نسرویس فرهنگی تبریز بیدار؛
مادر است و دل تنگی هایش. گاه بی تاب است و گاه حتی مسائلی کوچک در مورد دلبندش شادش می کند.
می گوید: «سردار حتی عکس پسرانم را هم مثل آن یکی رشیدمردان بر خیابان ها نصب نکرده اند»

کمی فکر می کند و می گوید: «اسمشان را هم بر محله مان نگذاشته اند»
چقدر کم توقع حرف می زند. هنوز بعد از سی و چند سال وقتی اسمشان را که به زبان می آورد، صدایش می لرزد و دلش بی تاب می شود.
می دانی چند سال است چشمش به در مانده تا از جوان رعنایش خبری برسد؟
شکر باز «غلامرضا»یش را با چشمانش دید که در مزارش آرامگرفته، اما «علیرضا»یش همیشه خون به جگرش می کند.
آنقدر بی تاب می شود که هر از گاهی در خانه اش را که می زنند فکر می کند «علیرضا» پشت در است. مادر است دیگر با اینکه می گوید «خودم با اشتیاق روانه شان کردم» اما دلش همیشه در تب و تاب دوری است.
گفت: «درآمدمان تنها حقوق یک میلیونی که از بنیاد شهید می گیریم، آن هم که خرج دوا و دکتر است برای پدر پسرها»
پدر هم که در بستر بیماری است لام تا کام حرف نمی زند اما فقط وقتی از شاخ شمشادهایش عصای دستانش حرف به میان می آید اشکی گوشه چشمش جمع می شود و آه از درون سینه…..
مظلومیت درخانه شان موج می زد، چقدر بی ادعا و ساده بود سر و وضعشان.
پدر و مادر شهیدان «علیرضا و غلامرضا نوحه خوان» را می گویم که دیروز سردار خرّم میهمانشان بود.
مادر می گوید: «پا به پای پسر ها تا جبهه هم رفته ام پدرشان هم نان حلالشان داد که بالاخره حسین وار شهید شدند»
گفت: «دروغ چرا می گویم دلم برایشان تنگ می شود اما افتخارم این است که در راه اسلام قربانی داده ام»
پسر سومشان هم ۹ماهی شده به طور مشکوک در کارخانه به قتل رسیده اما پرونده اش هر روز دست به دست می چرخد و کسی نیست پاسخشان دهد.
گریه اش گرفته یعنی همه مان که در اتاق بودیم اشکمان درآمد.
سکوت بر اتاق حاکم شده تنها صدای نفس زدن های پیرمرد است که معلوم است می خواهد گریه کند اما انگار اشکش خشکیده!
مظلومیت این خانواده شهدا، سردار را هم شوکه کرده، راستش چشمان او هم اشک آلود شده.
آخر مادر گفت: «آن دو را خودم برای اسلام دادم اما این یکی را به زور از من گرفتند خودمان هم نمی دانیم چرا»
سردار قول می دهد پرونده را پیگیری کند و با بوسه ای بر پیشانی پدر شهیدان می گوید: «به زودی تو را راهی حرم امام رضا می کنیم تا اندکی دلت آرام شود»

سردار خرّم می گوید: «تا پای جان پاسدار راه حسینی شهیدان خواهیم بود. راهی که این شهدا ترسیم کردند راه حضرت سیدالشهدا(ع) بود که جان و خونشان را نثار راه اسلام کردند لذا ما همواره پاسدار این راه حسینی خواهیم بود.»
فرمانده سپاه عاشورا افزود: «به برکت خون پاک این شهدا ما امروز با عزت و آرامش زندگی می کنیم.»
گفتنی است شهید علیرضا نوحه خوان در سرپل ذهاب شهید و جاویدالاثر ماند و شهید غلامرضا نوحه خوان نیز در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسیده است.
گزارش از سیده صفورا موسویلر
