به گزارش تبریز بیدار، مهدی نعلبندی در صفحه اجتماعی خود نوشت:
تو دوستداشتنیترین پیرمرد تمامی عمرم بودی
شکنج پیچدرپیچ ابرویت آزمون چیرهدستی نقاشان بود.
انگشتان کاربلدم کم میآوردند در ترسیم زیبایی تنیده در رعناییات؛
انحنای لایه در لایهی دستارت،
خال افتاده بر گونهی راستت،
اسلیمیهای پنهان در پیچ و تاب محاسنت،
و نگاهت …
و نگاهت ،
وقتی چشم در چشم نقاش میدوختی
و میشد همهی رنگهای دنیا را در تبسم مردمکهایت دید
بیچاره نقاش باید چه تقلایی میکرد
برای کشیدن سوسوی فانوس روشن شب شعر چشمانت
یا که ماهتابی در آغوش دریایی مغرور و آرام.
و انگشترت، مُهر ملکوت بر جواهر فقه.
ختامه مسک.
ای مرد !
عبا و قبا و عمامهات عطر محمّد پراکند
و گلخندهات عسل در دهانم گذاشت
میشناسمت پس هستم؛
ای برتر از پیغمبران بنیاسرائیل !
تو
عبا از حقیقت بر دوش داشتی
نعلین از زمان بر پا
و من؛
انتظار فرج از نیمهی خرداد کشم.
.
.
.
.
مهدی نعلبندی / ۱۳ خرداد ۹۴