به گزارش تبریزبیدار؛یدالله صمدی کارگردانی با یک کارنامه جمع و جور اما پرفراز و نشیب،غروب دیروز درگذشت. او پس از تحمل یک دوره بیماری که به عزلت و بستری شدن او در ماه های اخیر منجر شده بود، دار فانی را وداع گفت. او که مدتها از بیماری کبد رنج میبرد و در بیمارستان بوعلی سینا شیراز بستری شده و مورد عمل جراحی قرار گرفته بود ، عصر دیروز در سن ۶۶ سالگی درگذشت.
بعد از درگذشت تاثربرانگیز سینماگرانی چون عزت ا… انتظامی، ناصر ملک مطیعی، ضیاالدین دری، سعید کنگرانی در نیمه نخست امسال، حالا در نخستین روزهای فصل تازه، غم مرگ عزیز دیگری از اهالی سینما کام مان را دوباره تلخ کرد.
صمدی شاید از حیث رعایت تنوع ژانری در سینمای ایران جزو معدود آدم ها بود. کارگردانی که از درام های اجتماعی و روستایی تا کمدی های عامه پسند در کارنامه داشت تا تریلر روانشناختی به عنوان ژانری مهجور در سینمای ما. بی اغراق در هر کدام از این آثار نیز نشانه هایی از بلوغ و اهتمام فیلمسازی خوش فکر و حتی تا حدودی پیشرو نسبت به دوران خودش قابل تشخیص و ردیابی بود.
صمدی در این بین از فعالیتهای صنفی نیز غافل نبود. او ضمن اینکه فیلم می ساخت، به امور اجرایی در سینما نیز حساسیت نشان می داد و دیدگاه های خودش را برای ساماندهی امور سینما و سینماگران داشت. به طوری که چند سال ناگزیر قید فیلمسازی را زد و به مدت سه سال از ۱۳۸۰ تا ۱۳۷۷ به عنوان مدیرعامل خانه سینما بود و نیز رییس کانون کارگردانان سینمای ایران به فعالیت پرداخت.

صمدی ترک زبان و متولد شهر مراغه بود و به دلیل آشنایی با فضای روستایی در دومین ساخته اش «اتوبوس» با بازی هادی اسلامی و حمید طاعتی، چنان استادانه قصه اش را در بستر مناسبات یک ده در مواجهه با جزیی از مدرنیت طرح ریزی و بنا کرد که استقبال توامان مخاطبان عام و منتقدان را در پی داشت.اتوبوس محصول سال ۱۳۶۴ به عنوان یکی از پرفروشترین فیلمهای آن دوره نیز شناخته میشود. فیلم در سه رشته بهترین فیلم، بهترین تدوین و بهترین بازیگر مرد از چهارمین دوره جشنواره بین المللی فیلم فجر جایزه گرفت و نقدهای مثبتی روی آن نوشته شد. صمدی با فیلمنامه هوشمندانه داریوش فرهنگ، رجوعی دقیق و تمثیلی به قضیه تاریخی جنگهای حیدری نعمتی و اصطلاحا درگیریهایی در جوامع مدنی پرداخت که منشأ منطقی ندارند و سرچشمه آنها تعصبات عامی هستند.
این نگاه البته در فیلم های مشابه بعدی اش از جمله ساوالان (۱۳۶۸)، دمرل (۱۳۷۲) و سارای (۱۳۷۶) امتداد درستی نداشت و شعاری و کسالت بار از آب درآمد.
صمدی در فیلم اول خود با عنوان «مردی که زیاد می دانست» که در سال ۱۳۶۳ ساخت نیز نوگرایانه عمل کرد و سراغ سوژه ای سوررئال در اتمسفری واقعی رفت. فیلم که نامش را از ساخته درخشان آلفرد هیچکاک در سال ۱۹۵۶ وام گرفته بود، قصه کارمند جوانی با بازی عنایت ا… شفیعی را روایت می کند که در اوج نارضایتی از زندگی و استیصال مالی، با پیرمرد مرموز سیاهپوشی ملاقات میکند و به نسخه ای از روزنامه فردا دست می یابد.
ایده ای خلاقانه که نزدیک به دو دهه بعد در سریالی آمریکایی به نام «در برابر آینده» – که از تلویزیون ایران هم پخش شد- مورد استفاده قرار گرفت. فیلم در مقطعی ساخته شد که سینمای ایران در بحبوحه قدرت نمایی و اقبال اکشن های جنگی و درام های اجتماعی قرار داشت. ارزش کار صمدی در ساخت فیلمی با این طرح قصه بدیع و متفاوت با موج فیلمسازی در آن مقطع و پیوندهای قصه با شرایط روز جامعه از جمله جنگ تحمیلی در چارچوبی ایرانیزه، غیرقابل انکار است. نکته ای که از چشم هیات داوران سومین جشنوراه فجر دور نماند تا فیلم را به عنوان اثر برگزیده معرفی کنند و به او سیمرغ بدهند.
صمدی در سومین فیلمش با عنوان «ایستگاه» (۱۳۶۶) نیز برگ برنده دیگری رو کرد. او گویی بی توجه به مناسبات و معادلات آن روز سینما فیلمی ساخت که همچنان بعد از گذشت سه دهه تماشایی به نظر می رسد.«ایستگاه» با بازی پرویزپورحسینی -که سال پیش از آن در بهترین فیلم کارنامه داریوش فرهنگ(طلسم) حسابی درخشیده بود- تریلری روانشناختی بود. .«ایستگاه» همچنان به عنوان یکی از بهترین نمونه های ژنریک شناخته می شود.فیلم البته از سوی داوران ششمین جشنواره فیلم فجر تنها در سه رشته کاندیدا شد، ولی چنانکه در خورش بود، تحویل گرفته نشد.
