تبریزبیدار گزارش می دهد؛

جشن دخترانه معطر به «قیزیل گول» / از همصدایی با غزه تا عشق به تراکتور

صدای دلنشین‌شان در میان درختان حیاط طنین‌انداز شده و فضای معنوی خاصی را رقم زده است. دختربچه‌هایی که با خلوص دل، کلام وحی را بر لب دارند؛ گویی فرشته‌هایی هستند که این جشن را به آسمان وصل کرده‌اند.

سرویس فرهنگی تبریزبیدار / دعوتنامه‌ای از طرف کانون فرهنگی رهپویان یاس برای جشن روز دختر در خانه‌ی شاعر بانوی ایران، پروین اعتصامی، به دستم می‌رسد خانه‌ای که دیوارهایش از جنس شعر است و حیاطش از جنس خاطره.

وارد که می‌شوم، با دنیایی از شور و طراوت روبه‌رو می‌شوم. دخترانی با چادرهای سبز و روسری های گل‌گلی، مثل دسته‌ گل رنگارنگ، هرکدام گوشه‌ای از حیاط را پر کرده‌اند. لبخند، نگاه‌های شاد و صدای خنده‌های کودکانه فضا را پر کرده است.

 

می‌خواهم دلیل این شور را بدانم. رو به یکی از دخترها می‌کنم و می‌پرسم: «چرا این‌قدر سر و صدا؟»

با برق خاصی در چشم‌هایش، می‌گوید: «آخه امروز روز ماست… روز دختره!»

در گوشه‌ای دیگر، گروهی از دختران مشغول تمرین برای هم‌خوانی قرآن هستند. صدای دلنشین‌شان در میان درختان حیاط طنین‌انداز شده و فضای معنوی خاصی را رقم زده است. دختربچه‌هایی که با خلوص دل، کلام وحی را بر لب دارند؛ گویی فرشته‌هایی هستند که این جشن را به آسمان وصل کرده‌اند.

برنامه‌ی امروز نام خاصی دارد: «قیزیل گول» قیزیل گول یعنی «گل محمدی»؛ نامی که بر سرود تازه‌ای برای دختران نهاده‌اند و به زیباییِ انتخابشان ایمان دارند. اکثر گروه‌های اجراکننده، دختران همین کانون هستند؛ دخترانی که نه‌تنها با آوایشان، بلکه با حضورشان روشنی‌بخش این روز شده‌اند.

دلم می‌خواهد جایی بنشینم، خستگی در کنم و از دور این زیبایی‌ها را تماشا کنم. اما هیچ صندلی خالی نیست. همه ایستاده‌اند، پر از شوق، پر از انرژی. من هم می‌ایستم؛ شاید نشستن در چنین حال‌وهوایی کم‌لطفی باشد.

ناگهان باران شروع به باریدن می‌کند، اما نه آن‌قدر که دلسردی بیاورد انگار آسمان هم می‌خواهد سهمی در شادی این روز داشته باشد. دختران اما همچنان با لبخند ایستاده‌اند و باران را میهمان دل‌شان می‌کنند.
این‌جا عشق جاری‌ست؛ عشقی کودکانه، اما آگاه و باوقار.

کمی بعد، کیکی بزرگ وارد مراسم می‌شود. مجری با لبخند اعلام می‌کند که امروز، در آستانه ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر، سومین سالگرد تأسیس کانون رهپویان یاس هم است. شور و شادی دوچندان می‌شود. بچه‌ها با شوق به سمت کیک می‌روند تا دهنشان را شیرین کنند؛ لحظه‌هایی که لبخند از لب هیچ‌کس نمی‌افتد.

اما زیباترین بخش برنامه جایی‌ست که دختران رهپویان یاس، این جشن را به یاد دختران غزه برگزار می‌کنند؛ دخترانی که هر روز زیر باران موشک‌های رژیم صهیونیستی، کودکانه پرپر می‌شوند. در سکوتی خاص، برای آن‌ها دعا می‌کنند:
«خدایا، سال دیگر، دختران غزه در خانه‌های‌شان آرام باشند… زیر آسمانی امن…»

 

حال‌وهوای روزهایِ تراکتوری شهر، بر این مراسم دخترانه نیز سایه افکند؛ در جایی که شهر زیر پای شوق می‌لرزد و قلب‌ها با هر نفس، نام تراکتور را زمزمه می‌کنند؛ تیمی که در آستانه‌ی قهرمانی ایستاده و هزاران دعا از دل‌ها بلند شده‌اند تا اوج بگیرد، حالا اینجا برنامه‌ی «قیزیل گول» نیز مثل آیینه‌ای بود از عشق دختران به تراکتور. وقتی صداها یکی شد و همگی با هم آواز کشیدند، می‌شد فهمید که این فقط یک تیم نیست، این یک رؤیاست که دارد به واقعیت نزدیک می‌شود. از کودکان تا بزرگ سالان، همه دست‌به‌دست هم دادند و با اشک و لبخند، تیم محبوبشان را صدا زدند.

در دل این جشن، صحنه‌ای درخشان‌تر از فشفشه‌ها دل‌ها را لرزاند؛ دختران هنرمند یکی از هنرستان‌های تبریز، با شور و وقار روی صحنه آمدند و با تمبک‌نوازی، صدای فرهنگ و اصالت را به مراسم آوردند. ضرب‌هایشان ضربان قلب همه ما بود.

و بعد… آسمان هم شاد شد. فشفشه‌ها درخشیدند، جیغ و هورا در فضا پیچید، و شور به بلندای آذربایجان رسید. تبریز، یک‌صدا شده بود؛ شهری که حالا فقط یک آرزو دارد: قهرمانی تراکتور.

در پایان برنامه، حرکت جالب و شیرین رخ می‌دهد. دختران همین کانون، خودشان با زبان کوچک اما دل‌های بزرگشان، از مسئولان فرهنگی‌ای که حامی آن‌ها بوده‌اند، تجلیل می‌کنند. این احترام، نه به اجبار بزرگ‌ترها، که از دل نیت پاکشان برآمده بود. صحنه‌ای که هر تماشاگری را به تحسین وا می‌داشت.

این جشن، تنها مراسمی برای روز دختر نبود؛ تبلوری بود از زیبایی ایمان، همبستگی، ایثار، و امید. دخترانی که آینده را با دل‌های روشن‌شان می‌سازند، نه فقط برای خود، که برای همه‌ی دختران این جهان.

گزارش از الهه مهدوی

انتهای پیام/

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *