به گزارش تبریز بیدار ، حاج کاظم آفاقی در این مراسم ضمن خاطره گویی از شهدا گفت: مناطق عملیاتی با خون شهیدان شرافت پیدا کرده و بارها و بارها مادر شهید دیده ام که با خودش عکس آورده و گفته حاج آقا ببین تو را خدا این را میشناسی؟ این فرزند من است که در اینجا مفقود شده است؛ می گویند شما در عملیات خیبر حضور داشتی؛ ببین این را میشناسی؟
خدا می داند در جزایر مجنون بر رزمندگان چه گذشت
وی با بیان خاطره ای از عملیات خیبر گفت: عملیات خیبر با رمز یا رسول الله (ص) شروع شد. عراقی ها نمی دانستند ما به منطقه عملیاتی وارد شدیم و فکرش را هم نمیکردند. هدف از این عملیات رسیدن به دروازه های بصره بود. ۲۴ ساعت قبل عملیات، حمید آقا باکری به همراه یک گروهان نیرو وارد جزایر مجنون شد. در روز دوم عملیات عراقی ها تا متوجه حضور ما شدند شروع به بمباران کردند. هواپیما آمدند. ما هم با خود سلاح سبک برده بودیم و سلاح سنگین نداشتیم. آن روز چطور گذشت خدا می داند.
آفاقی ادامه داد: روز سوم عملیات حمله زمینی به ما کردند. آنقدر به ما نزدیک شدند که در وهله اول به ما سر نیزه پرتاب می کردند. بعدا نارنجک پرتاب می کردند و رزمندگان ما نارنجک های آنها را از زمین برداشته و فورا به طرف آنها پرتاب می کردند. گاها هم نارنجک منفجر می شد و رزمندگان تکه تکه می شدند.
نماز حمید باکری زیر گلوله های دشمن
وی با بیان اینکه در این عملیات عراقیها رزمندگان ایرانی را معطل کردند و رزمندگان ایرانی هم مقاومت کردند گفت: روزی که به ما پاتک زدند، حمید آقای باکری به نماز برخاست. فرماندهان فریاد کردند که حمید آقا بشین زمین! حمید گفت وقت نماز است! شما راحت باشید. من نماز خودم را می خوانم. با طمأنینه کامل نمازش را خواند. هر چقدر گلوله زدند به حمید آقا نمیخورد.
چرا آقا مهدی اجازه آوردن پیکر برادرش را نداد؟
آفاقی به رسیدن خبر شهادت حمید باکری به برادرش مهدی باکری اشاره کرده و اظهار داشت: از آقا مهدی اجازه خواستند که حمید باکری را برگردانیم. احمد کاظمی می گوید هر چقدر اصرار کردم مهدی گفت نمیشود احمد! مگر خون حمید رنگین تر از بچه های بسیجی من است؟ اول بسیجی ها را برگردانید بعدا جنازه حمید.
وی تصریح کرد: آقا مهدی اجازه نداد و پیکر حمید همراه با دیگر بسیجیان ماند و پیکر برخی از آن شهدا ۱۳ سال بعد پیدا شد.
ظهر عاشورای مشهدی عبادی در خیبر
این راوی شهدا به خاطره ای دیگر از عملیات خیبر اشاره کرده و گفت: آقا مهدی دستور داد که نیروی تخریب را جلو بکشید. نیروی تخریب هم خودشان را به خط رساندند. شهید مشهدی عبادی با مهدی باکری تماس گرفته و از او تعیین تکلیف کرد.آقا مهدی گفت محمدباقر! انتظار من از تو عینا مانند ظهر عاشورای قمر منیر بنی هاشم است. شهید مشهدی عبادی هم گفت آقا مهدی! سلام بچه های مشهدی عبادی را به امام برسان و بگو رزمندگان حسینی وار جنگ کرده و حسینی وار شهید شدند.
کلوخ به جای نارنجک / مقاومت با دستان خالی و دریغ از یک فشنگ
آفاقی به شرایط سخت عملیاتی رزمندگان اشاره کرده و گفت: رزمندگان می گفتند یک دانه فشنگ هم وجود نداشت. برخی رزمندگان میگویند ما کلوخ به طرف عراقیها پرتاب می کردیم تا تصور کنند که به طرفشان نارنجک پرتاب می کنیم.
این جانباز دوران دفاع مقدس افزود: فقط چند گلوله برایمان مانده بود. فرمانده دستور داد که با آن گلوله ها نفرات کنار تانک را بزنیم. ما آر پی چی نداشتیم.
عقب نشینی یعنی زمین ماندن حرف امام(ره)
آفاقی تصریح کرد: امام (ره) پیام داده بودند که حفظ ولایت حفظ اسلام است. اگر عقب نشینی میکردیم حرف امام زمین می افتاد. بین ما و بین خدا تکلیف بود. چهارده روز ایستاده بودیم.
انتهای پیام/
