یادداشت تبریزبیدار: ناصر ستارزاده/ یکی از مسائل ارزشمند و مهمی که در آیات قرآن و روایات پیشوایان دینی مورد توصیه و سفارش بوده و بر هر انسان مومن و موحد لازم است در این زمینه توجه و عنایت ویژه داشته باشد موضوع حسن عاقبت و سوء عاقبت می باشد که در آیات متعدد قرآن و احادیث صادره از معصومین (ع) با بیان های مختلف در قالب نصیحت و دعا بر پایان کار و عاقبت امر به طور مکرر تاکید شده است.
اهمیت عاقبت امر در آیات قرآن :
۱- توصیه به اهل ایمان ؛ از دنیا نروید مگر اینکه مسلمان باشید!
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ( آل عمران ۱۰۲)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! آن گونه که حق تقوا و پرهیزکاری است، از خدا بپرهیزید! و از دنیا نروید، مگر اینکه مسلمان باشید! (باید گوهر ایمان را تا پایان عمر، حفظ کنید)
نکات ظریفی در آیه شریفه مطرح است از جمله اینکه:
هر کمالى مثل ایمان، علم و تقوا، داراى مراحلى است. مرحلهى ابتدایى ومراحل بالاتر، تا مرحله کمال مطلق. در قرآن مىخوانیم: «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» خدایا! دانش مرا زیاد کن. (طه ۱۱۴)
و یا در دعاى مکارمالاخلاق مىخوانیم: «بلّغ بایمانى أکمل الایمان» خداوندا! ایمان مرا به کمال برسان.
در این آیه نیز مىخوانیم: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» عالىترین درجهى تقوا را پیشه کنید.
تقوا را در یک کلام می توان این گونه معنا کرد کنترل ، مراقبت و مدیریت پرهیز از گناه وتقواى واقعى، در سایه ایمان به مبدأ ومعاد محقق می شود و رمز حسن عاقبت است بنابراین فرد مؤمن، هر روز باید مرحلهى بالاترى را بپیماید و دائما در فکر تعالی و تکامل باشد زیرا از سویی صرف ایمان آوردن کافى نیست وتا آخرین لحظات عمر با ایمان ماندن لازم است و از سوی دیگر پایان کار از شروع آن مهمتر است.
دین مقدس اسلام نیز ، نه تنها چگونه زیستن را به ما مىآموزد، بلکه چگونه مردن را نیز به ما آموزش مىدهد. و هر انسان عاقل و فرهیخته در چگونگی عاقبت و سرنوشت خود نقش اساسی دارد به بیان دیگر اسلام، هم به کیفیّت تقوا توجّه دارد وهم به تداوم آن تا پایان عمر. (برگرفته از تفسیر نورج۱ ص ۵۷۶)
۲- دعای حضرت ابراهیم بر اعطای دانش و حکمت و حسن عاقبت
رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (شعرا ۸۳) پروردگارا! به من علم و دانش ببخش، و مرا به صالحان ملحق کن!
توجه به مفاهیم آیه شریفه نکات لطیفی را برای ما روشن می کند از جمله :
کلمهى «حکم» مىتواند به معناى حکومت و سرپرستى و تدبیر امور باشد و یا به معناى دانش و معرفت. البتّه «حُکم» معنایى برتر از حکمت دارد، زیرا حکمت تنها قدرت تشخیص حقّ از باطل است و حُکم آگاهى همراه با آمادگى براى اجراى حقّ است. سعادت انسان در چند جمله خلاصه مىشود که در دعاى حضرت ابراهیم آمده است:
الف: شناخت خداوند و معرفت درونى نسبت به او. «هَبْ لِی حُکْماً» ب: حضور در جامعهى صالح. «أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ » (تفسیر نمونه جلد ۶ – صفحه ۳۳۱ )
بنا بر این بهترین دعا را از بهترین افراد بیاموزیم. (بهترین و برجسته ترین افراد، انبیا الهی هستند و یکى از بزرگترین انبیا حضرت ابراهیم علیه السلام است که در دعا از خداوند مغفرت، حکمت، نام نیک و حسن عاقبت مىخواهد و در آیات دیگر از خداوند، فرزندان خوب و پیروان مسلمان درخواست مىکند.)
انسان براى رسیدن به کمالات باید از خداوند استمداد کند واستمداد از نام «ربّ»، در استجابتدعا مؤثّر است.
اگر دیدگاه و بینش و تفکّر صحیح بود، رفتار و گفتار و نیّت هم صحیح مىشود.
حکمت نظرى، به تنهایى مفید و نجاتبخش نیست. حکمت باید با عمل همراه باشد.
پیشکسوتان صالح را ارج نهیم. «أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ« نفرمود: از صالحین باشم، بلکه فرمود: به آنان ملحق شوم. زیرا مقام سابقین برتر است. ( بر گرفته از تفسیر نور جلد ۶ – صفحه ۳۳۲ )
۳- توصیه حضرت ابراهیم و یعقوب به فرزندانشان بر اهتمام به حسن عاقبت
وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (بقره ۱۳۲ )
و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر،) فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) «فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است؛ و شما، جز به آیین اسلام [تسلیم در برابر فرمان خدا] از دنیا نروید! »
نکات آیه :
خداوند متعال در میان همه راهها، راه دین را براى ما برگزیده است زیرا راه حقّ، همان راه اسلام و تسلیم بودن در برابر خداوند است که انبیا هم همین راه را برای فرزندانشان توصیه وسفارش مىنمودند و هر انسان مسلمان نه تنها باید نگران سرنوشت خود، بلکه فراتر از آن باید در فکر سلامت عقیده وایمان نسل وفرزندان خود نیز بوده باشد و در وصایاى خود تنها به جنبههاى مادّى و دنیوی اکتفا نکند زیرا حسن عاقبت ومسلمان مردن مهم است. گرچه زمان ومکان مردن به دست ما نیست، ولى مىتوانیم زمینهى حسنِ عاقبت خود را از طریق عقیده ی سالم وعمل درست ودعا ودورى از گناه و افراد فاسد، فراهم کنیم. (برگرفته از تفسیر نور جلد ۱ صفحه ۲۰۷)
۴- دعای حضرت یوسف بر حسن عاقبت
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (یوسف ۱۰۱)
پروردگارا! بخشی (عظیم) از حکومت به من بخشیدی، و مرا از علم تعبیر خوابها آگاه ساختی! ای آفریننده آسمانها و زمین! تو ولیّ و سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا مسلمان بمیران؛ و به صالحان ملحق فرما
حضرت یوسف که خداوند متعال همواره او را در فراز و نشیب های زندگی و مشکلات سر سخت آن حفظ کرد، وبه او علم تعبیر خواب اعطا کرد عزیز مصر و صاحب حکومت و قدرت شد ولی با این حال باز نگران عاقبت خود است. واى به حال کسانى که قدرت، مال و علم خود را با حیله به دست آوردهاند، آنان چه عاقبتى خواهند داشت؟!
اولیاى خدا وقتى به اوج عزّت و قدرت خود نگاه مىکنند، فوراً به یاد خداوند مىافتند و مىگویند: خدایا هر چه هست از توست. یوسف نیز اینچنین کرد، سخن را از پدر برگرداند و متوجّه خدا شد. با دقت در آیات قرآن می توان دریافت خداوند متعال حکومت مصر را به دو نفر داد، یکى فرعون که آن را به خود نسبت داد و گفت: «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ» (زخرف ۵۱) و دیگر به یوسف داد که آنرا به خدا نسبت داد و گفت: آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ( یوسف ۱۰۱)
نوع تفکّر و بینش متعالی حضرت ابراهیم، در ذریّه و فرزندان او جلوهگرى مىکند؛ حضرت ابراهیم گفت: «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ» «بقره ۱۳۱» من تسلیم پروردگار عالمیان هستم، سپس نوه او یعقوب به فرزندانش سفارش مىکند که با ایمان از دنیا بروید. «لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» «آل عمران۱۰۲» در اینجا فرزند یعقوب نیز مرگ در حال تسلیم را از خدا مىخواهد؛ «تَوَفَّنِی مُسْلِماً » ( برگرفته ازتفسیر نور جلد ۴ – صفحه ۲۹۱ )
قدرت ، حکومت و سیاست، همواره در برخی افراد زمینه خروج از دین تلقی می شود، مگر اینکه خداوندمتعال لطف کند و انسان را به صراط مستقیم الهی هدایت نماید حضرت یوسف در چاه دعایى داشت و در زندان دعاى دیگر داشت، ولى همین که به حکومت رسید دعاى او این بود: «تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» به همین جهت بندگان خدا در اوج عزّت و قدرت به یاد مرگ وقیامت و سرانجام کار خود هستند. همان گونه که همسر فرعون در کاخ فرعون به فکر قیامت بود و مىگفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ» «تحریم ۱۱» پروردگارا! در بهشت براى من جایى نزد خود قرار بده.
زیرا حسن عاقبت وپایدارى در کار خیر، مهمتر از شروع آن است. انبیا همواره براى حسن عاقبت دعا مىکردند؛ «تَوَفَّنِی مُسْلِماً» یعنى مرا در تسلیم خود تا لحظه مرگ پایدار بدار.
بنابراین به ایمان فعلى خود مغرور نشویم، زیرا حفظ و مراقبت از ایمان تا آخرکار مهم است و با ایمان مردن و در زمره صالحان قرار گرفتن، نهایت آمال و آرزوى پاکان است زیرا صالحان داراى بالاترین مقام معنوی در آخرت هستندو حضرت یوسف نیز آرزوى حسن عاقبت وملحق شدن به آنان را دارد. (برگرفته از تفسیر نور جلد ۴ – صفحه ۲۹۲ )
۵- دعای راسخان در علم بر حسن عاقبت
رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (آل عمران ۸)
(راسخانِ در علم، میگویند:) «پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشندهای!
راسِخون در علم کسانی که در علم و دانش، ثابت قدم هستند. این اصطلاح قرآنی (الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ) دو بار در قرآن کریم به کار رفته است:
لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ ….
خداوند به پیامبر گرامی میفرماید: «راسخون در علم، به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده ایمان دارند (سوره نساء: آیه۱۶۲)
……وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ
در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمیدانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی) میگویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمیشوند (و این حقیقت را درک نمیکنند) (آیه ۷ سوره آلعمران)
با عنایت به آیه کریمه معلوم می شود از سویی، راسخان در علم افراد شایسته و جزء بندگان صالح الهی هستند و از سویی دیگر بر حسن عاقبت و ثبات قدم در صراط مستقیم الهی اهتمام دارند.
بنابراین چون محور هدایت و گمراهى، قلب و افکار انسانى است هر انسان مومن و موحد نیز باید به علم و دانش خود مغرور نبوده وهمواره از خداوندمتعال هدایت ، رستگاری و حسن عاقبت را مسئلت نماید زیرا اولا بهترین و برجسته ترین نشانهى علم واقعى و رسوخ در علم، توجّه به خدا و استمداد از ذات مقدس الهی است و ثانیا در خط مستقیم قرار گرفتن خیلى مهم نیست، از خط خارج نشدن بسیار اهمیّت دارد.
اهمیت عاقبت امر از منظر روایات
۱- دعای پیامبر گرامی بر حسن عاقبت
امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا (ص) در شب مخصوص به ام سلمه در خانه او بود پس او را در بستر ندید ، بلند شد و در اطراف خانه به دنبال او گشت تا که به او رسید در حالیکه در گوشه ای از خانه ایستاده ودستانش بلند کرده بود و می گریست و این گونه دعا میکرد:
اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّی صَالِحَ مَا أَعْطَیْتَنِی أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً
خدایا چیزهای خوبی که به من دادی هرگز ازمن نگیر خدایا هرگز دشمن و حسود را نسبت به من شاد نکن خدایا از بدی ای که من را از آن نجات دادی هرگز وارد نکن خدایا من را لحظه ای به خودم واگزار نکن.
ام سلمه باز برگشت و گریه می کرد تا جاییکه که رسول خدا به سبب گریه او برگشت و به او گفت ام سلمه چه چیز تو را گریانده است؟ گفت پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا برای چه گریه نکنم درحالیکه تو پیش خدا دارای جایگاهی هستی که خداوند می فرماید «لیغفرلک اللَّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر» (س فتح آیه ۲)
آنچه از گناهان گذشته و آینده تو بوده است بخشیده است پس چرا گریه میکنی و میگویی خدایا ما را به خودمان وانگذار؟ فرمود: «و ما یؤمننی»اگر از خدا غافل بشوم، چه چیزی من را نگه خواهد داشت؟
این موضوع برای ما بهترین درس معرفتی می باشد بدین معنا که در روز (عزت، ذلت، سختی، راحتی) روزی که دشمن مارا محاصره کرده است، در روزی که دشمن با همهی عظمت، خودش را بر چشم و وجود انسان تحمیل میکند، وبه طور کلی در همهی حالات زندگی خدا وند متعال را به یاد داشته باشیم و فراموش نکنیم زیرا به خدا تکیه کردن و از خدا وند متعال حسن عاقبت خواستن؛ درس بزرگ پیامبرگرامی به امت اسلام است.
تفسیر قمی ، علی بن ابراهیم قمی ج ۲ ص ۷۴ ؛
۲- نگرانی حضرت علی علیه السلام از عاقبت امر
خطبه شعبانیه یکی از زیباترین و با ارزش ترین منشورهای اخلاقی و اعتقادی است که حضرت رسول اکرم (ص) درراستای تبیین عظمت ماه مبارک رمضان و ویژگی ها و امتیازات برجسته آن برای امت اسلام ایراد فرموده است.
پیامبر اکرم (ص) در این خطبه ارزشمند نکات زیبایی از شاخص های سبک زندگی اسلامی را متذکر شده اند ومولفه های زیبا و ارزشمندی که در زندگی فردی و اجتماعی هر انسان مسلمان لازم است تا زندگی اش بر اساس آموزه های قرآنی و اسلامی پایه ریزی شود مطرح کرده است.
علی علیه السلام می فرماید: زمانی که پیامبر گرامی این خطبه را می خواند از جا برخاسته و عرض کردم، ای پیامبر خدا! برترین اعمال در این ماه چیست؟ حضرت فرمود: ای ابا الحسن! برترین اعمال در این ماه پرهیز از محرمات است.
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقُمْتُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ؟
فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ.
ثُمَّ بَکَی فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ فَقَالَ یَا عَلِیُّ أَبْکِی لِمَا یَسْتَحِلُّ مِنْکَ فِی هَذَا الشَّهْرِ کَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ
وَ قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ شَقِیقُ عَاقِرِ نَاقَهِ ثَمُودَ فَضَرَبَکَ ضَرْبَهً عَلَی قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَکَ
سپس گریست. گفتم: ای پیامبر خدا! سبب گریه شما چیست؟
فرمود: «ای علی! بر این میگریم که حرمت تو را در این ماه می شکنند. گویا می بینم تو در حال نماز برای پروردگار خویشی، که نگونبختترینِ اوّلین و آخرین، همو که برادر پی کننده ناقه قوم ثمود است، برمی خیزد و بر فرق سرت ضربتی می زند و محاسنت، از خون سرت رنگین می شود «
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِکَ فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِی. فَقَالَ علیهالسلام فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِکَ.
گفتم: ای پیامبر خدا! آیا در آن حالت، دینم سالم است؟ فرمود: «دینت، سالم است»
بدین ترتیب معلوم می شود حضرت امیرعلیه السلام با اینکه تجسم ایمان ، تقوی و عبودیت است همواره نگران عاقبت امر می باشد بنابراین باید افراد مومن و موحد به مراتب بر حسن عاقبت خود اهتمام داشته و همواره بر خوشبختی و سعادت خود دعا کنند.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
نمونه هایی از عاقبت به شری در تاریخ کربلا
۱-خالد بن عرفطه
یکی از شخصیتهای منفور تاریخ کربلا شخصی است به نام «خالد بن عُرفُطه» -که دارای یک پیشینه و سابقه بلند پیش از کربلا است – کما اینکه منابع تاریخی در باره او نوشتهاند: «او از جمله اصحاب پیامبر (ص) بوده که از ایشان روایت نقل کرده است». سعد بن ابی وقاص در جنگ قادسیه او را به سالاری جنگ گماشت و او در جنگ نخیله خوارج را کشت. ساکن کوفه شد و در آنجا برای خود خانههایی ساخت البته عاقبت این شخصیت آنچنان که تصور میرفت خوب پیش نمیرود؛ چرا که طبق گواه تاریخ این شخصیت دوچهره و منافق، فرمانده قسمتی از سپاه جهنمی یزیدیان میشود و در منابع شیعی امام علی (ع) این چنین در خصوص او پیشگویی کرده بود:
روزی سوئد بن غَفله گفت: مردی نزد امیر مؤمنان (ع) آمد و گفت: «ای امیر مؤمنان! من از وادی القری عبور کردم و خالد بن عُرفُطه را دیدم که در آنجا مرده است. برایش آمرزش بخواه. امیر مؤمنان فرمود: «دست بدار! او نمرده است و نمیمیرد تا سپاه گمراهی را که پرچمدارش حبیب بن حِماز است، فرماندهی کند» مردی از پایین منبر برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند، من شیعه و دوستدار تو هستم. امام (ع) پرسید: «تو کیستی؟». گفت: من حبیب بن حِمازم
امام (ع) فرمود: «مبادا که آن پرچم را بر دوش بگیری، که قطعاً بر دوش میگیری و با آن از این در، وارد میشوی» و با دستش به باب الفیل اشاره کرد. هنگامی که امیر مؤمنان (ع) به شهادت رسید و حسن بن علی (ع) نیز پس از او وفات یافت و وقایع امام حسین (ع) و قیامش پیش آمد ابن زیاد، عمر بن سعد را به سوی حسین بن علی (ع) فرستاد و خالد بن عُرفُطه را بر طلایهداران سپاه گماشت و همان گونه که حضرت امیر (ع) پیشگویی کرده بود حبیب بن حِماز را پرچمدار او کرد و با آن رفت تا از باب الفیل به مسجد وارد شدو سر انجام عاقبت به شر و در زمره دشمنان امام حسین (ع) قرار گرفت . (الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد ج ۱ ص ۳۲۹)
۲-شبث بن ربعی تمیمی مرد هزار چهره کوفه
اگر کسی به پیشینه و تاریخ زندگی این شخصیت نگاه کند شاید باور نداشته باشد که به چه سرانجام و عاقبت شومی مبتلا شدهاند. شَبَث بن رِبعِی بن حصین تمیمی یربوعی (درگذشت حدود ۷۰ ق) از جمله افراد ثروتمند کوفه و شخصیتهای متزلزل تاریخ اسلام به حساب میآید؛ شاید بهترین لقب برای او مرد هزار چهره باشد؛ چراکه «شبث»، هر چند از مخالفان سرسخت عثمان و از جمله فرماندهان سپاه امام علی (ع) در جنگ صفین بود.
ولی با این حال در مسیر حرکت به سوی نهروان، به خوارج پیوست اما با سخنان روشنگرانه و هدایت های امام علی علیه السلام برگشت و فرماندهی قسمتی از سپاه امام (ع) را در جنگ نهروان به دست گرفت.در پرونده او شهادت علیه حجر بن عدی نیز وجود دارد. ولکن سیاهترین پرونده زندگانی شبث زمانی رقم میخورد که در واقعه کربلا به امام حسین (ع) نامه مینویسد و از آن حضرت میخواهد به کوفه بیاید. اما با تسلط ابن زیاد بر کوفه تغییر موضع داده و در پراکنده کردن اهالی کوفه، از اطراف مسلم بن عقیل نقش بسزایی داشت.در روز عاشورا نیز فرماندهی نیروهای پیاده سپاه عمر بن سعد را بر عهده داشت. و سر انجام از نگون بختان تاریخ کربلا قرار گرفت و عاقبت به شر شد. (انساب الاشراف ج ۳ ص ۱۵۸ و تاریخ طبری ج ۵ ص ۳۵۳)
نمونه هایی از عاقبت به خیری در تاریخ کربلا
۱- نُعمان بن عمرو ازدی راسبی؛ بصیر در دین و دلباخته اهل بیت
نعمان منسوب به تیره راسب بن مالک، تیرهای از قبیله ازد است اگرچه یمنیالاصل و از اعراب قحطانی جنوب بودند، اما در کوفه ساکن شدند. او از یاران و اصحاب امام علی (ع) بود و در جنگ صفین در رکاب آن حضرت جنگید.
نعمان در شب هشتم ماه محرم همراه برادرش حُلاس به امام حسین (ع) پیوستند و هر دو در صبح روز عاشوراباایثار و فداکاری و اخلاص کامل در حمله اول به شهادت رسیدند. او به هنگام شهادت حدود ۵۰ سال سن داشت ودر زیارت رجبیه به وی چنین سلام داده شده است: «السَّلامُ عَلَی نُعمانِ بنِ عَمرِو راسِبی» (آئینه داران آفتاب ج ۱ ص ۵۰۴)
۲-اسلم بن کثیر اعرج یا مسلم بن کثیر اعرج
مُسلم بن کَثیر اَزْدی ملقب به اَعْرَج (از یاران امام حسین(ع و شهدای کربلا) پدرش از اصحاب پیامبر گرامی اسلام و خودش از تابعین ، قرآن شناس ، راوی روایات پیامبر ، شجاع و رزم دیده بود وی درسنین جوانی در جنگ جمل و سپاه امام علی(ع) با تیر از ناحیه پا مجروح شد واعرج لقب گرفت.
او همچنین در زمان امامت امام حسین (ع) ازجمله کوفیانی بود که به امام حسین(ع) نامه نوشت و حضرت را به کوفه دعوت کرد. دین شناس و دشمن شناس بود با ورود مسلم بن عقیل به کوفه، نا آرام و پر اشتیاق اورا یاری و همراهی کرد و پس از شهادت مسلم، به کاروان امام حسین(ع) پیوست وپیرمرد هفتاد ساله و اعرج با نشاط جوانی ، همقدم حضرت سیدالشهدا شد تا امضایی درخشان بر صحیفه عاشورای حسینی (ع) باشد و با حسن عاقبت لنگ لنگان به مقام رفیع شهادت نایل آید.
نـازم آن آمـوزگارى را که در یــک نصف روز
دانــش آمــوزان عـــالــم را چـنـیـن دانا کند
ابــتـدا قــانــون آزادى نــویــســد در جـــهـــان
بعد از آن با خون هفتاد و دو تـن امضا کند
عــقــل مــات آمــد ز دانــشــگــاه ســیّار حسین
کــایـن چـنـیـن غوغا بپا در صحنه دنیا کند
آن کسى را شـیعه بتوان گفت کو از جان و دل
در حـیـات خـویـش ایـن برنامه را اجرا کند
(علی اکبر خوشدل تهرانی)
————————–
لنگ لنگان سوی جانان می روم
سوی ان سرو خرامان میروم
میروم دستم بگیرد حی شوم
سر زمستی می پرست حی شوم
دم به دم اماده ی او میشوم
تا رسد دلداه ی او میشوم
(معین مرتضایی )
انتهای پیام/
