در نقد جنبش دانشجویی تبریز(3)؛

بذر شوم «من نمی توانم» در بین دانشجویان/ سهم آموزش و پرورش در رکود زندگی دانشجویان!

واقعیت امر این است که نمی شود کسی که دوازده سال خود محوری آموخته است را غیر از خودش چیز دیگر از قبیل جامعه و عدالت اجتماعی را مهم محسوب کند. پس بازنگری در سیستم آموزش و پرورش ضروری است و بدون توجه به آن نمی توان جنبش های دانشجویی را احیا کرد.

یادداشت مهمان تبریزبیدار؛ احمدرضا نظری

جنبش های دانشجویی یکی از موثرترین عوامل ایجاد تغییرات در جامعه بوده اند. می توان برای تقریب ذهن از میزان اثر گذاری جنبش های دانشجویی در انقلاب اسلامی نام برد که نقش و جایگاه عظیمی در این عرصه داشته اند.

اما این روز ها دیگر جنبش های دانشجویی اثرگذاری چندان و مورد انتظار را ندارند. بسیاری از تحلیلگران از فضای حاکم در دوره های حاکمه ی دولت ها میگویند و آنها را عامل اصلی این رکود در بین جنبش های دانشجویی می دانند. یکی دولت فعلی را مقصر می داند و دیگری دولت قبل را. یکی از دوران طلایی جنبش ها در دوران اصلاحات میگوید و آن یکی آن را مرتبط با دولت و سیاهی لشکر آن می داند. غرض پرداختن از نگاه دیگری به رکود جنبش های دانشجویی است.

زندگی دانشجویی که هم اکنون نیز مبتلا به آن هستم، این گونه می نماید که رفته رفته با آمدن نسل های جدید به دانشگاه رکود جنبش های دانشجویی رو به افزایش است. اما نمی توان انتظار فراتری از جنبش ها و تشکیلات دانشجویی داشت، ستون این جنبش ها دانشجوست. دانشجویی که همان دانش آموز دیروز هست.

باید با نگاهی موشکافانه به زندگی و تربیت دوازده ساله ی مدرسه توجه کرد. چرا که از نظر نگارنده نقش مدرسه در سکون جنبش های دانشجویی کم نیست.

انجام هر فعلی با اراده به انجام آن فعل شروع نمی شود بلکه با آگاهی به توان آن فعل انجام می گردد. پس نکته ی مهم در این میان این است که پایش دانشجویی داشته باشیم از خودآگاهی دانشجوها نسبت به تواناییشان. نکته جالب این است حرف هایی که از زبان غالب دانشجو ها شنیده می شود، فرق زیادی با ادعاهای کوچه و خیابان ندارد: “تنهایی که نمی شود… یک گل و بهار! … من فقط درس میخوانم با بقیه چیزها کار ندارم… باید از بالا بخواهند”

به عبارت ساده تر باید قبول داشته باشیم که بذر “نمی توانم” زمان درازی است که در سینه ی دانشجو ها کاشته شده است، خیلی قبل تر از دوران دانشجویی.

شخصیت هر فردی از هر نگاهی که بنگریم، تقریبا در دوران قبل از دانشگاه ساخته شده است. شخصیتی که در دانشگاه فقط شکوفا می شود. کوتاه سخن فضای حاکم بر مدارس و بخصوص ۶سال آخر تحصیل در کاشتن آرمان های افراد نقش اصیلی دارد.

باید پذیرفت که اکنون مدارس مبنای همه چیز را تحصیل قرار داده اند وبقیه حاشیه است. هنر ، ورزش ، فرهنگ و… همه و همه بیشتر در بخشنامه هاست. دانش آموزان تنها عرصه ای که خود را باید در آن شکوفا کنند: درس است و بس. درس هایی که به اذعان فارغ التحصیلان و حتی معلمان قسم به درد نخور عظیمی دارد، که فقط برای امتحان و کنکور باید خواند.

نگاهی که درس را در اولویت قرار می دهد و همه چیز را در حاشیه از طرف معلمین و جامعه به دانش آموزان تزریق می شود. مثالش هزاران هزاران نمونه ای است که معلمینمان از دکتر شدن و استاد شدن دانش آموزانشان گفته اند. اما هیچگاه حرفی از این زده نمی شود که فلانی الگوی خوبی است چون برای جامعه مفید است. الگوی خوب کسی است که برای خودش مفید باشد.

اما چه اتفاقی افتاد که در ند دهه اخیر  این نگاه در مدارس خودی نشان داد. تحلیلش پیچیده است: فضای عمومی جامعه، مسابقه ی ثروت، فرهنگ سرمایه داری و … البته باید فاصله گرفتن از جنگ تحمیلی را هم مد نظر قرار داد، چرا که همزمان با جنگ و حضور دانش آموزان همپای اقشار مختلف و ایفای نقش آن ها، روحیه ی عظیمی از می توانم وارد مدارس شد و پرورش آن در سال های مانع از ایستادن موتور محرک جنبش های دانشجویی شد.

حالا اگر به جنبش های دانشجویی قبل از انقلاب اشاره شود و اشکال گردد که مدارس آن زمان چه فضایی داشت که جنبش های دانشجویی تحرک داشتند، باید اشاره کرد که آن زمان “می توانم” برای دانش آموزان در عرصه کار و کمک به والدین و همچنین مشارکت در مراسمات مذهبی و اجتماعی شکل می گرفت ولی اکنون اینگونه فعالیت ها کم رنگ است.

به هر حال زندگی زیسته کوتاه معلمی در مدارس و نسبتا بلند دانشجویی در دانشگاه ها، راه حل سکون و کرختی جنبش های دانشجویی را در مدارس دنبال می کند.

اما باید با تاسف گفت، معلمینی که جایگاه اجتماعی شان روز به روز کاسته میشود، نمی توانند احساس” من می توانم” را به دانش آموزانشان منتقل کنند.فرهنگ و هنر و ادب را هم نمی شود بخشنامه ای آموزش داد و گزارش کار مکتوب و مصور درخواست کرد. باید قبول کرد مادامی که انگیزه ی درونی ایجاد نگردد، نمی شود آرمان و فرهنگی را به کسی آموخت.

واقعیت امر این است که نمی شود کسی که دوازده سال خود محوری آموخته است را غیر از خودش چیز دیگر از قبیل جامعه و عدالت اجتماعی را مهم محسوب کند. پس بازنگری در سیستم آموزش و پرورش ضروری است و بدون توجه به آن نمی توان جنبش های دانشجویی را احیا کرد.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *