سرویس فرهنگی تبریز بیدار/طاها فرهمند؛
مقدمه
کوفه تحمل امیرالمومنین(ع) را از دست داده بود و ساکنانش او را مشکل ساز میدیدند. شناخت اجتماعی سیاسی اواخر دورۀ خلافت امیرالمومنین(ع) از این رو اهمیت دارد که درک این مفهوم را داشته باشیم که چه جامعهای تحویل امام مجتبی(ع) شد. بعد از شهادت علی(ع) بایستی دو قطب رامورد توجه و بررسی قرار دهیم یک قطب، قطب کوفه است همان محیطی که حضرت حسن(ع) در آنجا به خلافت میرسیدند و دومین قطب، قطب شام است که مقر حکومت معاویه است.
هنگامی که امیرالمومنین علی(ع) به خلافت میرسند از هر بلادی نمایندهای به در خانۀ حضرت می آیند؛ از مصر، کوفه، مدینه، مکه، یمن، بصره و… که این افراد جزو اشخاص معتبر و صاحب نفوذ در شهرهای خود بودند. معاویه فقط در شام است؛ در کوفه نیست در مکه نیست درمدینه و سایر بلاد شأنیتی برای خلافت ندارد.
علی(ع) تنها ماند
امیرالمومنین با آنهمه مقبولیت در قالب یک قطب در مقابله با قطب معاویه بعد از ۵ سال، مظلومانه شهید شدند. نتیجۀ مبارزات امیرالمومنین(ع) با قاسطین و مارقین و ناکثین شد حکمیت تحمیل شده و آن نیز موجب عزل نمایندۀ قانونی حضرت امیر از بلادهایی همانند مصر، یمن، مدینه،مکه و… و نیز نصب نمایندۀ معاویۀ در این شهرها؛ یعنی قطبی که به نفع علی(ع) بود با تغییر ۱۸۰ درجهای بدست معاویه افتاد. محمد ابن ابی بکر را در مصر شهیدکردند، عمار را در جنگ صفین، مالک را در راه مصر مسموم کردند و اینگونه شد که علی تنها ماند. اینکه فرماندهی در شهر خود شهید می شود نشانگر تنهایی و مظلومیت اوست.
جامعهای که امام حسن(ع) تحویل گرفت اینچنین جامعۀ بی سروسامانی بود که نتیجۀ تحمیل مصلحتها به علی(ع)بود.
صلح، قیام و قعود
قبل از پرداخت به بزرگترین و باشکوهترین نرمش قهرمانانۀ تاریخ شیعه که موجبات بقای تشیع را فراهم کرد ابتدا باید به اتیمولوژی واژه «صلح»، «قیام» و «قعود» پرداخت. کلمۀ صالح درمقابل واژۀ فاسد قرار میگیرد از اینرو «آتش بس» امام حسن(ع) با معاویه و مبارزۀ امام حسین(ع) در برابر یزید هر دو صلح هستند؛ یکی «قعود» است و دیگری «قیام» که هردو در چارچوب «صلح» میگنجند. بنابراین حرف بیربطی است که بگوییم امام حسن(ع) صلح کردند و امام حسین(ع) قیام، بلکه هر دو امامان عزیز ما صلح کردند یکی از بزرگواران قعود و دیگری قیام. حتی تصور اینکه صلح در مقابل جنگ قرار میگیرد غلطی فاحش است. با این مقدمۀ کوتاه به نرمش قهرمانانۀ امام مجتبی(ع) میپردازیم.
امامان فعال وغاصبان منفعل
اساساً کسانی که امامان معصوم علیهم السلام را افرادی منفعل و غیر فعال در برابر طاغوتهای زمان خویش تصور کردهاند مقام امامت را درک نکردهاند؛ پیمان نامهای که میان امام حسن(ع) و معاویه بسته شد تدبیر حضرت (ع) بود [توضیح چرایی این تدبیر گفته خواهد شد] و ایشان معاویه را در مسیری از تصمیم گیری قرار دادند که مجبور به قبول پیمان نامۀآتش بس گردد؛ ایشان فضا را به گونهای طرح ریزی کردند که معاویهای که میخواست ریشۀ شیعه را از جا بکند، از ترس اینکه پایمال شدن خون مسلمین (که قبلاً خودش آنرابه گردن علی(ع) انداخته بود) به گردۀ او بیافتد ماشین آشکارای دروی شیعیان راخاموش ساخت و مجبور به پذیرش آتش بس شد.
سازمان سری شیعه
اما این تشیعی که بحثش در میان است منظور کدام فرقه یا تفکر است؟ چه کسانی را شامل میشود؟
مبنای تشیع در زمان حضرت رسول اکرم(ص) بنا شد، ماجرایش بسیار مفصل است؛ به طور اجمال اینکه زمانی که حضرت امیر از سوی پیامبر اکرم(ص) به یمن عازم شدند گروهی از ایشان با اسلامی که علی(ع) آورده بود مأنوس گشتند کسانی همچون مالک اشتر و دیگران [شیعیان یمنی که امروزه در قالبها و احزاب سیاسی الحوثیها و انصارالله میشناسیم که اکثراً زیدی هستند باقیمانده همان نسلاند].
نفوذ به حکومت؛ قاعدۀ تقیه
کسانی همانند عمار نیز در دستگاه حکومتی خلفاء مسئولیت داشتند، مخفیانه عضو سازمانی تشکیلاتی، امنیتی و اطلاعاتی بودند که علی(ع) پیریزیاش کرده بود. همین افراد موجبات رغبت عمومی مردم به امیرالمومنین(ع) بعد از خلیفۀ سوم را فراهم کردند. این سازمان به شدت قوی و سیستمی عمل میکرد که جای تحلیل بیشتر در اینجا وجود ندارد. همینکه علی(ع) به خلافت رسید بخش اعظمی از این سازمان که حضرت خودشان پایهگذاریش کرده بودند به جهت تشکیل حکومت، آشکار شدند که توسط ارتش جاسوسان معاویه یک به یک شناسایی و از میان برداشته شدند. حضرت امیر بعد از مسئلۀ حکمیت و از دست دادن یاران خویش همواره تأکید میکردند «غیر از کوفه جای دیگری نمانده است»؛ توجه داریم که حضرت امیرمتخصص مسائل روانی هستند و این جملۀ پر معنا یعنی فاتحۀ روحیه لشکر را خواندن اما چرایی مطرح ساختن این مسئله زمینهسازی بوده است برای انعقاد پیمان نامۀ آتش بس توسط امام مجتبی(ع).
نرمش قهرمانانۀ امام مجتبی(ع)
بعد از شهادت حضرت علی(ع)، لشکر امام مجتبی(ع) به گونهای از هم پاشیده بود که با وجود قتل دو پسر عبیدالله ابن عباس توسط معاویه (از طریق بسر ابن ارطاط)، عبیدالله، فرماندهی لشکر حضرت را وا نهاد و فرار کرد. جاسوسان معاویه چند بار امام حسن(ع) را ترور کردند که به علت علم امام مجتبی به اشخاص و جاسوسان نفوذی معاویه ترورها ناموفق ماند.
امام حسن(ع) با انعقاد پیمان آتش بس و این نرمش قهرمانانۀ پر شکوه، شمشیر و ماشین جنگی معاویهای که تمام جهان اسلام را علیه امام و یارانش و سازمان شیعه بسیج کرده بود از میان برداشت و شیعه را نجات داد. اگر خواستار سر نخهایی از این استدلال باشیم باید در تاریخ بعد از شهادت امام علی(ع) تا شهادت امام مجتبی(ع) و تا کربلا، دقیق باشیم و ترورهایی که بعد از پیماننامه در کوفه (تکیهگاه ائمۀ اطهار علیهم السلام در طول تاریخ) اتفاق افتاد دقت کنیم. ترورهای کور و بعضاً دقیقی که زیاد ابن ابیه حاکم وقت کوفه انجام داد و به شهادت رسیدن بزرگانی همچون حجر ابن عدی.
کلام آخر
یزید نیز انسان بیعقلی نبود که خود را به گرداب کربلا دچار سازد او گمان میکرد همه چیز حاضر و آماده است که سازمان شیعه را از بین ببرد و مطلق العنان اسلام را از میان بردارد که میگفت نه پیامبری آمد و نه وحیی فرستاده شد. اما تلاش امام حسن(ع) در زنده نگهداشتن وپرورش و تکمیل سازمان شیعه و قعود ایشان به مثابه نرمشی قهرمانانه و با شکوه و نیز قیام امام حسین(ع)، اولاً اسلام را احیا کرد و ثانیاً سازمان شیعه را برای خروج قائم آل محمد ذخیره داشت.