گروه اجتماعی تبریز / روح الله رشیدی
برنامهسازی در تلویزیون، تابع قاعده است. اینگونه نیست که کسی بهراحتی از دربِ جام جم برود تو و وارد استودیو بشود و دوربینها را به خط بکند و «سه دو یک… می ریم ضبط» بگوید و چیزی بسازد و بدهد به پخش و پخش هم بفرستد به آنتن. یک آیتمِ چندثانیهای هم حتی، از یک مسیرِ بهشدت تنگ و سخت عبور میکند تا برسد به خانهی مردم. این یعنی اینکه فیتیله هم چنین فرایندی طی کرده تا چنین افتضاحی به بار بیاورد. طرحی نوشته شده و سناریویی در کار بوده و بارها و ساعتها تمرینِ و تکرار دیالوگها. دهها نفر، علیالقاعده، از قصهی فیتیله و دیالوگهایش مطلع بودهاند. با همهی اینها، چنین گندی به بار آمده و بوی تعفنش، همهجا را گرفته! این یعنی اینکه، آنهمه آدمِ عاقلِ بالغِ صاحب شعورِ استانداردِ بخشنامه خوان، که مستقیم و غیرمستقیم در جریان این تعفنِ مشهود بودهاند، هیچکدامشان، به آن درجه از فهم و احساس مسئولیت نرسیده بودند که بفهمند در این لجن نامه، چه نوشته. که اگر یکیشان به چنین درجهای نائل میشد، قطعاً به مقابله بلند میشد.
این توقعِ چندان زیادی نیست. نمایشِ متعفنِ مذکور، بسیار سطحی و ساده و کودکانه است. و نه عمیق و فلسفی و چندلایه و گیجکننده. هر کودکی با یکبار تماشا، میفهمد که چه دارد میگذرد در آن. دردِ این تنزلِ اندوهبار، این بیمسئولیتی کشنده و این بیتفاوتی خسارت آمیز، بیش از هر مصیبت دیگری است.
اصلاً گیریم که عناصرِ سوژهی گندیدهی حضرات، تُرک نبودند؛ آیا در این صورت، قصه به سر میرسد؟ این چه شعوری است که میخواهد چنین گندابی را به خورد کودک و نوجوانِ ایرانیِ مسلمان بدهد؟