به گزارش تبریز بیدار ، بیستم شهریور ماه یادآور شهادت آیت الله سیداسدالله مدنی نماینده امام خمینی(ره) در آذربایجان شرقی و امام جمعه مبارز تبریز بدست منافقین در سال ۱۳۶۰ است.
به همین مناسبت سیره اخلاقی و مبارزاتی آن شهید محراب را از نگاه آیت سیدمحمدتقی آل هاشم از روحانیون مبارز تبریز و امام جمعه موقت این شهر با استناد به مصاحبه وی با ماهنامه شاهد یاران در سال ۸۹ می گذرانیم.
آیت الله آل هاشم نحوه اشنایی خود با شهید مدنی را چنین توصیف می کند: زمانی که طلبه بودم، می شنیدم که آیت الله شهید مدنی با طاغوت مبارزه میکند. به دستور شهید مدنی کارخانه خمری را که در آذرشهر قرار داشت، خراب کردند و دولت وقت، ایشان را دستگیر و تبعید کرد. من دائماً سراغ ایشان را می گرفتم. وقتی آیت الله قاضی طباطبایی شهید شدند، ایشان از طرف امام به امامت جمعه شهر تبریز منصوب شدند. بعد از شهادت آیت الله قاضی، علما و حزب الله و گروه های خرم آباد به تبریز آمدند و در مسجد جامع جمع شدند. من هم در آنجا بودم. به قدری از آیت الله مدنیی تعریف میکردند که ایشان را بعد از امام خمینی(ره) شخص دوم می دانستند. ایشان مطیع محض امام، مجتهد و مورد وثوق و علاقه شدید حزب الله و واقعاً از یاران مخلص حضرت امام بود.
وی در خصوص ساده زیستی شهید مدنی می گوید: روزی ایشان به من گفتند:«فلانی در خانه شما کوفته تبریزی درست می کنند که من یک بار به منزل شما مهمانی بیایم؟ من کوفته خیلی دوست دارم.» گفتم:«حاج آقا! خانه ما خانه شماست.» و همراه «حاج حمید منبع جود» به منزل ما تشریف آوردند. آیت الله مدنی بعداً به من فرمودند: «فلانی، من از شما فقط کوفته تبریزی خواسته بودم، آن وقت شما کته و آش هم درست کردید؟» ایشان خیلی ساده زیست بود. مثلاً برای ناهار یک تخم مرغ یا مقداری سیب زمینی یا آش برایشان کافی بود. چندان اهل تشریفات نبودند.عرض کردم:«حاج آقا! شاید بعضی از آقایان کته دوست داشته باشند. شما کوفته را میل کنید و آنها هم برنج یا آش را می خورند.»
آیت الله آل هاشم با بیان خاطره ای به موضوع شهید مدنی نسبت به بنی صدر پرداخته و می گوید: آن روزها به اصطلاح نوعی پیروزی در زمان بنی صدرلعنه الله علیه بود. شهید مدنی فرمودند: «به بنی صدر تبریک نمی نویسم. به این علت که ایشان از نظر ولایت فقیه هشت اشکال دارند. من دیده ام در کار خود درایت ندارد.» آن وقت که بنی صدر را انتخاب میکردند مرحوم آیت الله مدنی می فرمودند:«من دکتر حبیبی راقبول دارم، خواه رأی بیاورد، خواه نیاورد. من حق یک رأی دارم و آن را هم به آقای حبیبی می دهم.» خلاصه فرمودند:«من آقای بنی صدر را تأیید نمی کنم و از اول هم تأیید نکرده ام الان هم این پیام تبریک را برای امام می نویسم.» آیت الله مدنی برای امام تبریک نوشتند و به شخصی دادند تا آن را به دست امام برساند.
وی نحوه مواجهه خود با خبر شهادت آیت الله مدنی را اینگونه توصیف می کند: در زمانی ضروری بود که به قم بروم. بنده زاده درقم طلبگی می خواند و قصد داشتیم خانوادگی به قم برویم. شب جمعه بود. سوار ماشین شدیم و به قم رفتیم و روز جمعه به قم رسیدیم. پدر زن فرزندم، روحانی جلیل القدر به نام آیت الله سید مجتبی اسداللهی، از شاگردان مرحوم آیت الله گلپایگانی، مرحوم آیت الله بروجردی و آیت الله حجت بود. من با ایشان آشنایی داشتم. قرار بود بنده زاده من با دختر ایشان ازدواج کند و به آن جهت به قم رفته بودیم. البته تلفنی به ایشان گفتم، اگر شما راضی هستید خودتان عقد را بخوانید. گفتند، نمی شود شما هم بیایید. من هم با خانواده به آنجا رفتم. هنگام ظهر، آیت الله آسداللهی از من پرسیدند:«این روزها آیت الله مدنی را دیده اید؟» گفتم:«این هفته به خانه ما آمدند و مهمان ما بودند و با هم کوفته تبریزی و آش خوردیم.» گفتند:«امروز و دیروز ایشان را دیدید؟» گفتم:«نه! من که از دیشب اینجا آمدم و از جمعه قبل از ایشان خبر ندارم.» گفتند:«تلویزیون را روشن کنید.» در تلویزیون گفته شد، «انا لله و اناالیه راجعون». خیلی متأثر شدم که کسی شهید شده است. وقتی دیدم شهادت آیت الله مدنی در تلویزیون اعلام شد، بسیار گریه کردم، انگار پدرم را از دست داده باشم.
