سرویس فرهنگی و اجتماعی تبریزبیدار؛ محسن هادی
بیخانمانی، عارضهی شهرهای بزرگ است؛ در سال ۲۰۱۳ در خیابانهای لندن، ۱۱۲.۰۷۰ نفر زندگی خود را گذراندهاند که نسبت به سال پیش ۲۶% افزایش داشته بود. در فرانسه اعلام شده است هر ساعت یک بیخانمان میمیرد! در ایالت ماساچوست آمریکا، ۳۷۰۰۰ دانشآموز در طول سال ۲۰۱۳، بیخانمانی را تجربه کردهاند در مسکو بااینکه آمار رسمی منتشر نمیشود، اما گزارشها حاکی است در آن شهر بیش از ۱۰۰.۰۰۰ نفر بیخانمان هستند. در سال ۲۰۱۱ گفته شد بیش از ۳۰ درصد از بیخانمانهای روسیه زن هستند درحالیکه این رقم ۱۰ سال پیش، ده درصد بوده است. مهرماه سال ۹۳، شهردار تهران از وجود ۱۵ هزار کارتنخواب در این شهر خبر دادو رییس کمیسیون عمران و حملونقل شورای شهر تهران نیز اعلام کرد بر اساس آمارهای ارائهشده، سال گذشته تعداد کارتنخوابها بین چهار تا پنج هزار بوده و امسال با رشد ۳ برابری مواجه شده است. آمارها تکاندهندهاند، و تکاندهندهتر، روند رو به رشد بیخانمانی است که خطرهای بزرگی را نوید میدهد.
در تبریز که آوای شهر بدون گدایش گوش فلک را از کار انداخته، هیچ آماری تاکنون از بیخانمانهای این شهر منتشر نشده است و تبلیغات رسمی همواره تبریز را شهر بدون گدا معرفی کرده است، اما واقعیت چیز دیگری است؛ زیر پلهای کنارگذر شمالی، پر از زن و مرد و کودک است!
بیخانمانی بسته به شرایط هر شهر و کشور، دلایلی دارد، از مشکلات اقتصادی و گرانی مسکن گرفته تا بیکاری و مهاجرت؛ در تبریز علت اصلی بیخانمانی اعتیاد است. در مصاحبههای متعددی که با کارتنخوابهای تبریز داشتهام، همهی آنها معتاد بودند؛ یعنی بیخانمانیشان درنتیجه اعتیاد بوده و نه اینکه اعتیادشان نتیجهی بیخانمانی باشد. برخی به خاطر اعتیاد و شکست برنامههای ترک، از خانواده طرد شدهاند و برخی هم پس از آزادی از زندان، جایی برای زندگی نداشته و به پلهای زیر اتوبان پاسداران پناه بردهاند.
مسئلهی بیخانمانها همچنان که در شهرهای بزرگ دنیا جدی است، راههای مقابله با آن هم برای مدیران شهری بسیار جدی است؛ در نیویورک سازمان بزرگی با حدود ۲هزار پرسنل وظیفه کمکرسانی به بیخانمانها را بر عهده دارد و با اختصاص اقامتگاههای موقت و ارائه مشاوره به خانوادهها و افراد بیخانمان راه را برای استقلال مالی و بازگشت آنها به زندگی معمول را هموارتر میکند. در لندن ادارهی مسکن شهر، وبسایتی راهاندازی کرده است که بیخانمانها میتوانند با جستجو در آن جای خواب و خدمات حمایتی را پیدا کنند.
اما در شهرهای ما؛ واضحتر؛ در شهر ما، در تبریز، هیچ برنامهای برای حل این مشکل شهری وجود ندارد چراکه سالهاست چشممان را با خیال خوش «شهر بی گدا» بستهایم و از حاشیهی سیاه شهر خبر نداریم که حالا برنامهای هم برای مقابله با آن داشته باشیم. واقعیت را باید دید و پذیرفت، در تبریز افراد بیخانمان وجود دارند و سالبهسال هم بیشتر خواهند شد چراکه از طرفی موج اعتیاد در کشور بزرگ و بزرگتر میشود و از طرف دیگر بیکاری در حال افزایش و هزینههای مسکن سرسام آورتر میشوند.
آنچه در مواجهه با مسئله بیخانمانها در این شهر انجام شده و میشود؛ ۲ کار ساده است، انکار کارتنخوابها و اصرار بر شهر بدون گدا! و البته دستگیری گاهوبیگاه آنها و سپردنشان به کمپهای اجباری ترک اعتیاد! تا چند شب بمانند و دوباره آزاد شوند و برگردند زیر پل!
دربارهی بیخانمانهای تبریز با یک مسئلهی نسبتاً پیچیده مواجهیم؛ اعتیاد! برخورد با بیخانمان سالم راهحل مشخصی دارد، تأمین سرپناه و شغل و یا اگر نیاز داشت درمان. این کار در شهری مانند تبریز که پر از انجمنهای خیریه است و انفاق جزوی از فرهنگ مردم شده، بسیار ساده است. اما وقتی با کسی مواجهیم که دلیل بیخانمانیاش اعتیاد است، مسئله بیشازاندازه پیچیده میشود و نمیتوان بهراحتی گفت که اگر سرپناهی برایش تهیه کنیم، مشکل حل میشود؛ چنانچه در تهران تجربه شده و جواب نداده است.
راهحل شهرداری تهران برای مسئله کارتنخوابها، پدیدهای به نام «گرمخانه» بود؛ سولهای نسبتاً بزرگ با تختهای دو سه طبقه و البته حمام و سرویس بهداشتی. مأموران شهرداری و یا پلیس، در گشتهای شبانه، کارتنخوابها را جمعآوری کرده و به این مراکز تحویل میدهند؛ و در این جمعآوریها، نگاه آماری حاکم است مانند جمعآوری زباله! هرچه تعداد زیاد، پول زیاد و ناگفته پیداست که چه فجایعی ممکن است از این شیوه حاصل شود.
بیخانمانی در تهران دو وجه متفاوت دارد؛ آنهایی که معتادند و آنهایی که مسکیناند؛ یعنی برای کاری به تهران رفتهاند، یا دلیل دیگر، به خاطر نداشتن هزینه مسافرخانه، آواره خیابان شدهاند. معلوم نیست گرمخانهها برای کدامیک از این دو گروه ساختهشدهاند و آیا تفکیکی بین آنها وجود دارد یا نه! آنچه مسلم است گرمخانهها بیشتر محل خواب معتادان شده است و این هم خود مسئله ایست.
در مهرماه ۹۳، حسین طلا، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، درباره وضعیت گرمخانهها گفتوگویی با سایت خانه ملت انجام داده و معتادان را مشکل اصلی این گرمخانهها دانست و از مصوبه استانداری تهران مبنی بر ممنوع بودن ورود معتادان به گرمخانهها خبر داده و گفت: « قرار بود علاوه بر آنکه تعداد این مراکز افزایش یابد حجم ورودی به گرمخانهها نیز کنترل و از ورود معتادان نیز جلوگیری شود، حال قرار است مجمع نمایندگان تهران این موضوع را پیگیری کند» و این یعنی شکست نگاه سادهانگارانه به مشکل کارتنخوابها. نگاهی که یک سولهی گرم با چند صد تخت ساده را برای حل یک مسئلهی پیچیدهی شهری کافی میداند!
تجربه گرمخانههای تهران، اگرچه نیاز به بررسی دقیق و میدانی دارد، اما مروری بر گزارشها منتشره از آن، نشان میدهد این سولهها، نهتنها در حل مشکل کارتنخوابی موفق نبودهاند بلکه خود به معضل دیگری تبدیلشدهاند. بهعنوان نمونه در سال ۱۳۹۰ روزنامهی ایران داستان یک جوان عقبمانده ذهنی به نام «مهدی» را نوشت که پس از اخراج از یکی از گرمخانههای شهرداری و رها شدن در جنوب تهران به خاطر سرما پاهایش را از دست داد. او که ۲۹ سال داشته، از سر کوچه خودشان توسط گشتهای شهرداری دستگیر و بیاعتنا به کاغذی که خانواده از ترس گم شدن او، در جیبش گذاشته و آدرس و شماره تلفن را نوشته بودند، به گرمخانه منتقل شده و یک سال تمام از خانواده خود گم میشود. «خانواده در مدت گم شدن وی تکاپوی زیادی انجام دادند تا او را پیدا کنند. خواهرش ۵بار به شهرداری مراجعه کرد تا در صورت دستگیری برادرش تحت عنوان کارتنخواب یا متکدی مشخصاتش را ارائه و محل نگهداری وی را پیدا کند، اما هر بار جواب منفی شنید و مسئولان گرمخانهها تأکید کردند که «مهدی» به هیچ گرمخانهای انتقال داده نشده است. خانواده «مهدی» بالاخره از روی ناچاری آگهی گم شدن وی را در روزنامه به چاپ رساندند و همین کافی بود تا با تماس عدهای از اطراف مهرشهر کرج اطلاع یابند که «مهدی» در شرایط سختی در حوالی امامزاده طاهر دیده شده است. وقتی پدر «مهدی» پسرش را در شرایط سخت سرمازدگی دید وی را به بیمارستان امام حسین انتقال داد و از پزشکان شنید برای نجات پاهای وی از قطعشدگی بسیار دیر شده است». او را تنها ۸ شب در گرمخانه نگه داشته بودند و چون نگه داشتنش دیگر بهصرفه نبود رهایش میکنند تا از جنوب غرب تهران به خانهشان در شرق تهران برود. او هم که عقبماندگی ذهنی داشت، راه خانه را پیدا نمیکند و درنتیجه در سرمای شدید زمستان، گرسنه و تشنه، به حالت نیمهجان از مهرشهر کرج سردر میآورد.
این تنها یک نمونه از فجایعی است که نگاه سادهانگارانه به مسائل اجتماعی میتواند به بار آورد، نگاهی که تنها آمار و ارقام بلد است و میخواهد جامعه را با مهندسی اداره کند؛ سولهای بسازد و گروهی جمع کند که بگیرند و بیاورند؛ و به تعداد پول دریافت کنند!
بنبست گرمخانهها در تهران، بیشباهت به بنبست کمپهای ترک اعتیاد نیست؛ البته ماهیت این دو مرکز هم هنوز تفکیک نشده است و معلوم نیست که منظور مدیران از گرمخانه، همان کمپهای اجباری ترک اعتیاد است یا نه؟ کمپهایی که با استناد به ماده ۱۶ قانون مبارزه با مواد مخدر ایجادشدهاند و سازوکارشان شبیه گرمخانههاست؛ گشتهای جمعآوری، معتاد را میآورند؛ از خیابان گرفتهاند یا با شکایت دیگران، از خانهاش آوردهاند. فرقی نمیکند، مهم این است که آوردهاند و به تعداد پول میگیرند. یک دوره ۲۰ روزه باید بماند، سمزدایی شود و بهاجبار اعتیادش را ترک کند. آزاد میشود تا چند روز دیگر دوباره برگشته و هزینهای مجدد بابت اقامتش، بهحساب کمپ واریز شود! چه کسی با ۲۰ روز اجبار میتواند غول اعتیاد را بشکند؟ تقریباً هیچکس! این دور باطل سالها تکرار میشود و از درونش چه فسادهای مالی و اخلاقی که برنمیخیزد!
حالا چه باید کرد؟ آیا تجربه تهران را در تبریز هم باید تکرار کنیم، یا راه دیگری هم وجود دارد؟ واقعیت این است که آن تجربه در مقیاس کوچکتر، در تبریز هم بارها تکرار شده است؛ اگرنه به اسم گرمخانه. با هرکدام از کارتنخوابهای تبریز که صحبت کردم، ده بیست بار تجربهی کمپ را داشت! تقریباً حتی یک مورد هم ندیدم کسی را که برای ترک اعتیاد، به کمپها سپرده نشده باشد. همهشان پس از یک دوره کوتاه، رها شدهاند چراکه ادامه حضورشان در کمپ، هزینه داشت و کسی هم هزینهی ترک یک معتاد را نمیدهد. کمپهای ترک اعتیاد خصوصی هستند و در قبال خدماتشان هزینه میگیرند. در سال ۱۳۸۸ سایت خبری جهان نیوز، گزارشی را منتشر کرد که بر اساس آن گردش مالی مراکز مجاز ترک اعتیاد در کشور، ۲۶ میلیارد و ۲۸۰ میلیون تومان بود. در این گزارش طبق تعرفههای آن سال آمده است: «هزینه درمان اعتیاد در مراکز غیرمجاز از ۵۰ هزار تومان شروع شده و تا ۶ میلیون تومان میرسد که این هزینه به دوره درمان (۴ ساعت تا ۱۵ روز)، مکان و منطقه جغرافیایی مرکز درمانی، میزان و مدت زمان مصرف مواد افیونی توسط بیمار، نوع و میزان داروی تجویز شده، نوع درمان و … بستگی دارد. هزینه سمزدایی ۶ ساعته با بستری یکشبه بین ۲۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان است که این مبلغ برای دو شب بستری بودن به حدود ۴۰۰ هزار تا یک میلیون تومان میرسد. همچنین هزینه سمزدایی سهروزه حدود ۱۲۰ تا ۵۰۰ هزار تومان است. قیمت داروهای ترک اعتیاد نیز برای هر قرص از ۱۰۰ تومان شروع شده و برای هر آمپول به ۵۰ تا ۸۰ هزار تومان میرسد. هزینه ویزیت بیماران در مراکز مذکور نیز بین ۱۰ تا ۷۰ هزار تومان است. بهاینترتیب اگر متوسط هزینه ترک اعتیاد در مراکز بازپروری را ۶۰۰ هزار تومان در نظر بگیریم، سالیانه ۲۶ میلیارد و ۲۸۰ میلیون تومان گردش مالی ترک اعتیاد در مراکز قانونی بازپروری و ترک اعتیاد خواهد بود.» این درآمد کلان عملاً مراکز ترک اعتیاد را به بنگاههای اقتصادی تبدیل کرده است. بنگاههایی که هدفشان کسب سود بیشتر است نه اصلاح یک انسان و بازگرداندن آن به آغوش خانواده. البته اعتراف کنم که این مشکلات منافی وجود انسانهای خیرخواه نیست که با عشق و ایثار، زندگی خود را وقف کمک به معتادها کردهاند و البته هر نتیجهی مثبتی هم در ترک اعتیاد دیده میشود، حاصل کار چنین کسانی است.
در یکی از گفتوگوهایم با معتادان کارتنخواب، خانم میانسالی که بارها تجربه ترک و ابتلا داشت گفت: « ما معتادها عین یک نهال می مونیم، که پشتش یه درخت یک متری میزارن که بش تکیه بده و نیفته. ما اگه اون درخت یک متری رو داشته باشیم، میتونیم نجات پیدا کنیم وگرنه شکست خواهیم خورد». این نظر را از کسان دیگری هم شنیدهام؛ آنها که تجربهی عینی در درمان معتادان دارند، همه بر حمایت و همراهی مستمر با بیمار تأکید میکنند. اعتیاد یک بیماری فیزیکی نیست که دارویی را تجویز کنی و خلاص. با معتاد باید همراهی کرد و گامبهگام او را پیش برد و از همه مهمتر باید برایش مشغله تأمین کرد. چه در دورهی درمان و چه پسازآن؛ چیزی که با نگاه سودانگارانه امکانپذیر نیست. در نگاه سودانگار، معتاد یک کالاست و بهتر که مدام بازتولید شود. سودانگاری معطوف به درمان نیست، میخواهد معتاد و خانوادهاش را همواره در حالت وابستگی نگه دارد تا از او خدمات بگیرند و پول بدهند.
حالا چه میتوان کرد؟
ابتدا مسئلهی خود را دقیق کنیم تا به پاسخ برسیم:
۱- در حاشیهی شمالی تبریز، زیر پلهای اتوبان پاسداران، تعدادی کارتنخواب زندگی میکنند.
۲- آنها معتادند و دستگیری و کمپهای اجباری برای درمانشان مؤثر نبوده.
۳- دلیل تجمع معتادان در زیر پلهای اتوبان پاسداران (بهویژه درهی مشهور به ترلان) راحت بودن تهیه مواد در آن منطقه است. یعنی آنجا پیش از آنکه محل تجمع معتادان باشد، کانون فروشندگان است.
۴- این کارتنخوابها حتی اگر قصد ترک نداشته باشند، باید برای ساماندهی آنها اقدام کرد. وجود کانونهای تجمع معتادان کارتنخواب، یک مشکل عمومی برای شهر است.
۵- گرمخانه به شیوهی رایج در کشور، (یک سوله با چند صد تخت) سادهانگارانه است و خود تبدیل به یک کانون جرم خواهد شد.
۶- مدیریت و اجرای مسائل پیچیدهای مانند این موضوع، نیازمند دانش، تجربه و انگیزه درونی است. مسائل اجتماعی ماهیتی کیفی دارند و نگاه کمی، آماری و اقتصادی آن را به شکست میکشاند و باعث ایجاد مشکلات پیچیدهتر میشود.
مواجهه با پدیدهی معتادان کارتنخواب، سه جنبهی مهم دارد که بدون رعایت موازنه در آن سه وجه، نتیجهی کار اشتباه خواهد بود: 1- شیوهنامه 2- مدیریت و نیروی انسانی 3- فضا
شیوهنامه برخورد با مسئله باید دقیق و امتحان شده باشد. بهعبارتدیگر نرمافزاری که از تجربههای چندسالهی روانشناسان، راهبران و دستاندرکاران ترک اعتیاد بهره گرفته و برای جزئیات مسئله، پاسخی در خورد آماده کرده باشد. شناسایی عمدهترین نیازهای یک کارتنخواب مهمترین بخش طراحی این شیوهنامه است؛ نیازهایی مانند اشتغال، تشویق و حدود آن، تنبیه و حدود آن، تأمین لذت با حدود و روشهایش، نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای عاطفی و روانی و…
طراحی و تدوین این شیوهنامه، مجال بیشتر میخواهد و گروهی از صاحبنظران را؛ اما کلیاتی که باید در طراحی شیوهنامه در نظر گرفت عبارتاند از:
۱- مسئله اشتغال 2- تنوع روشهای درمان 3- شیوه برخورد با کسانی که قصد ترک اعتیاد ندارند 4- جبر و اختیار
اما نیروی انسانی اساسیترین جنبهی هر طرح موفق است. چه اینکه انسان لایق، ضعیفترین طرحها را به سرانجام موفق میرساند و انسان بیلیاقت، بهترین طرحها را به گند میکشد. برای اجرای این طرح نیروی انسانی لایق لازم است که هم تجربه و دانش کافی دارند و هم انگیزهی انسانی کمک به بیخانمانهای معتاد را. چنین کسانی را با مناقصه و فراخوان نمیشود پیدا کرد، باید گشت و از میان کسانی که زندگی خود را وقف کمک به دردمندان مبتلا به اعتیاد کردهاند، افراد مناسب را یافت و از آنها خواهش کرد برای انجام این کار همراه شوند.
فضای اجرای طرح هم پیچیدگی و حساسیت خاص خود را دارد. نمیشود یک سولهی طراحیشده برای سالن ورزشی را گرمخانه نامید و انتظار داشت مشکل کارتنخوابها حل شود. فضای اجرای طرح باید کاربریهای مناسب با نیازها را داشته باشد، فضای اشتغال، فضای درمانی، فضای اجتماعی و ارتباطی، فضای آموزشی و فرهنگی، فضای تفریحی، فضای ورزشی و…
همچنین مکانیابی طرح اهمیت زیادی دارد، آنچه ابتدا به ذهن میرسد، این است که این مکان باید از نواحی مسکونی شهر دور باشد اما باید توجه داشت که کارتنخوابها در این صورت انگیزهای برای آمدن اختیاری نخواهند داشت و اجرای طرح کاملاً به گشتها وابسته خواهد شد که آنهم مشکلات خاص خود را دارد. همچنین دوری زیاد از شهر مشکل ترد اجتماعی و ایزوله شدن این افراد را ممکن است در پی داشته باشد که خود مانعی جدی در پذیرش دوباره آنها در جامعه خواهد بود. اینها تنها احتمالات است و ممکن است دوری این مرکز از مناطق مسکونی فوایدی هم داشته باشد مهمتر از این مشکلات ؛ که در این صورت طراحی فضا و امکانات جنبی آن باید در رفع این مشکلات بکوشد و تا میتواند جبران نیاز کند.