سرویس اجتماعی تبریزبیدار/ از طرف یک دوست به جشن دعوت شدیم. قرار بود ۲۵ زوج از کودکان کار در بهشتی به نام «خانه فرزندان رحمت» رهسپار خانه بخت شوند.
به خاطر مشغله کاری برای رفتن دو دل بودم. قبلاً به خانه فرزندان رحمت برای تهیه گزارش رفته بودم، تصمیم گرفتم دوباره بروم و تجدید دیدار با فرشتگان زمینی داشته باشم.
دم حیاط به دوستم زنگ می زنم کجا نشسته ای، گفت مستقیم بیا داخل، برایت جا نگه داشته ام.
یک طرف عروس و دامادها نشسته اند و طرفی دیگر هم چند تن از مسئولین مدعو؛ بچه ها هم از مهمانان پذیرایی می کنند.
تمام سالن تزیین و کیک چند طبقه تدارک دیده شده بود. آقای نوابی مدیر مجموعه مانند پدر برای فرزندانش، سنگ تمام گداشته است، او همه بچه ها را خانواده خود می داند، نه تنها همسرش، بلکه پدر و مادرش و پدر و مادر همسرش نیز در کنار هم با فرزندان رحمت، یک خانواده بزرگ تشکیل داده اند.

اینجوری نگاه نکنید؛ قرآن هم می خوانند
کادوی عروسی زوج های جوان توسط خانم صحاف مدیرکل بهزیستی استان داده می شود. مسئولین که می روند، گروه موسیقی و دف نوازان شروع می کنند، بچه های مرکز هم سنگ تمام گذاشته و مجلس را گرم می کنند، یکی آواز می خواند، یکی حرکات موزون انجام می دهد، دیگری سوت و هورا می کشد.
آقای نوابی که از شیرین کاری بچه ها به وجد آمده به ما می گوید؛ «اینجوری نگاه نکنید، خیلی از اینها در مسابقات قرآن مقام آورده اند، اینجا هم خواستند تا عروسی گرم شود.»
پسر بچه ای با تیشرت زرد و شلوارک لی خیلی به چشمم آشنا می آید، به دوستم گفتم این خیلی برایم آشنا است. گفت امیر حسین است، دو ماهی است که شش سالگی را تمام کرده و از شیرخوارگاه احسان به این مرکز انتقال یافته است. یادم آمد چند ماه پیش که به شیرخوارگاه احسان برای مصاحبه با دندانپزشکان خیّر رفته بودم، همه امیر حسین را آقای دکتر صدا می کردند و قرار بود برایش لباس پزشکی بخرند تا قدم های اولی برای رسیدن به آرزویش را از کودکی تجربه کند.
جشنی که حاجت، روا می کند / پای امام رضا(ع) هم به مجلس سور باز شد
ساعت به سرعت سپری می شود و هر لحظه اش برایمان خوش می گذرد. مجری برنامه حرف جالبی می زند؛ «اینجا خانه فرزندان رحمت است، هر کسی با خلوص نیت بیاید حاجتش روا می شود.» نمی توانم جلوی اشک هایم را بگیرم. با خود می گویم خوش به حال آقای نوابی که هم این دنیایش را گرفته است هم آخرتش را.
مجری ادامه می دهد؛ «امروز دو شگفتانه برای فرزندان خانه رحمت داریم اولی اینکه ماه بعد تمامی بچه ها به پابوس امام رضا(ع) اعزام می شوند» با گفتن این حرف، خانمی که بغل دست من نشسته، چند لحظه ای از سالن خارج شده و با تلفن صحبت می کند و برمی گردد. با صدای بلند می گوید: «هزینه قطار بچه ها با ما»
اما نوبت به شگفتانه دوم رسید. امروز تولد دو نفر از عزیزان این مجموعه بود که کسی خبر نداشت. اولی تولد یکی از مربیان که مجری وقت او را صدا زد، کلی ذوق کرد. روی کیکی که بچه ها آماده کرده اند؛ نوشته شده؛ «خانم معلم تولدت مبارک باشه»
تولد بعدی، تولد کسی که خادم حرم امام رضا علیه السلام و پدر معنوی بچه ها است؛ آری او پدر آقای نوابی و مدیر قبلی مجموعه، طوری برای بچه ها پدری کرده که کسی نمی تواند بین فرزند خودش و بچه های مجموعه «فرزندان رحمت» تفاوتی ببینید. بچه ها یکی یکی او را بوس کرده و از سر و کول او بالا می روند. می خواهند شمع را فوت کند. روی کیک نوشته بود؛ «حاجو تولدت مبارک باشه». بچه ها او را حاجو صدا می کنند.
مراسم با صلوات خاصه امام رضا علیه اسلام تمام می شود و مهمانان به صرف شام دعوت می شوند و شب خاطره انگیز ما در بهشت فرشتگان زمینی به پایان می رسد و ای کاش همین یک شب هزار شب می شد.
گزارش از الهه مهدوی
انتهای پیام/
