا کار کنند. به علاوه این کار باید انسان دوستانه باشد و دیگران را تنها از آن لحاظ که انسان هستند دوست داشته باشد نه از آن لحاظ که همنژاد، هم دین و… هستند. نکتهی بعد این که زمانی که یک مشکل فرهنگی اتفاق میافتد باید ابتدا روشنگری کرد. تحلیل کرد که چه اتفاقی افتاده و بعد بیان کنیم حالا برای رفع این اشکال باید چه کارهایی انجام دهیم و انجام این کارها چگونه باعث رفع مشکل فرهنگی می شوند. یعنی بیمار فرهنگی تا نحوهی تاثیرگذاری درمان را نداند هیچ کاری انجام نمیدهد همه چیز باید تفهیم شود برعکس بیمار جسمی که نسخهی دکتر را بدون چون و چرا میپذیرد. در این باره شهید باهنر گفته است که در کار فرهنگی از جایی شروع کنید،که مخاطب دوست دارد و به جایی برسانید که خودتان دوست دارید. همچنین شهید آوینی هم گفته است که اگر بخواهیم کسی را نردبانی بالا ببریم (نردبان فرهنگی) این است که آن شخص خودش پایش را روی پلهی اول بگذارد. نکتهی دیگر که هم سختافزاری و هم نرما فزاری است این میباشد که تمام عناصر شما باید توجیه شده باشند، منظور عوامل اجرایی است. همهی افراد از آبدارچی تا کارمند باید در سیستم نسبت به آن کار توجیه شده باشند، در غیر این صورت ممکن است مانع شوند.
و اما نرم افزار !
در کارهای نرمافزاری نوآوری به لحاظ ساختاری و محتوایی، اسطوره سازی، عقل اشرافی و عقل قدسی نیاز داریم. شاید در اوایل انقلاب عقل مشایی یا منطقی کاربرد داشت . اما الان که در دوران پست مدرن هستیم عقل قدسی و اشرافی کاربرد دارند . که معنوی هم هستند. عقل مشایی لازم هست ولی کافی نیست. چه شد که عدهای به عنوان مدافع حرم رفتند ؟ عقل منطقی معمولی برای این کار کافی نیست ! این افراد یک مکاشفهای داشتهاند و به گونهای دیگر به این نتیجه رسیدهاند که باید بروند. جوانهای امروز به چیزی ما فوق ظاهر (شاید بتوان گفت فراعقل) نیاز دارند. الان جهان به بعد معنوی نیاز دارد یعنی حرفهای عقلانی امروز یک بعد عرفانی کم دارند. در حالی که جوان به این بعد نیاز دارد. علت وجود مشکلات در جامعه کمبود بعد عرفانی است. دشمن این مساله را به خوبی فهمیده و به همین دلیل عرفانهای نوظهور را مطرح کرده است. یعنی نیاز را فهمیده ولی برای رفع این عطش آب فاسد میدهد. و این همان نرم افزار است .
مشکل کار فرهنگی در منطقه ما سخت افزاری است یا نرم افزاری ؟
سخت افزاری . البته این نظر من است. این سخت افزاری که اکنون بر شهر و استان ما حاکم است را من یک سخت افزار ناکارآمد میدانم. ولی نکته ای اینجا هست آن هم اینکه نمیدانم که این سخت افزارهای موجود استان ما ایراد دارد یا مادربردهایش . البته وقتی بررسی میکنیم شواهد نشان میدهد که استان ما سخت افزارهایش مشکل دارد و زیادی این ناکارآمدی شامل حالش است.
چاره اش ؟
وضعیت فرهنگی باید موجودشناسی و مطلوبشناسی شود. و پیشنهادها و راهحلها برای رسیدن به وضع مطلوب ارائه و انجام شود. همچنین لزومی ندارد ما سازمان و مرکز دیگری را راه بیاندازیم، همین موجودات خودمان را باید مدیریت کنیم. اتاق فکر داشته باشیم و نظارت و ارزشیابی کنیم. و توصیه ام این است : افرادی که میخواهند کار نرمافزاری کنند ، معطل این سختافزار ناکارآمد و ناقص نباید باشند، بلکه خود دست به اقدام بزنند. کارهای زمین مانده . همان کاری که ما و مجموعه های دیگر در استان انجام دادهاند مجموعهای از دوستان شعاری دارند که شعار جالبی است ـ ما به آینده فرهنگی شهرمان امیدواریم ـ و ما هم امیدواریم.
