به گزارش تبریز بیدار ، تاریخ معاصر آذربایجان، در کمتر از یک صد سال گذشته، دو نقش عمده در تحولات ایران ایفا نموده است؛ اولین؛ قیام مردم تبریز در دوره استبداد صغیر و شکست محمدعلی شاه و دومین؛ قیام ۲۹ بهمن ۵۶ علیه محمدرضا شاه که هر دو تأثیر شگرفی در روند تاریخ معاصر ایران به جا گذاشت. اگر پیدایش نهضت اسلامی در ۵۰ سال گذشته را رخداد خرداد ماه سال ۴۲ قلمداد کنیم، بی شک در بررسی مسیر حوادث منجر به پیروزی انقلاب اسلامی، قیام ۲۹ بهمن تبریز را آغازی بر یک پایان قلمداد کنیم.
در زمستان سرد سال ۵۶ و در حالی که کمتر از ۴۰ روز از شهادت جمعی از مردم قم در ۱۹ دی ماه آن سال نمیگذشت، با صلاحدید آیت الله قاضی طباطبایی تصمیم بر این شد، در بزرگداشت چهلمین روز شهدای ۱۹ دی، مجلس بزرگداشتی در تبریز برگزار شود و چند روز بعد به همین مناسب، جمعه ۲۸ بهمن ماه ۱۳۵۶ اعلامیهای با عنوان دعوت مردم به برگزاری مراسم چهلم شهدای قم در مسجد قزللی تبریز و با امضای ۱۱ تن از علما و روحانیون از جمله آیت الله قاضی طباطبایی، آیت الله غروی، آیت الله قزلجهای، آیت الله انگجی و … در سطح شهر پخش شد.
اما بهتر است نگاهی به روایتهای مستند و تاریخی از این قیام داشته باشیم؛
حتی پیراهنهای سیاه ما را زیر سؤال میبردند، که چرا سیاه پوشیدهاید؟!
عزیز آرزومند یکی از مبارزان انقلاب اسلامی است که در قیام مردم تبریز در ۲۹ بهمن حضور داشت و شاهد ماجرا بود. روایت او از قیام روز ۲۹ بهمن را از نظر میگذرانیم؛ صبح روز یکشنبه ۲۹ بهمن تقریباً ساعت ۱۰: ۱۵ صبح بود که جمعی از مردم، از مسجد قزللی بازار تبریز به طرف خیابان شهناز شمالی سابق راهپیمایی میکردند و ما هم در آن لحظه در کلاس نشسته و درس میخواندیم که گروهی از راهپیمایان با در دست داشتن قمه و چوب به مدرسه ورود کردند تا ما هم بتوانیم به جمع راهپیمایان بپیوندیم.
البته دو روز قبل جهت شرکت در مراسم راهپیمایی، در مسجد قزللی به صورت پنهانی و بوسیله اعلامیه و نیز برخی از اساتید و ریش سفیدان، حضور در راهپیمایی را به ما اطلاع داده بودند. صبح همان روز وقتی که جمعی از مردم در جلو مسجد تجمع کرده بودند، مأمورین کلانتری ۶ متاسفانه درب مسجد را بسته بودند و نمیگذاشتند مراسم اجرا شود. در همین حال بود که سرگرد حق شناس رییس کلانتری، به سوی مردم تیراندازی کرد و یک نفر را در همان جا به شهادت رساند.
تقریباً رأس ساعت ۱۱: ۲۰ قبل از ظهر با شعار الله اکبر، مرگ بر حق شناس و مرگ بر شاه، راهپیمایی را ادامه دادیم تا اینکه در چهارراه شهناز سابق و به دستور شخصی به نام حمید خیرخواه که از مأمورین ساواک و آگاهی بود ما را دستگیر و با تیراندازی و کتک کاری مأمورین ساواک، به حوالی چهارراه شهناز سابق و بعد هم به خیابان ارتش برده و ما را در آنجا بازداشت کردند، تعداد افراد بازداشت شده بیش از ۷۰ نفر بود که بنده هم یکی از آنان بودم و همه ما را در یکجا دستگیر و نگه داشته بودند. آنها ما و سایر دستگیر شدهها را بعد از اذان مغرب با چشم و دست بسته سوار اتوبوس و مینی بوس کرده و از اول شب تا صبح فردا در خیابانهای تبریز گرداندند و گوشزد میکردند که شما را با هلی کوپتر میبریم به دریا میاندازیم و یا در بیابان زنده زنده دفن میکنیم. نزدیک صبح و در تاریخ سیام بهمن بود که ما را در یک حیاط پیاده کرده و چشمهایمان را باز کردند و دیدیم که شهربانی یا زندان تبریز است.
در آن زمان آقای کاظمی با سمت بازپرس و رئیس شعبه ۲ دادگستری، مسئول محاکمه در زندان بود که بنده و تمام دستگیر شدگان را به مدت ۵ شبانه روز با ضرب و شتم و انواع شکنجههای روحی و جسمی از قبیل سیگار چسباندن به اعضای بدنمان، آزار و اذیت میکردند. این شاهد عینی قیام مردم تبریز در ۲۹ بهمن ۵۶ در ادامه چنین بیان میکند: اولین سؤال آنها از ما این بود که، آیا خمینی را میشناسید؟!؟ آنها حتی پیراهنهای سیاه ما را نیز زیر سؤال میبردند، که چرا پیراهن سیاه پوشیدهاید. بعد از چندین روز شکنجه و پرسش و پاسخ ما را با قرار بازداشت به زندان فرستادند و پس از حدود یک ماه حضور در زندان با ضمانت و سند آزاد شدیم.
استاندار وقت آذربایجان با گریه میگفت این افراد آذربایجانی نبودند!!
سید محمد الهی خواهرزاده آیتالله قاضی طباطبایی دیگر مبارزی است که روایت عینی تری از قیام ۲۹ بهمن تبریز دارد؛ «بعد از حادثه ۱۹ دی سال ۵۶ در قم، یک نوار کاستی از سوی یکی از علما به تبریز رسید که در این نوار کاست صحبتهای تحریکآمیزی علیه حکومت گفته شده بود و این موضوع فرصت مغتنمی برای ما طرفداران حضرت امام به وجود آورد و فاصله بین چهلم شهدای قم برای ما بهترین فرصت مناسب بود. برخلاف سایر شهرستانهای کشور، تبریز در جریان سیاسی نهضت حضرت امام موقعیت خاصی دارد، از دوران مشروطیت تا بعد، تمام ملت ایران چشم انتظار بودند تا تبریز کاری بکند و این فرصت یعنی فاصله بین چهلم شهدای قم برای ما بهترین فرصت خوبی به وجود آورد.
روز شنبه در ساعت ۱۰ صبح مردم برای شرکت در مراسم به مسجد رفتند اما دیدند در مسجد قزلی تبریز بسته است (یعنی پلیس اجازه نداده بود که در مسجد باز شود، آنچنان که در گزارش ارتشبد “شفقت” که برای تحقیق در این موضوع از جانب شاه برای بررسی به تبریز آمده بود، نوشته شده است که سرلشکر آزموده استاندار آذربایجان و پلیس در جریان بودهاند که فردا در این مسجد مراسمی برگزار خواهد شد). وقتی مردم دیدند در مسجد بسته است، گفتند در مسجد را باز کنید ولی پلیس با فحش و کلمات رکیک و موهن از مردم خواست که متفرق شوند، ولی مردم پراکنده نشدند و با هجوم و فشار در مسجد را باز کردند و بین مردم و پلیس درگیری صورت گرفت و سرگرد حقشناس رئیس کلانتری ۶ تبریز اول تیر هوایی شلیک کرد تا مردم متفرق شوند ولی تیر دوم را به سوی مردم و هدف شلیک کرد تیر او به محمد تجلا یکی از مبارزان اصابت کرد و او در جا شهید شد.
من در این لحظه دقیقاً در چهار راه فردوسی و خیابان جمهوری اسلامی جلوی دکه پلیس بودم که دیدم مردم به سرگرد حقشناس حمله کردند و سرگرد حقشناس و پاسبانها کلاه در دست به طرف چهارراه فردوسی میدویدند و مردم آنها را دنبال میکردند. روز شنبه تعطیل عمومی اعلام شده بود، اصناف و مردم اطاعت کردند اما مراکز وابسته به دولت اطاعت نکرده بودند بنابراین نخستین گام سرپیچی از فرآمین حکومتی و وابستگی به مرکز قم از تبریز شروع شد و گروههای دانشجویی هیأتهای حسینی اعم از بنام و بینام بازاریان و سایر گروههای انقلابی موقعیت را غنیمت شمرده و مراکز دولتی را مورد حمله قرار دادند.
ساعت ۱۰ و ۳۰ دقیقه صبح بود مردم در مسیر خیابان فردوسی، سر بازار، خیابان جمهوری اسلامی مراکز مالی و مظاهر حکومتی را مورد حمله قرار دادند. وضعیت تا ساعت ۱۲ ظهر به همین شکل ادامه یافت و کمی بعد افراد پلیس و ساواک و سایر ماموران حکومتی و دولتی در خیابانها نبودند و به پاسگاهها عقبنشینی کرده بودند. یعنی شهر سقوط کرده بود از مسیر دروازه تهران تا دروازه سردرود، شعب بانک صادرات کارخانه پپسی کولا، سینماها، مشروب فروشیها، مراکز فساد، کاخ جوانان، ساختمان حزب رستاخیز در میدان منجم و تمام جاهایی که از حکم مراجع تقلید سرپیچی کرده بودند به آتش کشیدند.
نکته مهم و ظریفی که حتماً باید در اینجا اشاره کنم این است که در آن روز مردم مراکز دولتی و بانکها را مورد حمله قرار دادند اما کوچکترین غارت مالی صورت نگرفت. ظهر آن روز سرلشکر آزموده استاندار آذربایجان برای آرامش شهر از ارتش کمک خواست، ارتش با سربازها و نظامیان تا ساعت ۶ بعد از ظهر شهر را آرام کردند، با این که سرلشکر آزموده یک سرلشکر کشور بود و عمری در صفوف نظامی بود ولی وقتی در مورد این جریان در تلویزیون صحبت میکرد، گریه کرد و گفت: این افراد آذربایجانی نبودند و خارج از مرزها آمده بودند، این موضوع اوج استیصال و دستپاچگی حکومت را نشان میداد.
بیش از ۳۰۰ مرکز فساد وابسته به رژیم و بهائیت به آتش کشیده شد
محمد حسن عبدیزدانی، از مبارزین انقلابی دهههای ۴۰ و ۵۰، از افراد نزدیک به آیت الله قاضی طباطبایی است که روایت عینیتری از این اتفاق دارد. من یکسال پس از آزادی از زندان در سال ۵۱ تا زمان پیروزی انقلاب عملاً فراری و تحت تعقیب بودم. پدر و مادرم در آن سالها فوت کردند و من حتی نتواستم آنها را ببینم. در ۲۹ بهمن من با تغییر قیافه به تبریز آمدم و از دور ناظر حوادث بودم. یادم است کلانتریها به خیال اینکه مردم قصد حمله به آنها را دارند درها را بسته و پشت دیوارها سنگر گرفته بودند. به جرات میتوان گفت نطفه اولیه پیدایش ۲۹ بهمن ۵۶ تبریز از سال ۴۲ شکل گرفته بود و برای مردم تجارب بسیاری حاصل شده بود. پودرهای آتش زای استفاده شده در ۲۹ بهمن را دانشجویان دانشکده شیمی تبریز تهیه کرده بودند. در جریان آن قیام بود که بیش از ۳۰۰ مرکز فساد وابسته به رژیم و بهائیت به آتش کشیده شد.
شعار اصلی همان مرگ بر شاه بود. یادم هست در آن زمان که بازار از سوی بازاریان تعطیل شده بود و فردی در مسجد میخواست توصیه آقای شریعتمداری را به مردم برساند که بازار را باز کنید یکی از اخویهای ما که فرد صریحی بود در میان ازدحام مردم در مسجد بلند شده و فریاد زده بود «بیز بو شاهی ایستمیروخ والسلام» (ما این شاه را نمیخواهیم والسلام) که این شعار تبدیل به شعارهای اساسی تبدیل شده بود. بسیاری از شعارهای انقلاب از همین تبریز نشئت گرفتند مثلاً شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» به دلیل ضدیتهای آقای شریعتمداری با امام به وجود آمد. امام از آذربایجان به دلیل اینکه اکثرشان مقلد آقای شریعتمداری بودند نگرانی داشت اما زمانی که دیدند شعار مرگ بر ولایت فقیه از تبریز بلند شد آسوده خاطر شدند. تبریز به تعبیر آیت الله قاضی همانند دیگ سنگی است که دیر گرم میشود اما وقتی گرم شود دیگر سر نمیشود. پس از آن تا پیروزی انقلاب من دیگر در تبریز نبودم. در کردستان و خوزستان فعالیت داشتم.
قیام به روایت یک خبرنگار!
احمد بادیران، خبرنگار و روزنامه نگار باسابقه تبریزی نیز روایت جالبی از این قیام دارد. وی که در دهه پنجاه خبرنگار روزنامه کیهان بود؛ روایت میکند که « در بازگشت از مقابل مسجد قزلی، مطلع شدم گروهی از مردم از سه راهی خیابان شمس تبریزی به سوی بلوار منجم در حرکتاند و با شعارهای مرگ بر پهلوی، درود بر خمینی(ره) و … هر آنچه را در مسیر تظاهرات به ویژه بانک صادرات که آن موقع به هژبر یزدانی یهودی الاصل متعلق بوده از جمله شیشههایش و تجهیزات آنها را میشکنند یا آتش میزنند و من هم در حوالی ایستگاه بالا حمام چند قطعه عکس تهیه کردم که گویای نفرت مردم از رژیم حکومت شاهی است. به دنبال این واقعه دسته دیگری از مردم با هجوم به خانه جوانان وقت که در میدان دانشسرا بود با شعار “پهلوی مرگت باد با این فساد ننگت باد”، به داخل آن خانه رفتند و برخی از میز و صندلی و سایر اقلام آن را تخریب و به وسط خیابان ریختند.
ماموران هم در مقابل حرکت خود جوش و یک پارچه مردم خود را کلاً باخته و بعضاً بی هدف تیر اندازی میکردند و نهایتاً اینکه باید گفت: تبریز، به یک شهر آشوب زده تبدیل شده بود. فردای آنروز بر اساس آماری که از نهادهای رسمی اخذ شد، در این قیام ۱۳ نفر با گلوله ماموران شاه شهید و حدود ۸۳ نفر مجروح و به بیمارستانهای تبریز انتقال و ۱۳۰ نفر نیز بازداشت شده بودند»
